به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در هفته های اخیر باری دیگر شاهد اوج گیری ویروس منحوس کرونا در کشورمان هستیم که روزانه بسیاری از خانواده ها را داغدار می کرد.
متاسفانه با خبر شدیم که سید مهدی حاجی آبادی از فعالین سابق دانشجویی انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل، عضو سابق تحریریه «خبرنامه دانشجویان ایران» و پژوهشگر سیاسی-فرهنگی بر اثر ابتلا به بیماری کرونا پس از هفته ها بستری در بیمارستان درگذشت.
در ادامه دلنوشته هایی که فعالین دانشجویی در وصف این جوان انقلابی در صفحات مجازی خود منتشر کردند را می خوانید.
سجاد میرزائی فعال دانشجویی
چند خطی برای استاد حاجی آبادی...
اولین باری که با ایشان آشنا شدم،در بدو دوران کرونا بود آنهم بواسطه اینستاگرام.بعد هم مقداری که گذشت بواسطه کارهای انجمن مستقل دانشگاه علامه ازجمله فیلمی که برای دوره مشکات ۹۹ جهت سرفصل جریان شناسی سیاسی و رسانه ای ضبط کرده بودند و در اختیارمان قرار داده بودند و بواسطه حلقه مطالعاتی دانشکده با کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن که از نیمه سال تحصیلی به بعد بجای آقای حمید نظریان (چون اشتغالات به ایشان امکان ادامه حضور را نمی داد)برای مدرسی حلقه انتخاب شده بودند.حلقه ای که بیشتر جلساتش را بدلیل مشاغلم شوربختانه نتوانستم باشم.
بنده بعنوان یک شاگرد ناشکر و قدرناشناس در وصف ایشان همینقدر می توانم بگویم که در این آشفته بازار فضای مجازی او یکی از فعالانی بود که هرچیزی نمی نوشت و هرچه می نوشت قابل استفاده بود حتی برای کسی که مخالفش بود چون اهل مطالعه و تفکر بود.وای بر امثال من که قدردان او نبودیم.
آخرین ارتباط بنده با ایشان بر می گردد به استفاده از مطالب انتخاباتی ایشان در انتخابات اخیر که بنده بعنوان شاگردی کوچک و ایشان و آقای کریمخانی و خسروی و دیگران مشغول تبلیغ آقای رئیسی بودیم.
بعد از ماه رمضان یک دفعه در گروه حلقه مطالعاتی اعلام کردند که ایشان کرونا گرفتند و آقای کریمخانی موقتا تا زمان بهبودی ایشان مدرس حلقه هستند.
دوست داشتیم که این سید اولاد پیغمبر هرچه سریعتر برگردد و بازهم برایمان از سیاست و اندیشه و رسانه و خیلی از مطالبی که جایش در این تایم لاین آشفته بازار خالی است بگوید تا اینکه دیشب استوری همسر محترمشان را دیدیم که گفته بود:(همه چیزم پرکشید).باور خبر برایم نشدنی بود تا اینکه متاسفانه دوستان فعال و ادوار مستقل هم تایید کردند.برای کسی که آرزوی شهادت داشت سخت است گفتن مرحوم و زنده یاد و درگذشت و...شخصا ترجیح می دهم بگویم شهادت گونه عروج کرد چون هم آرزوی شهادت داشت هم در زندگیش اهل مجاهدت بود و شهید زندگی کرد.
آقای حاجی آبادی!
هر خوبی و بدی دیدید،
شاگرد ناخلفی برایتان بودیم،
جایی از دست ما ناراحت شدید،
همه را حلال کنید و برای حال ما جاماندگان هم دعا کنید که بتوانیم در مسیرتان قدم برداریم.
علیرضا کریمخانی دبیرسابق انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه علامه طباطبائی (ره)
برای او که مجاهد انقلابی عرصه سیاست و فرهنگ بود
اولین برخوردم با سید مهدی را یادم نمیآید، جوری که انگار از اول میشناختمش. بچههای انجمن، او را به چندتا چیز میشناختند؛ تاریخ، اندیشه، آوینی!
تعریف میکرد که در دوران کارشناسی، بعضی روزها یک کتاب مفصل را کامل میخوانده، و این ادعا زمانی باورکردنی میشد که لب میگشود به حرف زدن؛ ثانیهها جا میماندند از جا دادن اطلاعاتی که از دهانش بیرون میآمد!
سال ۹۸ دعوتش کرده بودیم برای اردوی تشکیلاتی انجمن، جریانشناسی سیاسی بگوید. بنا بود یکساعتونیم تدریس کند و من بروم دنبالش که با هم برگردیم. من سر موقع رفتم ولی او هرچه میگفت تمام نمیشد، دانشجوها هم خسته نمیشدند، برگشتم و شاید بعد از سه ساعت، بالاخره رهایش کرده بودند و خودش آمد!
اما ما ویژگیهای دیگری هم ازش میشناختیم؛ تعهد و خستگی ناپذیریاش. در اوج سختیهای زندگیاش که من گوشهای از آن را میدانستم، ما را رها نمیکرد.
همیشه خیالمان راحت بود که میشود برای یکی از حلقه مطالعاتیهای انجمن، روی سید مهدی حساب باز کرد. نه فقط حلقه مطالعاتی، بلکه جلسات تحلیل سیاسی و فرهنگی و اردوها و...
همه فن حریف بود. سید مرتضی برای اینکه تشویقمان کند تا هر روز برایش دعا کنیم، میگفت اگر او طوریش بشود، توی برخی حوزهها تا ده سال خلأ محتوایی داریم؛ راست میگفت...
