به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ شهابالدین یحیی بن حبش سهروردی (۵۴۹-۵۸۷ ه ق)، معروف به شهابالدین سهروردی و شیخ اشراق، از فیلسوفان نامدار و برجستهترین چهرههای حکمت اسلامی و فرهنگ ایران در قرن ششم هجری قمری بود.
زندگی سهروردی
درباره زندگی او تذکرهنویسان اسلامی مطلبی بیان نکردهاند و فقط شاگرد او شمسالدین شهرزوری فصلی را درباره استاد خود نگاشته است. وی در بیان مسائل، بیباک بود و صراحت لهجه او گاهی به فاششدن اسرار سیر و سلوک و رموز عرفان منجر میشد و به همینعلت فقهای عامه علیه او شوریده و شکوائیه نزد حاکم وقت فرستادند، او به دستور حاکم، مدتی در زندان بود که به نحو مرموزی وفات کرد. از سهروردی تالیفاتی در زمینههای فلسفی، عرفانی و ترجمهها و تفسیر قرآن و شرح احادیث باقی مانده است. مهمترین اثر وی، کتاب حکمة الاشراق است.
تحصیلات
سهروردی در مراغه نزد مجدالدین جیلی به تحصیل پرداخت و اصول فقه را آموخت. در همین شهر و در محضر همین استاد، با فخر رازی همدرس بود.
شهابالدین سهروردی برای تکمیل تحصیلات و معلومات خود از مراغه، راهی اصفهان شد و در این شهر با افکار و آرای شیخ الرئیس (ابن سینا) که در آن زمان در کمال شهرت بود، آشنایی کامل یافت.
حیات و ممات
اکثر تذکرهنویسان اسلامی، توجه زیادی به دقایق حیات وی نداشته و حتی برخی او را با اعضای خانواده معروف سهروردی که از بزرگان عرفان و تصوف بودهاند، اشتباه کردهاند.
فقط شاگرد و مرید او، شمسالدین شهرزوری است که در «نزهة الارواح و روضة الافراح»، فصل مفصل و بسیار مهمی را درباره استاد خود نگاشته است، اما حتی این شرح که خواننده را با بسیاری از خصوصیات اخلاقی و فکری وی آشنا میسازد، درباره چگونگی تحولات دوره آخر حیات او مطالب کافی در دسترس قرار نمیدهد، فقط خواننده را با نابغهای بزرگ آشنا میسازد که به علت حدت ذهن توام با نوعی گستاخی و بیسیاستی، دائما با علمای زمان خود در ستیز و مجادله بود و سرانجام، به نحوی که آشکار نیست، قربانی این امر شد.
شهابالدین سهروردی در بیان مسائل، بیباک بود و صراحت لهجه او گاهی به فاششدن اسرار سیر و سلوک و رموز عرفان منجر میشد. سرانجام، فقهای قشری عامه که تنها به ظواهر شریعت توجه داشتند، علیه او شوریدند و سخنانش را خلاف اصول دین پنداشتند، تا جایی که «ملک ظاهر» را به قتل او تشویق کردند. ملک که در باطن به شیخ ارادت میورزید، به خواسته فقها وقعی ننهاد و از قتل او ابا کرد.
فقها هم بیکار ننشستند و شکوائیهها نزد «صلاحالدین ایوبی» فرستادند و انجام این کار را از او خواستند. صلاحالدین، به ملک ظاهر نامهای نوشت و به بهانه برخی ملاحظات سیاسی، دستور قتل او را داد. فقها هم به اصرار خود ادامه دادند، تا سرانجام، ملک ظاهر، برخلاف میل باطنی خود، وی را در حلب زندانی کرد. ایشان در زندان در سن ۳۶ یا ۳۸ سالگی، در سال ۵۸۷ ق، به نحو مرموزی بدرود حیات گفت.
سهروردی در نگاه امام خمینی
امام خمینی از سهروردی با القابی چون شیخ مقتول، صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز، حکیم نورانی، موصوف به فهم معارف الهی و احیاکننده طریقه حکمت افلاطون، یاد کرده است. امام خمینی بر این باور است که این حکیم بزرگ اشراقی، میان فلسفه و ریاضات نفسانی جمع کرده و از علمای بزرگ روح به شمار میآید، بنا بر نظر امام خمینی در هر قرن یک یا چند تن هستند که در ترقی کمال نفسی به مقام عقلانی میرسند، از جمله شیخ اشراق که وجود روحانی خود را دیده بود.
امام خمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته و گاهی اصطلاحات آنها را از جمله «نفوس اسفهبدیه» و «هیئات مظلمه» را به کار برده است.
این گرایش امام به فلسفه اشراق را باید در بعد اخلاقی و عرفانی ایشان جستجو کرد. امام خمینی در نامه خود به میخائیل گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی ازجمله کتاب حکمت اشراق دعوت کرده است، و اینکه هر موجود مادی به نور صرف که منزه از حس است، نیازمند میباشد و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیدههای محسوس خواهد بود.
امام خمینی با بهرهبردن از آراء و مبانی سهروردی در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است از جمله:
۱- علم الهی: امام خمینی در بیان علم حقتعالی پس از ایجاد، با تقریر کلمات شیخ اشراق مبنی بر اینکه علم حقتعالی بهصورت احاطه بر موجودات است، بر این مطلب تأکید دارد که در اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیاء را همان علم فعلی میدانند. امام خمینی نظریه شیخ اشراق و درحقیقت شامل دو بخش میداند؛ یکی اثبات علم فعلی خداوند به اشیاء و دیگری انحصار علم خداوند به اشیاء در علم فعلی. از نگاه امام خمینی، بخش نخست درست است؛ ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیاست، درست نیست.
