به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یادداشت از زهرا محسنیفر///* لیسانس فیزیک را که گرفت، موقعیتهای شغلی به پیشوازش آمدند. یک فعال دانشجویی شاخص بسیجی را که مدرک دانشگاهی در دست داشت، در دولت احمدینژاد حلوا حلوا میکردند. اما او سودای دیگری در سر داشت و رؤیای خاصی در ذهنش میپروراند. تصمیمش را گرفته بود و اینکه از میان ایل و تبارش اولین آدمی باشد که پا به حوزهی علمیه میگذارد، پایش را سست و ته دلش را خالی نمیکرد. آرمانی که در جستجوی آن حاضر بود مسیر زندگیاش را کج کند، از درس و مشق طلبگی میگذشت.
این شد که اهواز را به مقصد قم ترک کرد. رفت اما میدانست که برمیگردد. در چشمانداز زندگیاش دیده بود که زمین بازیاش باید در خوزستان باشد. رفت و چند سالی در قم تلمذ کرد و در قامت یک روحانی برگشت. برگشت تا دغدغههایش را پی بگیرد. دغدغههایی که آب و نانی نداشت، اما دردسر الیماشاءالله! از آن طلبههایش نبود که در پستوی حجره بماند و در انزوای رهبانیت، ضَرَبَ ضَرَبایش را جلو ببرد. در میان قرائتهای هفتاد و دو ملتی از اسلام و مسلمانی، به اسلام ناب رهبری چنگ زده بود و خود را وکیل او میدانست؛ یک وکالت عام برای نفی اسلام خنثی و بیبخار. این فراز از کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را از بر بود:
«اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فروبسته مردم نگشود، برای امروز و فردای مردم، خشخاشی، ذره مثقالی، سود نداشت؛ تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، رَدّش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست، این جوری نیست.»
این فراز، شاهبیت و قطبنمای مسلمانیاش شده بود. هیچ چیز به اندازهی بیعدالتی اجتماعی آزارش نمیداد و از هیچ چیز به اندازهی سکوت در برابر ظلم و عافیتطلبی رنجور نمیشد.
ماجرای اعتصاب کارگران نیشکر هفتتپه شاید اولین آزمون جدیاش بود تا نشان دهد اهل هزینه دادن برای تحقق عدالت است. کارگران، ماهها بود که حقوق نگرفته بودند و مالک نااهل کارخانه، بیاعتنا به معیشت کارگران، خر خودش را میراند. شیخ، دوستان طلبهاش را جمع کرد تا در جمع کارگران حاضر شوند و از آنها حمایت کنند. جماعت متحصن نماز ظهر را به او اقتدا کردند و تا السلام علیکم را گفت، تازه دردسرهای بزرگ سراغش آمدند. ویدیوی حضورش در جمع کارگران سر از شبکههای معاند درآورد و آن دختر موفرفری او را مزدور نظام نامید... از آن طرف مسئولین خوزستان از ظاهر شدن چند طلبهی ناشناس در میان یک پروندهی اجتماعی-اقتصادی که امنیتی هم شده بود، ناخرسند بودند.
کلیپ شیخ دست به دست میچرخید و او در میان برخی هم لباسهایش باید نگاههای سنگین و پر از سؤال را تحمل میکرد و از چشمهاشان میخواند که طلبه را چه به این قرشمال !بازیها خلاصه دوست و دشمن شروع به نکوهش و شماتتش کردند اما ،شیخ به درستی راهی که رفته و کاری که کرده بود ایمان داشت او به کمک دوستانش و بعضی مطالبه گران و عدالت خواهان و جریان دانشجویی حمایت از کارگران را ادامه دادند و پای وزر و وبالش ایستادند تا گره از کار فروبسته ی آنها باز شد و پرونده هفت تپه به نفع کارگران به سرانجام رسید.
وقتی رهبری در دیدار رمضانیاش با دانشجویان مهر تأییدی بر مطالبهی آنها ،زد جریانهای شماتت گر رفوزه شدند. شیخ اما قطب نمایش از اول میزان بود و تکلیفش با خودش .روشن تکلیفش این بود که مطالبه ی عدالت را ادامه دهد و از هزینه هایش نترسد.
از آن حلوا حلوا کردنها دیگر خبری نبود و شیخ اینبار خودش به پیشواز یک مسئولیت خطیر رفت و شد معاون ستاد امر به معروف و نهی از منکر خوزستان نه برای اینکه فقط بگوید «خواهرم حجابت برادرم نگاهت میخواست امر به معروف را اول برای حاکمان و صاحبان قدرت و مبارزه با باندهای زر و زور و تزویر اقامه .کند از آن کارهای پر دردسر و بی آب نان شیخ به حکم آن وکالت عام جنگیدن برای عدالت را انتخاب کرده بود تا مسلمان باشد؛ از جایگاه حقوقی اش در پروندههای زیادی از مفاسد ورود کرد و منشأ خیر شد این اواخر از او شکایت شد.
در پروندهی میدان میوه و تره بار اهواز با اصحاب قدرت و ثروت درافتاده بود شاکی خصوصی او را به دادگاه ویژه ی روحانیت کشاند حالا ده روزی میشود که شیخ محسن ریسمان سنج در زندان است. شیخ میتوانست معلم فیزیکی باشد و سر برج حقوقش را بگیرد و بچسبد به زندگی اش یا در فلان دستگاه کار فرهنگی .کند اما میخواست خشخاشی و ذره مثقالی برای امروز و فردای مردم سودمند باشد.
شیخ میتوانست معلم فیزیکی باشد و سر برج حقوقش را بگیرد و بچسبد به زندگی اش یا در فلان دستگاه کار فرهنگی .کند اما میخواست خشخاشی و ذره مثقالی برای امروز و فردای مردم سودمند باشد. امروز بعضی از آنها که در ضَرَبَ ضَرَبا گیر کرده اند از گیر افتادن او خوشحالند و دوباره شماتتش میکنند که طلبه را چه به قرشمال بازی اما شیخ محسن قطب نما دارد و دوباره برمیگردد و ادامه میدهد؛ آب دیده تر از قبل!
*فعال دانشجویی