به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ «یادگار جنوب» چه در ایده، چه در مهندسی داستان، چه در فضاسازی و چه در اجرا فیلمی نامتعارف است؛ نامتعارف به این معنا که در سینمای ایران کم پیش میآید چنین فیلمی ببینیم.
اما متفاوت بودن همیشه هنرمندانه نیست و یادگار جنوب مصداق بارزی از متفاوتنماییِ در سطح مانده است. فیلمی که با الهام از یک ایده جالب در «۲۱ گرم» ایناریتو، نزدیک شدن به فضاهای سرد و مکانیکی فیلمهای یورگوس لانتیموس و اسلوب قصهگویی پارک چان ووک مشابه با آن بیرحمی و گزندگی مستتر در «اولد بوی»، میخواهد شم سینهفیلی مخاطبان حرفهای را قلقلک دهد اما به دلایلی که در ادامه میآید، خام و سست است. یادگار جنوب بهطرز حسرتبرانگیزی ضعف فیلمنامه دارد و مزیتهایش بهخاطر اشکالات فاحش فیلمنامه تلف شده است.
تصور کنید فیلمی که علیرغم داشتن خلاصه داستان جذاب و کنجکاویبرانگیز، تا یک ساعت اول هنوز نتوانسته حداقل اطلاعات مورد نیاز برای فهم قصه را به بیننده منتقل کند! فیلم آنقدر با روایت غیرخطی بازی میکند و مخاطب را بیدلیل گیج میکند که خستگی و کلافگی ناشی از نفهمیدن ماجرا، مانع لذت بردن از یک خروار ایده چشمگیرش میشود. تا اواسط فیلم هنوز گرهی افکنده نشده و کل بار فیلم بر دوش لحن سرد و فضاهای غریبش گذاشته شده که قاعدتا ظرفیت نگه داشتن نبض مخاطب را ندارد. خیلی طول میکشد تا قصه یادگار جنوب جان بگیرد، شخصیتها را بشناسیم، مناسبات حاکم بر فیلم و روابط بین آدمها را هضم کنیم و با فضای زمخت فیلم کنار بیاییم. فیلم حتی تا انتها نتوانسته کاملا به آدمهایش نزدیک شده و درونیات و انگیزههای آنها را به ما بقبولاند؛ این موضوع وقتی بیشتر به چشم میآید که ببینیم رفتارها و خواستههای آنها بسیار غیر عادی و غیرقابل باور است. یک سری نپختگی در پرورش موقعیت و دیالوگنویسی هم توی ذوق میزند و سنخیتی با آن همه قوت و دستاورد فرمال ندارد. مثل آن جملات بیسروته درباره دوگانگی معنای گرگزاده، بحث درباره سیگار یا موقعیت عجیب خیس شدن رعنا (الناز شاکردوست) زیر باران. حتی شاید پیشپاافتاده به نظر برسد اما درباره لهجهها انگار تعمدی وجود داشته تا ما آدمهای فیلم و ارتباطشان را باور نکنیم.
مواجهه با این اثر برای من یک افسوس به همراه داشت. زیرا فیلمسازان جوان یادگار جنوب بهصورت خلاقانه حال و هوای گرم جنوب را با آن نماهای دیدنی، لنج و دریا، لهجه و لباس، ساز سنتی و رقص توانستهاند به یک فضای مدرن و بورژوایی بیروح با خشونتی سرد پیوند بزنند و ترکیب کنند. ترکیب درخشانی که حقیقتا به نوعی بیان مولفگونه و ابتکار یونیک نزدیک میشود اما بهخاطر نقصهای فیلمنامه نمیتواند به اندازه شایستگیاش شاخکهای زیباییشناسانه بیننده را تحریک کند. مشکل دیگری هم که با فیلم دارم، این است که عشق را نتوانسته به فرم استعلایی و لطیف نشان دهد اما با آن«in the name of love» در ابتدا، ادعای چنین چیزی دارد. عشقی که در فیلم به تصویر درآمده، عشقی بیمارگونه و نامتعارف است ولو صادقانه و پاکبازانه باشد. یادگار جنوب فیلمی است که میخواهد متفاوت باشد، اما ادای متفاوت بودن در میآورد. با این حال بهخاطر وجه درخشان سمعی-بصریاش حدس میزنم دوستدارانی هم پیدا کند و البته مخالفان فراوان.
منبع: روزنامه فرهیختگان