۲- عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر: امام خمینی نظریه اشراق را مبنی بر اینکه سمع و بصر الهی به علم ارجاع داده نمیشود، بلکه علم به سمع و بصر برمیگردد، رد میکند.
۳- تناسخ: به اعتقاد امام خمینی شیخ اشراق باوجوداینکه به عالم برزخ اذعان دارد، معتقد است نفوس اشقیا پس از مفارقت از ابدان، برای اینکه تصورات جزئیه که موجب آلام و عذاب است بر ایشان حاصل شود، باید متعلق به اجسام فلکی شوند. به باور امام خمینی این سخنان ناشی از بیاطلاعی از تجرد مثالی است.
سهروردی نسبت مکتب اشراق را به فیلسوفان ایران و یونان، مصر، بابل و هند باز میگرداند. زیرا این گروه در نظر او ریشههای نخستین مکتب اشراقیاند. در جای دیگر بر آن خواهیم بود که صحت این انتساب مذهبی و تاریخی را محقق سازیم، ولی در اینجا بر آنیم که اثر تعلیمات اشراقی را در حیات عقلانی مسلمانان بیان کنیم. این پیآمد را از طریق پیشوایان مذهب اشراقی و شاگردانشان جستجو خواهیم کرد. درباره محاسبی و ابن سینا و دیگران گفته شده است از اشراقیاناند، یعنی ایشان را حکمتی مبتنی بر اشراق است، ولی تا آن حد که ابن سینا مشائی اسلامی است، اشراقی سره بهشمار نمیآید و محاسبی محققاً پیرو مکتب اشراق محسوب نمیشود. علاوه بر آنچه گفته شد اصولی در دست است بر اساس اندیشه نور و ادراک بیواسطه که تعالیم مذهب اشراقی در کتاب الشواهدالربوبیه منسوب به ارسطو و تاسوعات افلوطین و مشکاة الانوار غزالی بر آنها مبتنی است.
برای ما تقسیم مذهب اشراق به دو شاخه مهم امکانپذیر است، شاخه نخست در مشرق و دیگری در مغرب. این مکتب در وجود شهابالدین سهروردی مقتول نمایان شد. کسان بسیاری از مکتب شهابالدین بهره علمی بردند که از میان ایشان ملاصدرای شیرازی متوفی به سال ۱۶۴۰ م. یا ۱۰۵۰ ه. را یاد میکنیم. او به حق معبر مذهب اشراق است، اشراقی که فکر فلسفی ایرانی را در دوران او مجسم میسازد و نیز از دو استاد ملاصدرا، یکی میرداماد متوفی (سال ۱۶۳۳ م یا ۱۰۴۱ه) و دیگری بهاءالدین عاملی متوفی (۱۶۲۱ م- ۱۰۳۰ ه) که از استادان بزرگ اصفهان در روزگار صفویه بودهاند باید یاد کرد. ملاصدرا شارحان بسیاری دارد که از جمله ایشان حاج ملاهادی سبزواری متوفی (سال ۱۸۷۸ م) است. دکتر مودی قصه کاهن بزرگ آزر کیوان را که از گروه پارسیان است یاد میکند که چگونه بین دو قرن ۱۷ و ۱۶ میلادی به هند مهاجرت کرد و این مرد زردشتی، خود با شاگردانش کتابهایی تألیف کرد که چهار یا پنج تا از آنها باقی مانده و مهمترینش دساتیرنامه است.
دساتیرنامه مشتمل بر ۱۶ جزء است و هر جزئی از آن به پیامبری از پیامبران ایران اختصاص دارد، او در یکی از آنها به مشاء و اشراق اشاره میکند و اشراق را به ایرانیان باستان بازمیگرداند. در این زمینه کتاب دبستان است که مؤلفش از پیروان کاهن بزرگ آزر کیوان است و آشکار است این تألیفات به جز مذهب زردشت از مانویت و بوداییت و تصرف نیز متأثر شدهاند و شاید روا باشد از میزان صحت تعالیم زردشتی که در این کتابها وارد شده بپرسیم و تأثیر زردشتیگرایی هر چقدر باشد، در این کتابها که بسیار به متون سهروردی نزدیکاند، انگیزه اشراقیت را آشکارا میبینیم. توضیح اینکه کاهن بزرگ آزر کیوان مذهب لاهوتی خود را بر اساس فلسفه سهروردی و طریقه او بنا نهاده است.
از اینرو در فصل یازدهم کتاب دبستان که مخصوص سخن از حکیمان است، مؤلف یادآور میشود که حکما دو خانواده مهماند، یکی اشراقیان و دیگری مشائیان، سپس ادامه میدهد و میگوید: عقاید اساسی و اصول عملی، یعنی نظم و نسق سلوک صوفیانه از آن اشراق است و عیناً همان است که ایرانیان باستان بدان ممارست داشتند. ولی آرایی که در دبستان مییابیم از آراء اخوانالصفا و ناصرخسرو و محمود شبستری متأثر شدهاند. مؤلف دبستان بر آن است که فلسفه ایران باستان، همان فلسفه حکیمان یونان باستان تا افلاطون است.
از شاگردان کاهن بزرگ آزر کیوان، یعنی گروهی که از اشراق متأثر شده، فرزانه بهرامبن فرصد است که با مؤلف دبستان و مؤیدشاه در لاهور به سال ۱۰۴۸ ه. ملاقات کرد و در این وقت فرزانه بهرام مشغول ترجمه کتابهای سهروردی به فارسی بود، با بهاءالدین عاملی نیز که یکی از استادان ملاصدراست، متوفی (سال ۱۶۴۰ م) به گفتگو نشست و همچنین با امیر ابوالقاسم فندرسکی که اثر فراوانی بر ملاصدرا گذاشت، همنشینی داشت.
گزارش از عرفان عباسی