به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، روایت فاطمه گجریان بانوی ۴۰ساله نورآبادی مصداق عینی زنانی است که بااراده و پشتکار و بدون اتکا به کسی توانستهاند از شرایط سخت زندگی عبور کنند و روی پای خودشان بایستند.
فاطمه یکی از افرادی است که در کارگاه خانم گجریان مشغول است، او میگوید: چند سال پیش و در شرایط سخت با سه بچه قد و نیمقد به خانم گجریان پناه آوردم.
بهخاطر شرایط مالی نامناسب و اعتیاد همسرم در شرایط روحی خیلی نامطلوبی به سر میبردم کم آورده بودم و تصمیم به طلاق گرفتم، اما وقتی با خانم گجریان آشنا شدم و او داستان زندگیاش را تعریف کرد با خودم گفتم او توانسته بدون هیچ پشتوانه و با دستخالی خودش را از ورطه نابودی بیرون بکشد پس من هم میتوانم تصمیم گرفتم که بمانم و ادامه بدهم.
حالا چند سالی است که در کارگاه خانم گجریان مشغول هستم و با تهیه نان محلی و گرده و برساق نهتنها برای خودم و بچههایم درآمدی کسب کردهام بلکه احساس آرامش و مفیدبودن هم میکنم، خانم گجریان نه برای من بلکه برای بسیاری از زنان نورآباد یک الگوی موفق است تا در بزنگاههای سخت زندگی خودشان را محک بزنند.
تصمیمی که مسیر زندگیام را تغییر داد
اما شنیدن داستان زندگی فاطمه گجریان از زبان خودش که ۱۵ سال پیش با دو فرزند و همسر معتاد تصمیم میگیرد با مشکلات زندگی بجنگد و روی پای خودش بایستد هم خالیازلطف نیست.
انرژی، انگیزه و خستگیناپذیری خانم گجریان وقتی که با هم صحبت شدم حس خوبی را به من منتقل کرد، تمام وقتی که با من مشغول صحبتکردن مشتریان را هم راه میانداخت.
۱۵ سال پیش که شرایط زندگی برایم سخت شده بود و با دو بچه و شوهری معتاد و بیکار به بنبست رسیده بودم، کسی نبود که دستم را بگیرد تصمیم گرفتم که در زندگیام تغییر ایجاد کنم.
روزها و شبها فکر میکردم که چه کاری انجام دهم تا خودم و فرزندانم را از این شرایط سخت نجات دهم، شش ماه در خیابانها با بچههایم بیسرپناه بودیم گاهی در مسجد میخوابیدیم گاهی گوشه خیابان، عزم خودم را جزم کردم تا هرطورشده لقمهای نان برایشان تهیه کنم و تصمیم به طلاق را فراموش کنم.
خیلی سخت است اما آن روزها نه خانواده خودم و نه همسرم توان حمایت از من را نداشتند و من درمانده بودم که چگونه خودم را از این برهه سخت نجات دهم.
شروع کار با ۴۰۰ تومان
کارم را با پاککردن یک کیلو سبزی فکر میکنم آن روزها قیمتش ۴۰۰ تک تومان بود شروع کردم، شب دفتر ۴۰برگی را تهیه کردم و شمارهتلفنم را روی برگه کاغذ نوشتم تا اگر کسی خواست برایش سبزی پاک کنم بتواند با من تماس بگیرد، چون نمیخواستم محتاج کسی باشم و کسی به من ترحم کند، روزها خیابان به خیابان شهر را میگشتم تا بلکه کسی از من سبزی یا کار دیگری بخواهد.
یادم میآید اوایل کار بود یکی از خانمهایی که برای کار به او مراجعه کردم اسکناس دو هزارتومانی به پسرم داد اما قبول نکردم گفتم من گدایی نمیکنم میخواهم پولی که حاصل دسترنج و زحمت خودم است به بچههایم بدهم، گفتم اگر میخواهی کمک کنی از من سبزی بخر، اتفاقاً همان خانم کمک زیادی به من کرد و باعث شد مشتری زیادی هم پیدا کنم.
