به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، مهدی نصیری این ایام مانند دهه 70 روزهای پرکاری را می گذراند؛ البته پرکاری وی بیشتر پرحرفی است و پای ثابت رسانه های خارجی است تا نظرات جدید و البته شاذ خود را ابراز کند.
اگرچه ورژن جدید مهدی نصیری و مواضع او هیچ شباهتی به نصیری دهه هفتاد ندارد اما بن مایه همه نظرات او در این سالها از ریشه مشترکی برخوردار بوده و آن هم اردیکالیسم و افراط گرایی است.
نصیری در گذشته هم مواضع رادیکالی داشت؛ چه در مواجهه با عدالتخواهی و نحوه کنش های عدالت طلبانه او که بیشتر مبتنی بر افشاگری پیش از تحقیق بود و چه در مواجهه با رابطه با آمریکا و یا مسائلی همچون حجاب و... . نقل قول های متعددی از مواضع افراطی نصیری در دوران سکانداری روزنامه کیهان و یا هفته نامه صبح در دهه 70 از زبان همکاران وی وجود دارد. برای مثال مخالفت با چاپ تصویر بی حجاب ماری کوری در روزنامه کیهان(به نقل از تقی دژاکام)، حمله به عباس کیارستمی به دلیل روبوسی با مجری زن در جشنواره کن(به نقل از عزت الله ضرغامی)، حمله به عطاءالله مهاجرانی به دلیل نگارش مقاله ای تحت عنوان مذاکره مستقیم با آمریکا که منجر به دلجویی مقام معظم رهبری از مهاجرانی شد(به نقل از مهاجرانی) و... مواردی از این دست رویه های افراطی اوست که مثال های آن فراوان است اما اکنون نه تنها چرخش 180 درجه ای دارد بلکه این چرخش خروج از مدار عقلانیت است.
در حقیقت اگر نصیری تلاش میکرد تا در دوره جدید زندگی خود، چهره جدید و معتدل و حتی منتقد اما با حفظ اصول ارزشی و انقلابی از خود بسازد، چه بسا مورد قبول بود و حتی می توانست مورد استفاده نسل جوان باشد اما چهره جدیدی که او از خویش ساخته نه تنها در تناقض با گذشته است بلکه در همین تناقض با خویش نیز سیر قهقرایی را پیموده و مواضع وی علاوه بر رادیکال بودن، متوهمانه و خلاف عقل و منطق است.
در روزهای گذشته ویدئویی از وی در مناطره با قیس قریشی در فضای مجازی وایرال شد که با این کلیدواژه که "برگردید" خواستار تسلیم مسئولان در برابر آمریکا شده و می گوید اگر شما تسلیم شوید و اعلام کنید می خواهیم نرمال باشیم با شما کاری ندارند! هرچند جواب های کارشناس برنامه در حد کفایت بی مایگی اظهارات نصیری را برملا کرد اما وی در مسابقه رادیکال بودن، تلاش دارد از سایر ضدانقلاب جلو بزند و به تازگی در گفت وگو با بی بی سی فارسی مدعی شده که مهم ترین خطر برای ایران، حاکمیت جمهوری اسلامی است و با مثال مدل حمله آمریکا به عراق که بخشی از اپوزیسیون صدام از این حمله حمایت کردند، اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم از اسرائیل بخواهد که در صورت حمله به ایران به مردم آسیبی نزند!
یک؛ تجربه نشان داده که متضرر اصلی هرگونه حمله خارجی ملت ها هستند و بعد دولت ها؛ چه در حمله آمریکا به افغانستان و چه حمله به عراق در عرضه سه سال، بیشترین آسیب ها به زیرساخت های اقتصادی و ملی این دو کشور وارد شد. افغانستان بعد از گذشت بیست سال مجدد زیر سلطه طالبان قرار گرفت و قانون اساسی نوشته شده بعد از سقوط طالبان، به بن بست سیاسی منجر شد؛ در عراق نیز طبق آمارها از سال 2003 الی 2007، حدود 1 میلیون عراقی براثر حمله آمریکا کشته شدند. هرچند بخشی از اپوزیسیون رژیم بعث با هدایت مرجعیت و درایت خود تلاش کردند تا استقلال عراق و هویت آن در برابر آمریکا حفظ شود اما این کشور هم دستخوش آسیب های جدی شد؛ پس تضمین گرفتن از دشمن خارجی را می توان اوج حماقت برشمرد.
دو؛ نصیری پا را یک پله بالاتر گذاشته و به جای دعوت از آمریکا، از اسرائیل تقاضا می کند که به ایران حمله کند؛ در حقیقت وی هم رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته و هم بعنوان عامل دشمن در حال دعوت از آنها برای حمله به ایران است؛ اینکه چرا چنین شخصیتی آن هم در بحبوحه نزاع ایران و اسرائیل در منطقه، از سمت نهادهای امنیتی رها گذاشته شده جای سوال است اما شاید یک دلیل آن هم این باشد که وی هرچه سخن بگوید نه تنها هنری آشکار نمی شود بلکه تنها عیب او و جریان حامی حمله خارجی را عیان تر می کند!
تصاویر رقت بار جنایات صهیونیست ها در غزه و لبنان نشان می دهد آنها هیچ مرزی بین نظامی و غیرنظامی و زن و مرد و کودک و جوان قائل نیستند؛ تنها در یک فقره شب گذشته تصاویر حمله به چادرهای آوارگان در مرکز غزه و فیلم های زنده سوختن مردم، جهان را در بهت و حیرت فرو برده بود اما وی از چنین دشمنی به دنبال تضمین است.