برای انقلاب، حسابی غیرتی بود، هر موقع که شروع میکرد توی گوشیاش خبر بخواند، حرص خوردنش را میدیدم. شب شهادت حاج قاسم و شهید فخریزاده و آبان ۹۸ و... رگ باد کرده گردنش را میدیدیم.
در عین حال، شوخ طبع هم بود؛ وقتی کرونا آمد و دانشگاه را تعطیل کرد، توی حلقه مطالعاتیهای مجازی تصویر نمیداد و فقط صوتش فعال بود. بچهها اعتراض کرده بودند که جذابیت حلقه پایین آمده، یک روز به خودش گفته بودند، از قضا همان روز من هم برای مصاحبه رفته بودم خبرگزاری، و من هم بهش یادآوری کردم که با تصویر بیاید توی حلقه. شبش آمد توی حلقه و چند دقیقه تصویر داد، به شوخی گفت کم مانده بود برای همین تصویر از دفتر آقا به من نامه بزنند! بیایید این هم تصویر! بماند که از جلسه بعد باز هم تصویر را وصل نکرد.
توی ستاد حاجآقا رئیسی متن مینوشتیم. سرِ یکی متنها برای اطمینان ازش پرسیدم نام کامل سازمان بازرسی، سازمان بازرسی کل کشور است دیگر، نه؟! نگاه عاقلاندرسفیهی کرد، گفت پس نه، سازمان بازرسی نصف کشور است! شوخی سادهای بود اما از زبان سید مهدی که درآمد، خیلی خندیدیم و ماندگار شد. روز آخری که ستاد بودیم، توی جمع به تلافی آن شوخی، شوخیای باهاش کردم که سید مرتضی گفت تو الان یک-هیچ جلویی، دیگر مراقب باش که او سنگینتر تلافی نکند. آن روز تا موقعی که با هم خداحافظی نکردیم، مراقب بودم که فرصتی ندهم تا بتواند حالم را بگیرد؛ ای کاش یک فرصت دیگر هم بود...
یک ویژگی دیگر هم بگویم؛ توی هیئت، با جنون سینه میزد و دم میگرفت. توی بیمارستان از خودش فیلم گرفته و گفته بود دعا کنید مرخصشم، این محرم خیلی کار دارم، خیلی...
قرار بود از بیمارستان که مرخص شد، عضو امنای هیئت طریقالقدس هم باشد، اما لذت هیئت برای روحش کم بود، پر کشید که مستقیم سر سفره سیدالشهداء و امام رضا علیهالسلام بنشیند؛ انشاءالله...
آرزوی شهادت داشت. آخرین روزها، در همان بستر بیماری این شعر را استوری کرده بود...
شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند
از دل قبر خودت خیز که مهمان داری
ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست
و بگویند که مهمان ز خراسان داری
علیرضا بهرامی فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی (ره)
انقلاب هنوز به سیدمهدی احتیاج داشت
مشکات ۹۷ بود. اولین اردوی مشهد دانشجویی! جوجه دانشجوهایی پرادعا بودیم که با اکراه، شروع کلاس را انتظار میکشیدیم. شاکی بودیم که باید الان در حرم باشیم نه سر کلاس جریان شناسی سیاسی. وارد کلاس شد. از مشروطه گفت، از تقیزاده، از حلقه کیان، از قتلهای زنجیرهای، از سعید امامی، از حجاریان. همچون اسفند روی آتش ملتهب بود. جراحات انقلاب، روحش را جریحهدار میکرد. تحت شدیدترین بمباران اطلاعات قرار داشتیم و سامانههای دفاعیام مدهوش موشکهایی که به قلبم نشسته بود. چنان شیوا و گرم حرف میزد که نفس کم میآورد. از همان زمان شیفتهاش شدم. محال بود کسی یک بار پای منبرش بنشیند و پامنبریاش نشود.
خیلی میدانست، آنقدر که به شوخی میگفت شما با گوگل اشتباهمان گرفتهاید. آوینی را زندگی کرده بود و نور مصباح بر جانش نشسته بود. هنر میفهمید و در سینما میتازید. سیاست را از بَر بود. محال بود به تحلیلهایش خدشهای وارد باشد. ظرافت و ژرفای نگاهش مثال زدنی بود؛ انگار که فیلم اتفاقات را دیده بود و میدانست آخرش چه میشود.
هربار که با هزار قر و قمیش، به این چند ارزن اندوختهام میبالیدم، به خودم تشر میزدم که هنوز به گردِ پای سید مهدی هم نرسیدی، هنوز فرسخها با او فاصله داری. خودت را جمع کن! خیلی به او مدیونیم. کم برایمان با دندان آبسه کرده منبر نرفت.
اما افسوس!
از این به بعد، به جای اینکه پنجشنبهها در کارگاه سیاسیِ انجمن، روحمان را تسلیمِ بیان پرهیجانش کنیم و ببینیم که چگونه مرحوم مغروق را از استخر فرح در میآورد و روی طناب پهن میکند، باید در بهشت زهرا به دیدارش برویم.
افسوس ما از قبر و قیامتش نیست، چون مادرِ سادات به استقبالش میرود. حسرتٍ ما از دنیای بدون سیدمهدی است. هنوز جا داشت او را ببینی، جذبش شوی و او تو را به زیر عَلَم انقلاب بکشاند.
گزارش از مسلم خلخال