به گزارش سرویس کتابخانه «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ تا جایی که به یاد دارم، در طول دوران دانشآموزیام در مقاطع مختلف، کلاسهای تاریخ، فرصت خوبی برای چُرتهای کوتاه بچّهها محسوب میشد. این یک کلمه هیچجوره نمیتواند با خیل کثیری از آدمها آشتی کند.
امّا به گمانم رجوع به تاریخ معاصر(حدّاقل از ۲۰۰ سال پیش) را بهتر است در لیست بایدهایمان قرار دهیم. بهگواه آن جملهی مشهور که میگوید: «ملّتی که تاریخ نداند، محکوم به تکرار آن است.»
کمترین فایدهی مطالعهی تاریخ معاصر این است که نشانمان میدهد چگونه عمل کردیم که حالا اینگونهایم. تسلسل جریاناتی از گذشتههای دور، که زنجیرهوار اکنونمان را رقم زدهاست.
«کارمن بود» برشی است از وقایع تاریخ معاصر کشورمان، از ظهور قاجاریه تا وقوع کودتای سوّم اسفند ۱۲۹۹ شمسی و منبع مناسبی برای مطالعهی اجمالی این دوره برای عموم علاقهمندان تاریخ به شمار میرود. کتاب در چهار فصل تحت عناوینِ «فرازوفرود قجری»، «قرارداد ۱۹۱۹»، «کودتای ۱۲۹۹»، «دولت صدروزه» به روایت رخدادهای سیاسی و بعضاً اجتماعی آن سالها میپردازد، و اوّلین کتاب از سری کتابهایی است که به تاریخ عصر پهلوی خواهد پرداخت و تا کنون تنها کتاب اوّل آن منتشر شده است. منابع مورد استفاده، عمدتاً خاطرات و یادداشتها و مصاحبهها و اسناد و مدارک به جا مانده، یا به عبارت دیگر، منابع شفاهی است و از این رو روایات از جذّابیت بیشتری بهره بردهاند. اینکه علل و انگیزههای وقایع و چگونگی شکلگیری حوادث و جریانها از زبان عوامل و دستاندرکاران و شاهدان آنها نقل شود، ما را به ادامهی مطالعه، بیشتر ترغیب میکند. علاوه بر آن استفاده از روایتهای شفاهی، افزون بر ایجاد کشش، بر اعتبار کتاب نیز افزوده و مخاطب را بیواسطه به کنه ماجراهای تاریخی کشاندهاست. به عنوان مثال، در فصل سوّم، در باب انفعال رجال سیاسی نظیر سیّدضیاءالدین طباطبایی در مواجهه با قدرتهایی مانند بریتانیا، از زبان خود سیّدضیاء میخوانیم:
«به دلیل ترس! تاریخ سیصدسالهی اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر میکند، امّا دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی میشود. من به عنوان یک آدم عاقل در تمام مدّت زندگیام، ضرر این دوستی را کشیدهام، امّا حاضر نشدهام محو شوم.»
بیشتر بخوانید//«حوض خون»؛ اندیمشک نماد از خود گذشتن
و یا در فصل چهار، نویسنده به مسئلهی اختلاف میان سیّدضیاء و رضاخان میرسد و باز هم به نقل از سیّدضیاء در این خصوص مینویسد: «من او(رضاخان) را به قدرت رسانده بودم. این من بودم که عنوان سردار سپه را برایش انتخاب کردم. خودش اصلاً نمیدانست سردار سپه یعنی چه! فرمان رییس دیویزیون قزاق را من برایش گرفتم. از پیش شاه که آمدم، خودم رفتم قزاقخانه، دستم را گذاشتم روی شانهاش، رفتم روی صندلی، متن فرمان سردار سپهی و ریاست دیویزیون قزاقها [را] خواندم. امّا رضاخان بدمنصب بود، بدمنصب. اصلاً رعایت سلسلهمراتب سرش نمیشد، میخواست بالاتر از همه باشد. نظامیهای درسخوانده و حسابوکتابدان ناراضی بودند. سردستهشان کلنل کاظمخان [وزیر جنگ] بود.»
تاریخ این اثر، تاریخ روایی است و نه تحلیلی. بنابراین نمیتوان از نویسنده انتظار داشت به نقد و حلّاجی بنشیند و یا از مواضع خاصی جانبداری کند. چه این امر در حیطهی روایی متون تاریخی جایی ندارد و تلاش مشهود پژوهشگر نیز بر آن بوده است تا از سوگیریها حذر کند و چهبسا قسمت عمدهای از متن کتاب، به نقل قول مستقیم پرداخته و اساساً عرصه را بر جهتگیری، تنگ کرده است.
همانطور که روی جلد کتاب هم ذکر شده، واضح است که مقصود نویسنده از انتخاب این دوره، مشخّصاً بازگویی منشأ وقوع کودتای سیاه است و زمینهها و مقدّماتش و بهطور ویژه نقش مشروطیت در بروز آن. این مقدّمات به طرز بارزی با نام بریتانیا گره خوردهاند و بهگونهای از تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم حاکمیت انگلستان بر امور داخلی و خارجی ایران پردهبرداری میکنند؛ و البته که در این مسیر، دستشان به عصای مدارک موجود از آن سالهاست. نام کتاب نیز، به همین نقش تعیینکننده اشاره دارد:
«آیرونساید در خاطرات و روزنوشتهایش که سالها بعد در لندن منتشر شد، دربارهی کودتا جملهی مهمّی را ثبت کرده است: گمانم مردم همه میپندارند کودتا را من راه انداختم، راستش را بخواهید شاید هم کار، کار من بوده است!»
شاید لازم باشد در این اثر، حتماً حواستان را به پاورقیها بدهید. چرا که به نظر میرسد روشنگریهای اساسی آن در پاورقیها اتفاق افتاده است و جزییات مهمّی که نویسنده به سبب رعایت اختصار از ذکرشان در متن چشم پوشیده، در پاورقی گنجانده شدهاند. جزییاتی که مکمّل روایتهای کلّی کتاب اند.
در آخر، همانگونه که در پیشگفتار اثر میخوانیم، «کار من بود» روایت انسانی تاریخ است؛ مانند اعترافاتی که چهرهی آدمها را با زبان خودشان آشکار میکند. آدمهایی که پیش از آن، با خصایص اغراقآمیزی میدیدیمشان؛ یا در هیبت دیو و یا در شمایل فرشته. امّا اگر انسان را چیزی مابین این دو بدانیم، شیوهی کلّی روایت «کار من بود» را به میزان زیادی درست و بهجا خواهیم یافت.
گزارش از نگین عظیمی