تاریخ انتشار: چهارشنبه 1403/02/19 - 14:09
کد خبر: 503986

عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب

عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب

کتاب «باران گرفته است» نوشته احمد یوسف زاده شامل روایت مستند کودکی شهید حاج قاسم سلیمانی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می شود.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ کتاب «باران گرفته است» نوشته احمد یوسف زاده به تازگی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می‌شود. این کتاب داستانی مستند از کودکی، نوجوانی و جوانی شهید حاج قاسم سلیمانی است.

یوسف زاده درباره این کتاب می‌گوید: به عنوان کسی که حدود دو سال با کودکی حاج قاسم زندگی کردم و در مورد ایشان و خانواده محترمشان تحقیق کردم باید بگویم زندگی حاج قاسم از همان کودکی یک زیست ساده، صمیمی و بی آلایش است. قرار بود اسم کتاب رو خوش مهر بگذاریم و دلیل آن این بود که حاج قاسم از کودکی مهرش به دلش همه می‌نشست.

یوسف زاده در مورد سبک زندگی حاج قاسم ادامه داد: ما در مورد حاج قاسم با یک کودک روستایی کم برخوردار مواجه هستیم که در آنجا رشد و زندگی می‌کند و مستقل به شهر می‌آید و هر لحظه ممکن بوده در آنجا دچار آسیب‌هایی شود کما اینکه حتی یکبار با گروهی آشنا می‌شود که عضو سازمان مجاهدین خلق بوده اما حاج قاسم از همه این موانع و دام‌های دوران طاغوت و پر التهاب انقلاب اسلامی عبور می‌کند.

این نویسنده دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در در مورد اهمیت دوران کودکی حاج قاسم گفت: البته که یکی از مهمترین برهه‌های زندگی حاج قاسم دوران کودکی وی و تربیت یافتن در یک خانواده ساده با پدر و مادری روستایی که انسان‌های پاک، دانا و با بصیرت دینی بالایی بودند.

وی افزود: خود حاج قاسم هم افتخار می‌کند که پدرش حتی در حد یک دانه گندم نان حرام به خانه نیاورد. وقتی با اهالی روستا حرف می‌زدم حرفشان این بود که با داشتن پدر و مادری مثل مشت حسن و مشت فاطمه طبیعی است که پسرشان حاج قاسم شود. یوف زاده در پایان تأکید کرد: کودکی حاج قاسم می‌تواند برای نسل جدید هم الگو باشد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

رادیوی فیلیپس هلندی بزرگ و سنگین بود. شصت سانت طول، چهل سانت عرض و بیست سانت قطر داشت. آن قدر سنگین بود که باید روی دوش حمل می‌شد. به لطف دوازده باطری «ریواک» بزرگ که پشتش می‌خورد، صدایش شفاف و قوی بود.

بعد از تعطیلی تابستان، وقتی تشکری برای سال دوم به قنات ملک آمد، رادیو شد نقل محافل روستا. شب‌ها، اکبر و حسین و صفدر و مش حسن و خیلی از هالی روستا در اتاق تشکری محفل می‌کردند. تشکری به آنها علاقه مند شده بود و از هم نشینی شأن لذت می‌برد. مردان روستایی رادیو گوش می‌دادند و خاطرات شیرین خود را برای هم تعریف می‌کردند و بلند بلند می‌خندیدند. تشکری برایشان چایی درست می‌کرد و بی آنکه دلیل خنده شأن را بداند، تا آخر شب، که «داستان شب» را گوش می‌دادند، پای صحبتشان می‌نشست. مردها تا بروند به خانه‌هایشان، هر کدام دوازده سیزده استکان چای سر کشیده بودند.

