به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یادداشت از حمید ملکزاده */// سالهای زیادی است که ایده دولت از همه تحلیلهای سیاسی ما، چه اهل آکادمی سیاست باشیم چه از سیاسینویسان غیردانشگاهی، رخت بربسته است. تا جایی که میتوانیم بگوییم در طول این سالها بهرغم متون زیادی که به صورتهای مختلف درباره سیاست تولید کردهایم، هنوز چیز زیادی درباره سیاست نگفتهایم؛ یا اصلا چیزی درباره سیاست نگفته یا ننوشتهایم، این مساله میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. شاید مهمترین آنها را باید در اشتباهی مفهومی که ضمن برگرداندن متون کانونی سیاسی به آن دست زدیم جستوجو کنیم؛ اشتباهی که به سردرگمی ما در میانه ۲ مفهوم دولت (state) و حکومت (government) منتهی شده است.
تحت تأثیر این سردرگمی هر بار به جای اینکه درباره دولت، در معنای خاص کلمه صحبت کنیم، از مردم، رژیم، نظام و اصطلاحات جزییتری مانند این استفاده کردیم و کلمه دولت را به جای حکومت مورد استفاده قرار دادیم. اصرار اعضای آکادمی سیاست در ایران به استفاده از این مفاهیم ازریختافتاده به این سرگردانی بیش از گذشته دامن زده است. برای اینکه مخاطرات ناشی از این سردرگمی مفهومی برای ما معلوم شود تنها به مسائل ناشی از جابهجا شدن مفهوم نظام با ایده دولت اشاره میکنم. درست از وقتی نظام را به جای دولت به کار بردیم، نظام به چیزی بیرون از مردم تبدیل شد. این اشتباه مفهومی پیوندهای بنیادینی را که زندگی مشترک سیاسی ما را تشکیل میدادند به جایی بیرون از مناسبات هر روزه ما منتقل کرد. انگار میشود سرنوشت ما، به عنوان مردم را از «نظام» جدا کرد و حیات سیاسی در بیرون از مناسبات اصلی تشکیلدهنده آن را تصور کرد. مسائل ناشی از این اشتباه مفهومی بستر مناسبی برای ایجاد دشمنی را در اختیار دشمنان جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک دولت قرار میداد.
وقتی «نظام» در سطح شناختی به چیزی بیرون از مردم تبدیل شده باشد، میتوان «نظام» را تهدید کرد؛ میشود «نظام» را تحریم کرد و به «نظام» حمله نظامی کرد و به برخی از شهروندان ایرانی این ایده را فروخت که همه اینها برای آزادی آنها و تضمین زندگی بهتر برای ایشان انجام میشود. این همان خط تبلیغیای است که سازمان مجاهدین خلق پیشتر وقتی برای تضعیف نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران همه توان خود را در اختیار دولت صدام قرار داده بود از آن استفاده میکرد. در این یادداشت تلاش میکنم روایتی سیاسی درباره مسائل مربوط به ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس در تهران را فراهم کنم. همچنین سعی میکنم نتایج منطقی این روایت سیاسی در زمینه خونخواهی ایران را به طور مختصر مورد ارزیابی قرار دهم.
* ترور شخص ثالث در محدوده سرزمینی ایران بهعنوان چالش شخصیت حقوقی دولت
تا امروز درباره ترور رئیس دفتر سیاسی حماس و همراهش در تهران تحلیلهای زیادی ارائه شده است.با این وجود تقریبا هیچکدام از این تحلیلها به معنایی که اقدام بزدلانه رژیم صهیونیستی در این فقره از جنبه سیاسی دارد نپرداختهاند. تا جایی که به دولتها مربوط میشود، اقدام رژیم صهیونیستی در این مورد به معنای به چالش کشیدن شخصیت حقوقی و جوهره سیاسی جمهوری اسلامی ایران بهمثابه یک دولت است. این مساله را باید در سایه این واقعیت فهمید که همه افراد مقیم در یک کشور، چه شخصیتهای سیاسی باشند، چه شخصیتهای حقیقی معمول ذیل قوانین دولت میزبان از مصونیتها، حقوق و امنیت ناشی از استقرار دولت میزبان برخوردار هستند. هر بار یک طرف خارجی، بدون اذن یا اطلاع دولت میزبان علیه این دسته از افراد به اقدامی سیاسی، حقوقی یا امنیتی علیه تمامیت وجودی آنها دست بزند، در حقیقت و به طور عملی اصل استقرار دولت میزبان را به چالش کشیده و آن را نادیده گرفته است. از این جهت اقدام طرف ثالث در این زمینه اقدامی علیه تمامیت وجودشناختی دولت میزبان است، چرا که با این اقدام طوری عمل کرده است که انگار دولت میزبان اصلا وجود ندارد.
