به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ زهراسادات غمیلوی//* در ابتدا از پایان خارج از روتین فیلم که مبتنی بر شهادت کاراکتر اصلی داستان نبود؛ باید تمجید کرد. اما مخاطب از این کست قدرتمند انتظار بالاتری داشت؛ دقیقا در بزنگاه های فیلم که تماشاچی، خود را تسلیم احساساتی میکند که کارگردان برای او رقم میزند؛ شاهد دیالوگهایی بودیم که گویا تمرین فیلمنامهخوانی است تا یک فیلم شسته رفتهی درحال اکران.
دیالوگ های به شدت شعاری دقیقا در عمیقترین لحظات فیلم، مخاطب را پوکرفیس میکرد که اوج این امر در پلانهای شهادت حمیدرضا سهیلی و یا سکانس اسلحه گرفتن زنان عشایر کاملا دیده میشد. ۴۰ درصد سکانسهای حمله هوایی، تصویر کلوز دست خلبانها روی دکمه شلیک موشک بود و مخاطب عملا از این سکانسها سیر داستان را دریافت نمیکرد.
شلختگی فوق العاده زیاد تدوینِ پلانهای جنگی تا کاتهای سریع و موسیقی فیلم که بخش هایی از فیلم را تبدیل به تیزر کرده بود و مشخص نبودن موقعیت دو طرف جنگ از دلایل دیگری بود که مخاطبِ آماده به دریافت مضمون را لنگ بگذارد.
به هرحال برای فهم تمام دیالوگ هایی که گاها گنگ به گوش میرسید نیاز است مخاطب یکبار دیگر هم فیلم را تماشا کند. کم لطفی است که از انتخاب درست و ظریف نقش اصلی فیلم میلاد کی مرام گفته نشود؛ هرچند توقع مخاطب از بازی او که آثار دراماتیک محترمی از خود به جای گذاشته برآورده نشد.