تاریخ انتشار: چهارشنبه 1398/12/14 - 22:49
کد خبر: 347832

حمیدرضا مرادی؛

انسان به امید زنده است

انسان به امید زنده است

کاش بفهمیم که پرسنل بیمارستان با همه جانفشانی‌شان یکبار مصرف نیستند. آنها از اعضای خانواده خودمان هستند که چند وقتی است دور از خانواده، به مردم سرزمینشان خدمت رسانی می‌کنند. آنها به خاطر ما در حال جانبازی هستند پس باید در کنارشون ایستاد و امیدوارشون کرد نه اینکه با نگاه های تلخ و دوری کردن، آنها را آزار داد.

خبرنامه دانشجویان ایران: حمیدرضا مرادی// تابستان سال ۹۴برای جنگ با داعش، به عراق اعزام شدم. تا قبل از اون تجربه جنگی نداشتم و طبیعی بود که چیز خیلی زیادی هم بلد نبودم اما با این حال وقتی نیروهای خسته عراقی که چند وقت جنگیده بودن وقتی مارو میدیدن، می‌شد نور امید و برق خوشحالی رو تو چشماشون دید. اونها کاری به این نداشتن که ما کی هستیم و چه هستیم. فقط می‌دونستن که دوستان ایرانی و در کنارشون هستیم. به همین خاطر بعد از خدا و اهل بیت(ع) امیدشون به ما بود.

برای ما خیلی خوشحال کننده بود که با دیدن ما انگیزه و انرژی گرفته بودن؛ اونقدر که حتی فکر میکردن ما می‌توانیم برای بمباران اهداف دشمن، براشون درخواست جنگنده و هلیکوپتر بدیم. ما این امکان رو نداشتیم ولی صرف همین که در کنارشون، بودیم، باعث روحیه گرفتنشون شده بود و عملیاتهای موفقی در کنارشون انجام دادیم.

گذشت و چند وقت بعد، در زمستان همان سال، قسمت شد و برای نبرد با داعش، عازم سوریه و زیارت حضرت زینب سلام الله علیه شدیم. بعد از زیارت و پابوسی حرم، به مناطق عملیاتی اعزام شدیم. اون روزها تو خرابه های شام هم ما رد همان نور امید رو در مرد و زن و کودک های سوری می‌دیدیم.

حضور نیروهای مقاومت، درد و رنج روزهایی که با داعش فاصله چندانی نداشتند را کم کرده بود. هوا سرد بود و کودکان سوری از همین رزمندگان آذوقه و اندک مازوتی (سوخت) می‌گرفتند. بچه های مدافع حرم، با وجود سختی‌های غربت، با کودکان سوری، بازی می‌کردند تا حداقل برای لحظاتی خرابی‌ها و مصیبت ها را فراموش کنند.

در همان ویرانی، پیرزنی سوری بود که در یک کتری سوخته ای که در آتش میگذاشت، آویشن دم می‌کرد و سر پست هایی که بودیم می آورد تا از کار ما تشکر کند.

سال ۹۶ یکبار دیگر به سوریه و به همان مناطق عملیاتی اعزام  شدم. در آن سال هم رزمندگان ایثار را بیشتر از قبل بجا آوردند، کمتر آب و غذا می‌خوردند تا بخشی از آن را انفاق کنند. آنها به داخل روستاها می‌رفتند و ذخیره آذوقه‌شان را بین نیازمندانی که روزی برای خود شغل و پیشه و خانه و کاشانه ای داشتند و ارتزاق میکردند تقسیم کنند.

بعد از اتمام ماموریت، به ایران برگشتیم. چند روزی از زلزله کرمانشاه می‌گذشت. بعد از یک روز استراحت، با تعدادی از همان رزمندگان راهی کرمانشاه و شهر ثلاث باباجانی شدیم و شروع به امداد رسانی و رساندن آذوقه مخصوصا به روستاهایی شدیم که هنوز کسی فرصت پیدا نکرده بود به آنها سری بزند. روستائیان چشم به جاده های پیچ در پیچ لای کوه و در درون اعماق دره ها بسته بودند. آنجا هم همان نور امید را که در مردم عراق  و سوریه دیده بودم، دیدم.

مردم مثل پروانه دور سر ما می‌گشتند و ما جز خجالت و شرمندگی چیزی برای ارایه نداشیتم. مردم آن روستا، قبل از زلزله هم از داشتن حداقل امکانات و نیازهای اولیه خوشان بی بهره بودند. جوانی می گفت «ای کاش همیشه زلزله بیاید و شماها بیایید اینجا و پیش ما باشید. چقدر مردم ایران خوبن که به فکر هم هستن جدا از هر نژاد و مذهبی». ما چقدر حالمان با حالشان خوب بود.

