تاریخ انتشار: پنجشنبه 1403/05/25 - 08:43
کد خبر: 514014

به آغوش ملت، به ایران خوش آمدید

به آغوش ملت، به ایران خوش آمدید

آن شب تا ساعت یک بعد از نیمه شب، چراغ‌های اردوگاه را روشن گذاشته بودند و ترانه پخش می‌کردند. جشن گرفته بودند، ما هم بیدار نشسته بودیم، خوشحال بودیم و گریه می‌کردیم.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ گاهی هم با حیرت حرف‌های امام را دوباره می‌خواندیم. هرچه بود، جنگ تمام‌ شده بود و ما اسیر جنگی بودیم. یک هفته اول همه‌مان مطمئن بودیم که همین روزها آزاد می‌شویم. چند شب اول از خوشحالی خوابمان نمی‌برد. دور هم می‌نشستیم و حرف می‌زدیم که برگشتیم چه‌کار می‌کنیم؟ کجا می‌رویم؟ و... به هم آدرس و شماره تلفن می‌دادیم. حتی عراقی‌ها گفته بودند این مدت کسی نباید سر و صورتش را بتراشد. همان روزها بازی دوستانه فوتبال ایران و عراق را پخش کردند. قبل از بازی یک دسته کبوتر سفید را به نشانه صلح پرواز دادند. یکی از بچه‌ها همینطور که تلویزیون را خاموش می‌کرد، گفت: «ما هنوز اینجاییم، اینها کفتر هوا می‌کنند.»
* * *
اواخر جنگ عراق و کویت بود. خودشان می‌گفتند برای اسیرهای کویتی جا ندارند. وسط بیابان چادر زده و دور تا دورشان را سیم خاردار کشیده بودند. همان روزها هم عراقی‌ها کویت را گرفتند. روزنامه‌ها با تیتر درشت نوشته بودند: «خسفت الارض به قارون الکویت.» گاهی حرفی از آزادی‌مان می‌شنیدیم. دلیلی نداشت بمانیم اما باز هم می‌ترسیدیم بی‌خود دلمان را خوش کنیم. من با گرمکن ورزشی که صلیب‌سرخ برایمان آورده بود، یک ساک دوخته بودم برای وقتی که برمی‌گردم. بچه‌ها داشتند توی باغچه سیر می‌کاشتند که ۹‌ماه بعد ثمر می‌داد. شده بودیم مجسمه خوف و رجا تا اینکه چهارشنبه -۲۴مرداد - صدام پیام داد برای اینکه حسن‌نیتش را ثابت کند، صبح جمعه نخستین گروه اسرا را آزاد می‌کند. دل تو دلمان نبود تا جمعه که تلویزیون بچه‌ها را نشان داد و دیدیم توی خاک ایران از اتوبوس پیاده شدند.
* * *
ناصر می‌گفت: «برایمان سرود هم ساخته‌اند.» آپاندیس‌اش را عمل کرده بود و در بیمارستان تلویزیون ایران را دیده بود. می‌گفت حسابی تحویل‌مان گرفته‌اند.
* * *
ما آخرین سری اسرا بودیم که آزادمان می‌کردند، با نخستین گروه مفقودین، روز سوم شهریور. ۲ساعت توی راه بودیم تا مرز خسروی، ۲۰-۱۰متر مانده به مرز، اتوبوس را نگه‌داشتند و همانجا پیاده شدیم. پرچم ایران و چادرهای صلیب سرخ را می‌دیدیم. آن طرف هم اسیرهای عراقی از ماشین پیاده می‌شدند.
برایمان همان سرودی را گذاشته بودند که ناصر می‌گفت: «به شهر شهیدان، به آغوش ملت، به ایران خوش آمدید...»

برگرفته از کتاب «دوره درهای بسته، به روایت اسیر شماره ۳۸۷۸؛ عبدالمجید رحمانیان»

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
احتمال اعلام قریب الوقوع توافق آتش بس در غزه
دانشجویان توانمند معلول در المپیاد علمی و مهارتی شناسایی می‌شوند
فرصت مغتنمی برای رشد انسان در تمام ابعاد
قطعی شدن برگزاری سوپرجام با VAR
آیا رهبر انقلاب به مبارزه بیش از اقتصاد پرداخته‌اند؟
در بازی با بارسا اشتباهات زیادی مرتکب شدیم
پیوستن دانشگاه تهران به آزمایشگاه مرکز تحقیقات هسته‌ای اروپا
تلاش غرب برای ایجاد تنش و ناامنی در قفقاز جنوبی
علائم جسمی و روانی مصرف شیشه
انتقاد خسروپناه از هزینه‌های غیرضروری سفرهای خارجی مسئولان
آیا مکمل‌های تقویت قوای جنسی برای زنان و مردان متفاوت است؟
چرا فیلترشکن فروش‌ها را معرفی نمی‌کنید؟/ خبر مهم وزیر ارتباطات درباره رفع فیلترینگ سایر پلتفرم‌ها
ایران، سرزمین شگفتی‌ها: از جزیره رنگین کمان تا آسمان پرستاره کو
چگونه بهترین مارک کفپوش خودرو را بشناسیم؟
صفر تا صد نحوه محاسبه مالیات درگاه‌های پرداخت اینترنتی
معرفی ۹ تا از بهترین راه های افزایش ممبر ایتا در سال جدید
جهاد اسلامی: اراده ملت فلسطین قوی‌تر از تجهیزات اشغالگران است
آموزش دستگاهی | مهم ترین دستگاه ها برای آنالیز مواد و عناصر موجود در نمونه ها
مبارزه نخست وزیر جدید فرانسه برای حفظ حیات سیاسی
ثبات نسبی بورس در روز پایانی هفته
مذاکرات چین و فیلیپین درباره دریای جنوبی
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top