به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ مصطفی ساجدی در تحلیلی نوشت: این روزها تقریبا عمده سریالهای نوروزی تلویزیون به پایان رسیدهاند و حالا میشود تحلیل و نقد درستتری از آنچه به روی آنتن رفته، ارائه کرد. در این میان سریال «پایتخت» به دلیل پربیننده بودن و صدرنشینی در بین مجموعههای نوروزی اهمیت بیشتری نسبت به سایر آثار پخش شده دارد.
پایتخت همچون سالهای گذشته توانسته برچسب «دوست داشتن مردمی» را بر پیشانی خود بزند و مدعی باشد «معمولی» بودنش همچنان جواب میدهد و حقیقتا رمز موفقیت پایتخت از نسخه 1 تا 5، در همین خلاصه شده بود؛«معمولی بودن».
اخلاق و رفتارهای اخلاقی در پایتخت، هیچگاه با اصطلاح معروفِ «گل درشت» تعریف نشد درست شبیه انتقاداتش. اگر بعد از تماشای هر قسمت از پایتخت این سوال را در ذهن خود مطرح میکردیم که چرا به پایتخت میخندیم، ناخودآگاه به این پاسخ میرسیدیم که پایتخت خودِ خودِ ما است و ما از بیرون زندگی خودمان را میبینیم تا بفهمیم که چقدر زندگی خندهداری داریم و به فکر فرو برویم ببینیم که این نسبت رفتارهای خودمان با اخلاق چیست؟
شخصیت پردازی؛ چیزی شبیه گذشته
«پایتخت 6» نیز در شخصیتپردازی از پنج مجموعه قبلی چیزی کم ندارد. هرچند شاید اگر مرحوم خشایار الوند امروز زنده بود و خودش به نگارش این سری از پایتخت میپرداخت، ساختار دیگری را برای این سری از این مجموعه انتخاب میکرد که این موضوع بازمیگردد به جهانبینی نویسنده و البته انتخاب کارگردان.
«پایتخت 6» در پیروی از 5 مجموعه قبلی قرار است زندگی خودِ ما را روایت کند و دوباره از همین روش برای خنداندن و به فکر فرو بردن ما استفاده کند. زندگی ما در پایتخت نمایندگانی دارد که کاراکترها به درستی هرکدام از ما را نمایندگی میکنند و احتمالا این موفقیت وام گرفته از پنج سری پیش است.
نقی معمولی پدر خانواده که در پنج سری گذشته در شخصیت او، در کنار ویژگیهای دوست داشتنیاش همچون سادگی و مهربانی، ویژگیهایی منفی همچون حسادت، دروغ و تلاش برای بالابردن خودش را با اصطلاحاتی همچون «هدِ فامیل» و یا بیان جملات ثقیل دیدهایم، در پایتخت6 راننده نماینده مجلس شده است. طبیعی است که او همان ویژگیهای گذشتهاش را داشته باشد. ویژگیهایی که موجب میشود تا نقی معمولی مصداق «ترسم نرسی به کعبه اعرابی» شود و آب زمزمی که آورده هم تقلبی از آب در بیاید، سنگ رمی جمرات به شیطان درونش بخورد و در نهایت در تعامل با نماینده مجلس هم دچار مشکل شود.
هما، مادری که به نسبت گذشته کم حوصلهتر شده اما همچنان رفتاری پختهتر دارد و حواسش به همه چیز هست؛ در سختیها کنار خواهر همسرش قرار دارد و نگران رابطه داماد خانواده و خواهرزاده همسرش است.
و در نهایت نوجوانان و جوانانی که به زعم بسیاری از منتقدان نباید اینگونه به تصویر کشیده میشدند اما آنها نیز قرار است محصول روابط بزرگترها، روابط اجتماعی و البته تغییرات جامعه باشند. شاید نقی معمولی به عنوان پدرخانواده هیچگاه فکرش را نمیکرد که ماهواره با یک تماس تلفنی بر پشت بام خانهاش نصب شود و حالا هما که در قسمتهای قبل باید مواظب تقلب نکردن دخترانش میبود، حالا باید مواظب رفتارهای اینستاگرامی آنها باشد و خب حقیقتا هم پدر و هم مادر، به دلیل مشغله کاری و به دلیل سرعت تغییر الگوهای رفتار از درک فرزندانشان عاجزند؛ حتی بهتاش، به عنوان جوان سرکش پایتخت که خودش نیز رفتارهایی خارج از عرف خانواده دارد، به برخی از رفتارهای اینستاگرامی سارا و نیکا منتقد است.