به طور کلی اقدام باند تبهکار صهیونیستی علیه شهید اسماعیل هنیه در تهران، صرفا اقدامی علیه یک شهروند خارجی و یکی از رهبران مقاومت فلسطین نیست، بلکه بیش و پیش از هر چیز اقدامی علیه امنیت و تمامیت دولت جمهوری اسلامی ایران و بهتبع آن علیه هویت سیاسی همه ایرانیان است. از این قرار موضوع این اقدام صرفا به حقوق بینالملل مربوط نمیشود. از آنجا که موضوعی مربوط به امنیت ملی ایران است، میشود آن را به عنوان مسالهای داخلی در نظر گرفت. همینطور باید آن را در مقام موضوعی ملی که به هویت سیاسی همه ایرانیان مربوط میشود صورتبندی کرد.
* زمانبندی ترور؛ اقدام علیه اراده ملت
موضوع دیگری که باید درباره مسائل مربوط به اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی علیه رهبر سیاسی مقاومت فلسطین موردتوجه قرار گیرد، به زمانبندی این اقدام مربوط میشود. در میان همه فرصتهای احتمالی که ممکن بود سران رژیم صهیونیستی برای اقدام علیه شهید اسماعیل هنیه در اختیار داشته باشند، اینطور به نظر میرسد که با اهداف مشخص و مقاصد سیاسی روشنی فرصت کوتاه حضور او و همراهانش در مراسم تحلیف ریاستجمهوری ایران را انتخاب کردهاند.
برای روشن شدن این موضوع باید به دلالتهای سیاسی روشن انتخابات اخیر ریاستجمهوری در ایران و مسائل بعد از معلوم شدن نتایج انتخابات بپردازیم. انتخابات سیاسی برای تعیین نهمین رئیسجمهور ایران، دلالتهای سیاسی روشنی درباره سیاست داخلی ایران داشته است. حاکم شدن یکجور «عقلانیت انقلابی» در فرآیندهای منتهی به برگزاری انتخابات پس از ضایعه سقوط بالگرد شهدای خدمت، فرآیند نهادمند انتقال قدرت پس از شهادت دکتر ابراهیم رئیسی و مشارکت معنادار مردم در فرآیندهای مربوط به این انتقال نهادمند موضوع قابلتوجهی است که در این زمینه باید به آن اشاره کرد. مجموعه فرآیندهای انتخاباتی در چهاردهمین دوره ریاستجمهوری در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمایانگر ظهور نوعی بلوغ سیاسی در میان گروههای مختلف رقیب در جریان انتخابات بود. بلوغی که پایه وحدت سیاسی حول مبانی اصلی تشکیلدهنده دولت در ایران را ضمن برجسته کردن ارزشهای اساسی و روح حاکم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بخوبی برجسته کرد. مجموعه این مسائل نوعی بلوغ سیاسی مبتنی بر وحدت را در میان نخبگان سیاسی و مدنی ایران متبلور کرده بود.