از سوی دیگر، اپوزیسیون خارج نشین نه تنها مراکز نظامی و یا هسته ای، بلکه تاسیسات زیرساختی و پالایشگاه و نیروگاه ها را بعنوان هدف حمله نظامی به اسرائیل معرفی کردند؛ جایی که هزاران کارگر و تکنیسین در حال فعالیت هستند. همچنین تجربه نشان داده که بهترین گزینه برای غربی ها و به ویژه اسرائیل، یک ایران تضعیف شده و چندپاره است نه یک ایران قوی که حتی حامی اسرائیل باشد تا همانطور که برنارد لوئیس استاد اسلام ستیز آمریکایی معتقد بود خاورمیانه به موزائیکی از دولت های کوچک تبدیل شود تا راه برای سلطه اسرائیل و آمریکا بر منطقه فراهم باشد.
سه؛ مهدی نصیری مسیری را می رود که در گذشته کمتر شخصی یا گروهی در آن پا گذاشته و عمدتاً از آشکار کردن این چنین عقایدی ابا داشتند و آن هم کمک به دشمن برای حمله به ایران است؛ در سالهای دفاع مقدس مسعود رجوی و گروهک منافقین با استقرار در عراق در نقش ستون پنجم دشمن و در نهایت در حمله فروغ جاویدان بعنوان پیاده نظام به کمک صدام آمدند که موجب انزجار عمومی چه در سطح مردم و چه حتی در بین اپوزیسیون نسبت به آنها شد.
در دوسه سال اخیر هم جریان سلطنت طلب با همراه شدن با اسرائیل و حمایت های رضا پهلوی از دولت نتانیاهو و جنایات وی، با رجوی به یک نقطه اشتراک رسیدند! حالا مهدی نصیری نیز با قرار گرفتن در کنار رجوی و پهلوی، ضلع سوم جریان ضد ایرانی است که آخرین ایستگاه ضدیت با مردم خود را پیموده و آن هم دعوت خارجی ها برای حمله به ایران است.
چهار) اما شاید عجیب ترین و مضحک ترین بخش سخنان مهدی نصیری امید وی به رضا پهلوی باشد؛ او که این روزها به هر بهانه ای در حال حمایت از اسرائیل و حمله به ایران است، به تازگی گفته بود با سقوط جمهوری اسلامی فوراً مانع از خلأ سیاسی خواهند شد! نگاهی به کارنامه 40 ساله اپوزیسیون نشان می دهد که نه تنها رضا پهلوی بلکه هیچ گروه یا شخصی نیست که توان ایجاد ائتلاف بین آنها را داشته باشد.
مثال بارز در این زمینه ماجرای ائتلاف منشور مهسا است؛ رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، نازنین بنیادی، شیرین عبادی، مصی علینژاد، گلشیفته فراهانی، علی کریمی و عبدالله مهتدی در شب پیروزی انقلاب در سال 1401 گرد هم آمدند و 18 اسفندماه منشور مهسا را منتشر کردند اما عمر این منشور و اتحاد بسیار کوتاه بود.
اول اردیبهشت ماه 1402 حامد اسماعیلیون بهدلیل اختلاف با رضا پهلوی از این جمع کنارهگیری کرد؛ چندی بعد رضا پهلوی و در نهایت نازنین بنیادی طی یک ماه این اتحاد را با شکست روبهرو کردند. آیا شخصی که ناتوان از یک اجماع حداقلی است می توناد خلأ قدرت را پر کند؟ یا چه تضمینی هست که تجزیه طلب ها فورا وارد فاز مسلحانه و اشغال شهرها نشوند؟ یا مجاهدین خلق و گروهک های مسلح برای تصاحب قدرت به کشتار مردم نپردازند؟ اینها سوالاتی است که نه مهدی نصیری و نه دیگران جوابی برای آن ندارند چراکه جواب واضح است و در صورت هرگونه اتفاقی برای جمهوری اسلامی، کلیت ایران از بین خواهد رفت.
پنجم) اما سوال مهم از مهدی نصیری این است که نقش مردم در این دعوت از اسرائیل و حمایت از رضا پهلوی کجاست؟ براساس کدام نظرسنجی فکر می کند مردم با وی همفکر و هم عقیده هستند؟ آیا مردم رضا پهلوی را بعنوان نماینده خود خواهند پذیرفت یا از حمله اسرائیل حمایت می کنند؟ مشاهدات میدانی خلاف اظهارات نصیری است و اگر مردم انتقاد و یا اعتراضی هم داشته باشند که قطعا در برخی موارد به جاست و باید رسیدگی شود، اما مسلماً احساسات انسانی و ملی آنها این را نخواهد پذیرفت.
در حقیقت نصیری چه در گذشته و چه حال و احتمالاً آینده، آنچه در معادلات ذهنی خود لحاظ نمی کند مردم است! او آنچه خود درست بپندارد را بعنوان حق در نظر می گیرد و تابع همان است؛ مانند داعش و سایر جریان های بنیادگرا و سلفی ها که اجتهاد خود را حق می دانند و خلاف آن را محکوم به بطلان و از بین بردن می دانند. جریان رادیکالی که نصیری خود به تنهایی دنباله رو آن است برخوردار از نوعی داعش درونی است. اینکه حمله اسرائیل و میدان داری پهلوی را حق می داند و هر استدلالی مقابل آن و یا هر خواست عمومی خلاف آن، نامقبول است و باید از بین برود حتی اگر تمام ایران باشد!