به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» مصطفی ساجدی//روایتهای ارائه شده از هشت سال دفاع مقدس در طول سالهای بعد از جنگ، یک تصور قالب و البته نه چندان دقیق در ذهن ما ایجاد کرده است؛ این آثار به ما میگویند همه آنهایی که پا به عرصه دفاع گذاشتند، برای جان دادن و شهادت در میدان نبرد حاضر شدند. این روایت اگرچه محترم است و این هدف هم اگرچه بر طبق باورهای ما عین زندگی است، اما نمیتواند تمام آنچه که در دفاع مقدس رخ داد را توضیح بدهد و تفسیر کند.
در این سالها روایتهای گوناگونی از هشت سال دفاع مقدس دیدهایم که کارگردانها در آن متفاوت از گذشته عمل کردهاند. مثلا «تنگه ابوقریب» بهرام توکلی از آن دست فیلمهایی بود که مخاطب را ناگهان وسط میدان جنگ قرار میداد و میگفت جنگ را ببین.
«دسته دختران» هم چنین کارکردی دارد. نقد موجود به فیلم منیر قیدی، این است که این اثر داستان ندارد؛ اما اساسا «دسته دختران» برای داستانگویی ساخته نشده و این اثر میخواهد روایتگر مقاومتی باشد که حالا قرار است راوی آن، زنها و دختران باشد.
اما محور مرکزی آنچه که در دسته دختران میبینیم این است که همه میجنگند، برای زنده ماندن نه برای جان دادن و شهید شدن؛ همه میجنگند تا همه زنده بمانند ولو آنکه به قیمت جان دادن تمام شود. تلاش این گروه برای رساندن مهمات به رزمندگان، همان تلاش برای زنده ماندن است که با دیالوگ «با همینها میشود یک ساعت بیشتر شهر رو نگه داشت» مهر تاییدی میزند بر اینکه برای زندگی کردن و زنده ماندن، باید جنگید و برای جنگیدن با آنهایی که سلاح در دست گرفتهآند و به هیچ چیز رحم نمیکنند، باید مسلح بود.
ویژگی مثبت دسته دختران این است که نشان میدهد، جنگ اتفاقا چهره زنانه دارد و هیچ نبردی یارای مبارزه با حس مادری، لطافت همسر و عشق دو نفر به هم را ندارد؛ حتی اگر پای مرگ در میان باشد. البته بازی نه چندان خوب نیکی کریمی، گاهی حس مخاطبی که بازی خوب پانتهآ پناهیها و فرشته حسینی را میبیند، به هم میریزد.