روزگار گذشت و یک حادثه دیگر ما را راهی شهرستان کرد. قسمت نشد که برای کمک در سیل سال 98 به گلستان برویم ولی به لرستان و خوزستان رفتیم و در میان گل و لای وسیلاب باز نور امید در چشمان مردمان سرزمینم جاری بود. با وجود تمام مشکلات مردم سعی در مهمان نوازی داشتند و ما را بیشتر شرمنده می‌کردند.

حالا چند روزی است که موج ویروس کرونا ایران را فراگرفته است. عوامل خارجی و حتی داخلی که از هر فرصتی برای ناامید کردن مردم استفاده میکنند، استرس و ترسی به جان مردم انداخته‌اند. امروز برای کمک داوطلبانه با چند تن از همرزمان و رفقایم به بیمارستان رفتیم. شور و شعف و ایثار در دکترها و پرستارها و پرسنل بیمارستان دیده می شد از همان جنس نور بود، نور امید.

کاش بفهمیم که پرسنل بیمارستان با همه جانفشانی‌شان یکبار مصرف نیستند. آنها از اعضای خانواده خودمان هستند که چند وقتی است دور از خانواده، به مردم سرزمینشان خدمت رسانی می‌کنند. آنها به خاطر ما در حال جانبازی هستند پس باید در کنارشون ایستاد و امیدوارشون کرد نه اینکه با نگاه های تلخ و دوری کردن، آنها را آزار داد.

کاش بتوانیم امید آنها را در مقابله با شکست ویروس کرونا بیان کنیم کاش کمک حالشان باشیم.

در بیمارستان، باز همان نور را دیدم وقتی پزشکان می‌دیدند که تنها نیستند و داوطلبانی برای کمک آمده‌اند.

باز امروز فهمیدم که فقط انسان به امید و همدلی زنده است و با آن می تواند همه سختی ها را پشت سر بگذارد و با هر نوع دشمنی اعم از جنگ و سیل و زلزله و ویروس مقابله کند.

جبهه همان جبهه است و خط مقدم همان؛ فقط سنگر و لباس رزمش عوض شده است. یک روز در میدان جنگ با اسلحه یک روز در سیل، زلزله و اردوی جهادی  با لباس کارگری و بیل به دست و امروز هم با لباس سفید و ماسک بر دهان فقط این را بدانیم که انسان به امید زنده است.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
اولین تمرین پرسپولیس بعد از حذف از جام حذفی برگزار شد
حمایت دانشگاهیان از خیزش دانشجویان در آمریکا
تمدید مهلت انتخاب رشته آزمون دکتری
مخبر در دیدار نخست وزیر بورکینافاسو: ایران آمادگی دارد دستاوردهای خود را در اختیار کشورها قرار دهد
مخبر در دیدار معاون رئیس جمهور زیمباوه: تعاملات تهران با کشورهای دوست و جهان براساس راهبرد برد-برد است
پیشنهادهای وزیر دفاع ایران در اجلاس شانگهای چه بود؟
هزاران معترض اسرائیلی خواستار برکناری نتانیاهو شدند
سفر ۲ روزه بلینکن به عربستان با محوریت ایران و غزه
گشایش‌های ارزی با سفر رئیس بانک مرکزی به عربستان در راه است؟
۲۶ کارگر نمونه توسط رئیس جمهور تقدیر می‌شوند
پذیرفته‌شدگان چندبرابر ظرفیت آزمون استخدامی آموزش‌وپرورش برای تحویل مدارک چه کنند؟
آتش سوزی در یک ساختمان اقامتی در محدوده میدان ولی‌عصر
تلاش مافیای خودرو برای ممانعت از ورود خودروهای برقی به کشور
فرود هواپیمای اسرائیلی در عربستان
سرقت تلفن همراه پشت چراغ قرمز در کمتر از ۳۰ ثانیه +فیلم
کاریکاتور| کار گذاشتن ابزار جاسوسی در بدن داوطلبان کنکور توسط پزشک
افتتاحیه ششمین نمایشگاه توانمندی‌های صادراتی ایران +عکس
قبض این مشترکان برق ۲۴ برابر می‌شود
کاریکاتور| ساعت به وقت غزه
اعلام حمایت دانشجویان اردبیلی از جنبش ضدصهیونیستی
دستگیری بیش از ۶۰۰ نفر در جنبش دانشجویی ایالات متحده
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top