مابقی شخصیتهای نیز به تناسب شرایط زمانه تغییر کردهاند به جز «بهبود» که همچون «اصحاب کهف» از سفری بازگشته و با تغییراتی رو به رو شده که برایش قابل هضم نیست. برخلاف سایر اعضای خانواده، برای بهبود فریبا، درشتی کردن فرزندش عیجب است، بیمحبت شدن «رحمت» و «ارسطو» قابل درک نیست، همانطور که پنجه بوکس داشتن نقی معمولی در هنگام گفتوگو را نمیفهمد.
او قرار است نماینده مهربانی و دوست داشتنی باشد که در «پایتخت6» به دلایل مختلف مفقود است اما همه از این مردِ بازگشته از گذشته، میترسند درست شبیه شهر آدمهای یک چشم که اگر فردی دو چشم داشت، باید یکی را کور میکرد؛ و ما به عنوان مخاطب، بهبودی را که هم از تکنولوژی دور است و هم با رفتارهای خانواده معمولی غریبه، کمتر درک میکنیم و قرار است به خودمان یادآوری کنیم، ما را چه شده؟
پایتخت؛ مجموعهای بدون داستان
اما «پایتخت 6» برخلاف پنج مجموعه گذشته از یک ضعف اساسی رنج میبرد؛ داستان.
رابرت مککی در کتاب معروفش «داستان» ضعف در قصهگویی را مشکل فیلمهای امروزی میداند و در یک جمله تمام آنچه که میخواهد بگوید را خلاصه میکند: «داستان خوب، یعنی داستانی که ارزش تعریف کردن داشته باشد و یگانه وظیفه شما به عنوان نویسنده، یافتن چنین داستانی است.»
«پایتخت 6» نتوانست در داستانگویی موفق عمل کند. مخاطبی که شاید به احترام 5 فصل گذشته پایتخت، همچنان آن را دنبال میکرد، در شبهای نوروز 99، نمیدانست که ساعت10 شب، باید منتظر باشد تا ادامهی چه داستانی را ببیند؛ موقعیت جدید نقی معمولی یا عاشق و فارغ شدن رحمت امینی را، از زندان آزاد شدن ارسطو عامل و حواشی کارهایش یا در معرض خطر قرار داشتن بهتاش فریبا را.
ضعف در انتخاب و طراحی داستان، که البته در «پایتخت6» به «بیداستانی» مبدل شده بود، موجب شد تا گفتوگوهای شکل گرفته میان کاراکترها بد و خسته کننده باشند. این ضعف با توجه به اینکه تم اصلی «پایتخت» مبتنی بر تجربه فردی و تصویری از زندگی واقعگرایانه است، مضاعف میشود زیرا نویسنده به واقعگرایی افراطی روی آورده و همین موجب شده تا «پایتخت6» با روزمرگی حوصله سربر مترداف شود؛ ویژگی منفی که نویسنده با گنجاندن دیالوگهای مستعمل در فضای مجازی، عذاب آور بودن آن را دو چندان کرد.
بعد از فوت خشایار الوند، نویسنده پیشین مجموعه پایتخت، اولین جملهای که به دوستان رسانهای گفتم این بود که تلویزیون قطعا از نبود او، بیشتر داغ خواهد کشید تا خانوادهاش؛ و این فقدان خشایار الوند در «پایتخت 6» خودش را نشان داد.
در مجموع سری جدید پایتخت اگرچه در شخصیتپردازی کاراکترها مسیری همچون گذشته را طی کرد و در تم اصلی دوست داشت پا جای پای خشایار الوند بگذارد اما تجربه کم او، موجب شد تا «پایتخت6» ضعیف جلوه کند. ضعفی که شاید موجب شود تا پرونده «پایتخت» را برای همیشه ببندیم.