آقای مدیر در خانه هر کدام از اهالی که برای شام دعوت می‌شد، رادیو را هم با خود می‌برد. با بلند شدن صدای رادیو، همسایه‌ها هم می‌آمدند و در سیاه چادر یا اتاق می‌نشستند و دوباره سر صحبت‌های بی پایان باز می‌شد. یک روز آقای مدیر بی رادیو به مهمانی رفت. در روستای آن طرف رودخانه عروسی دعوت بود. الاغی آوردند و آقا معلم را، که کت و شلوار شیکی پوشیده بود، با عزت و احترام سوار کردند و بردند به طرف محل عروسی. جمعیت زیادی آمده بودند. براهی هر طایفه‌ای جاهای خاصی مشخص شده بود که بنشینند و چای و ناهار بخورند. وقتی الاغ آقای تشکری به محدوده خانه داماد رسید، سازی و دهلی ها در حالی که می‌زدند و می‌نواختند، به استقبال آمدند.

***قیافه قاسم در آن سن و سال دوست داشتنی بود. هنوز پشت لبش سبز نشده بود. می‌خواست به جایی برسد. می‌خواست کار ناتمام برادرش حسین را تمام کند. می‌خواست نه تنها وام پدرش را بپردازد، بلکه برای خودش هم زندگی خوبی بسازد. کار می‌کرد، سفت و سخت. حتی کارهایی که وظیفه اش نبود. وقتی ماشین حمل خواربار آن طرف خیابان هتل بوق می‌زد، تا یوسفی باخبر بشود، سومین حلب هفده کیلویی روغن را هم از پله‌ها بالا آورده و در انبار گذاشته بود. آقای هروی، همان جوان خوش تیپ خشکشویی اکسپرس، از فرزی قاسم کیف می‌کرد. یک روز وقتی داشت لباس‌های مشتری‌ها را اتو می‌کرد، دید قاسم نوجوان قالب‌های بزرگ یخ را با همان هیکل کوچکش از راه پله بالا می‌برد. دلش به حال او سوخت و با هم دوست شدند. عشایرزاده با نمک، در روزهای شلوغ هتل، به ویژه در ماه رمضان، برای اینکه بتواند با همان زبان روزه کارش را تند و سریع انجا بدهد، کفش‌هایش را در می‌آورد و در این لحظات دیگر انگار روی زمین راه نمی‌رفت، بلکه می‌لغزید!

این کتاب با ۲۳۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان توسط انتشارات مکتب حاج قاسم در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
حمله آمریکا و انگلیس به صنعا
کارشکنی مجدد صهیونیست‌ها در روند توافق با عدم آزادی برغوثی
مذاکرات مجارستان برای تداوم ترانزیت گاز روسیه به اروپا
نماهنگ جدید
تراکتور در خانه خاموش شد
ایران اقدام خشونت آمیز در آلمان را محکوم کرد
دیدار سفیر چین در ایران با علی لاریجانی
صالحی: مشکل برخی هنرمندان ممنوع الکار رفع شده است
بازیکنان و کادر فنی پرسپولیس جریمه شدند؛ تغییر قطعی شد
جریمه شرکت اسرائیلی به دلیل جاسوسی از واتس اَپ
رفیعی: باید به خودمان بیایم
وزارت کشور: به‌عنوان مجری انتخابات مشغول طی فرآیندها هستیم
تارتار: اگر VAR بود برنده بازی با سپاهان بودیم
گردهمایی تشکل‌های دینی کشور ساعتی پس از دیدار مدّاحان با رهبر انقلاب
باخت تلخ واترپلو ایران در رده‌بندی سطح ۲ کاپ جهانی
اطلاعیه سازمان بهشت زهرا(س) درباره تمهیدات ترافیکی روز مادر
«بایدن» لایحه موقت بودجه آمریکا را امضا کرد
عراقچی: همواره آماده ورود به مذاکرات شرافتمندانه هستیم
افزایش ظرفیت دانشجویان پزشکی و دندانپزشکی تا سال ۱۴۰۴ به ۸۰ درصد
افزایش ظرفیت دانشجویان پزشکی و دندانپزشکی تا سال ۱۴۰۴ به ۸۰ درصد
عارف: تغییر نرخ ارز نیمایی نباید تأثیری روی قیمت کالاها بگذارد
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top