همه اینها در مراسم تحلیف ریاستجمهوری و در حضور رهبران مقاومت یا نمایندگان آنها، بخوبی وحدت سیاسی میان ایران و مقاومت را در مقابل چشم رهبران سیاسی کشورهای مختلف جهان و نمایندگان رسانههای جهانی به نمایش درآورده بود؛ وحدتی سیاسی که به نام ارزشهای عام مقاومت، میتواند بیانگر ظهور هویت سیاسی جدیدی در منطقه غرب آسیا و الگویی برای مقامت سیاسی در همه جهان به حساب بیاید. از این قرار اقدامی را که دولت جعلی اسرائیل علیه اسماعیل هنیه در تهران انجام داد باید به عنوان اقدامی علیه این ۲ وحدت و این فرآیندهای سیاسی بنیادین بفهمیم. اسرائیل با این کار از یک طرف اراده ایرانیان برای تعیین سرنوشت خود در قالبهای سیاسی نهادمند و نتایج بهدستآمده از این فرآیندهای سیاسی را هدف قرار داده و از طرف دیگر وحدت داخلی ایرانیان ذیل «عقلانیت انقلابی» پدیدارشده در انتخابات ریاستجمهوری و پیوند بنیادین و سیاسی میان این عقلانیت و روح نیروهای مقاومت در منطقه غرب آسیا را هدف قرار داده است. اینها هر دو موضوعاتی اساسی هستند که باید آنها را به اعتبار نسبتی که با ایده دولت در جمهوری اسلامی ایران برقرار میکنند، به عنوان موضوعاتی وابسته و مربوط به همه اعضای ملت در ایران در نظر گرفت: جنگی که اسرائیل بر آتش آن میدمد، جنگ علیه ایران و همه شهروندان دولت جمهوری اسلامی ایران است.
* خونخواهی، حراست از مبانی دولت و امر ملی
موضوع خونخواهی ایران که در پی اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی توسط رهبر انقلاب مطرح شد، جنبههای مختلفی دارد. با این وجود تا جایی که به موضوع این یادداشت مربوط میشود، این خونخواهی بیش و پیش از هر چیز دیگری باید به عنوان ضرورتی سیاسی و موضوعی مربوط به دولت فهمیده شود. همانطور که پیشتر آوردم، اقدام اسرائیل علیه شهدای مقاومت در تهران، از چند جهت موضوعی است که به شکل بنیادین با نفس دولت جمهوری اسلامی ایران پیوسته و بنیانهای حقوقی و سیاسی آن را هدف قرار داده است. از این جهت، «خونخواهی میهمان عزیز ما» را همچنین باید به عنوان تلاشی به نام دولت و با هدف حراست از این بنیان وجودشناختی دولت در جمهوری اسلامی ایران صورتبندی کنیم. اهمیت این موضوع باید هم در نوع روایتی که از آن ارائه میدهیم و هم در نوع پاسخی که در مقابل دشمن صهیونیست انتخاب میکنیم در نظر گرفته شود. موضوع دیگری که در این زمینه باید به آن توجه کرد به وحدت ملی درون ایران و وحدت سیاسی میان ایران و مقاومت اسلامی در منطقه مربوط میشود.
از این قرار، هم در روایتی که از اقدام تروریستی رژیم اسرائیل ارائه میکنیم و هم در شکل و محتوای خونخواهی ویژهای که انتظار آن را میکشیم باید موضوع این ۲ شکل از وحدت در نظر گرفته شود. از یک طرف نباید شرایطی را به وجود بیاوریم که وحدت بهدستآمده ذیل عنوان «عقلانیت انقلابی» در جریان و پس از به پایان رسیدن انتخابات ریاستجمهوری خدشهدار شود و از طرف دیگر باید پیوند عمیقا سیاسی و هویتی موجود میان دولت جمهوری اسلامی ایران با ایده مقاومت در منطقه غرب آسیا را بیشتر از قبل در نظر بگیریم و آن را به نمایش بگذاریم. اگر با من موافق باشید که اقدام رژیم صهیونیستی، اقدامی علیه ایران و ایرانی بودن ما، به عنوان اعضای یک واحد سیاسی است، در موضوع خونخواهی نیز باید این وحدت و سرنوشت مشترک را در نظر بگیریم و به صدای واحدی علیه نیرویی تبدیل شویم که در خیال پلید خود، نفاق، ازهمپاشیدگی و ناتوانی ما را آرزو میکند.
*پژوهشگر اندیشههای سیاسی