بهتدریج کارم رونق گرفت و سبزی بیشتری پاک میکردم علاوه بر پاککردن سبزی برای بعضی از خانمها لبنیات و نان محلی درست میکردم، شش ماه ادامه دادم و با پولی که حاصل دسترنج و زحمت شبانهروزی خودم بود توانستم دو میلیون تومان پس اندازه و خانه کوچکی رهن کنم، نمیدانید چه آرامشی داشتم که بعد از مدتها خودم و بچهها سرپناهی پیدا کرده بودم.
لابهلای پاککردن سبزی سراغ تولید لبنیات، نان محلی، لواشک، ترشی و ترشک هم رفتم و هر روز به تعداد مشتریان اضافه میشد، ۵ سال با علاقه و انگیزه ادامه دادم.
حتی الان هم که برای شما صحبت میکنم لذت میبرم از یادآوری روزهایی که شب و روزکار میکردم.
شبانهروز کار میکردم گاهی چند ساعت فرصت استراحت داشتم، اما وقتی میدیدم که توانستهام روی پای خودم بایستم و نانی برای بچههایم تهیه کنم با شوقوذوق کار میکردم.
مرتب سفارش میگرفتم و در دفتر کوچکی که داشتم یادداشت میکردم و بعد از آمادهشدن سفارشها را تحویل میدادم، بعد از گذشت ۵ سال توانستم زمینی بخرم و به فکر ساختش افتادم، همین کار را کردم با درآمدی که از محل فروش سبزی، لبنیات و ترشی و دیگر محصولات جمع کرده بودم.
از ۴۰۰ تومان به ۶ میلیارد سرمایه رسیدم
خانه را که ساختم همسرم که بر اثر اعتیاد شدید آواره شده بود پیدا کردم و پس از ترک او را به خانه برگرداندم تا بالای سر بچهها باشد، گفتم حالا که خدا به من رحم کرده من هم باید دست او را بگیرم.
با رونقگرفتن کسبوکار کارگاه را گسترش دادم، چندین دستگاه صنعتی برای خردکن سبزی تهیه کردم، البته کمیته امداد امام و جهاد کشاورزی هم با پرداخت تسهیلات به من کمک کردند.
هر روزبازار فروش بهتر میشد و درآمد همافزایش پیدا میکرد، امروز تقریباً از همه نقاط کشور مشتری دارم و لنگ اینکه بازار فروشم را چگونه تأمین کنم نیستم.
من که کارم را با ۴۰۰ تک تومانی شروع کرده بودم امروز بیش از ۶ میلیارد تومان سرمایه دارم و برای ۴ زن بدسرپرست هم شغل ایجاد کردهام، زنانی که هر کدام به دلایلی از اعتیاد همسر گرفته تا شرایط مالی بد تصمیم به جدایی گرفته بودند و از این بابت خوشحال هستم.
دغدغهام کمک به زنانی است که با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند
حالا خدا را شکر میکنم که بعد از آن همه سختی و دربهدری امور زندگی من و خانوادهام و ۴ خانواده دیگر از چرخاندن چرخ این کارگاه میگذرد.
حالا در کارگاه من یکی مشغول تهیه نان محلی دیگری پاککردن سبزی و تهیه لبنیات و دیگری کارش تهیه انواع ترشی و لواشک است که از قضا طرفداران زیادی هم دارد.
پسر کوچکم امیر هم در همه این سالها همراه من بوده و تمام فوتوفن کار را یاد گرفته و میتوانم بگویم عصای دستم شده است.
اما امروز دغدغهام این است که بتوانم زنانی که با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند به زندگی امیدوار کنم و باور کنند که با دستخالی هم میشود شروع کرد و محتاج کسی نشد.
فاطمه یکی از زنانی است که با ۳ بچه میخواست طلاق بگیرد اما از او حمایت کردم و حالا برای خودش اینجا مشغول است، با دستگاه نان و گرده درست میکند و برای بچههایش لقمهای نان حلال به خانه میبرد.