به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، یادداشت از حمید ملکزاده ///* دیروز رهبر انقلاب در دیدار جمعی از اقشار مختلف ایرانیان درباره رخدادهای اخیر در کشور سوریه در پاسخ به نگرانیهایی که مسائل جاری در این کشور در مقابل جبهه مقاومت قرار داده تاکید کردند «به حول و قوه الهی گستره مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فراخواهد گرفت». من در این یادداشت کوتاه توضیح خواهم داد چطور ویژگیهای منحصربهفرد مقاومت به طور اجتنابناپذیری به تحقق این ایده منتهی خواهد شد.
* مقاومت؛ نیروی مردمی درونزا
ایده مقاومت در منطقه غرب آسیا را از جهات زیادی میتوان مورد بررسی قرارداد اما آنچه در این نوشته برای من اهمیت دارد 2 وجه یا جنبه اساسی دارد: الف- مقاومت نیرویی مردمی در میان ملتهای منطقه است؛ ب- مقاومت نتیجه زیادهخواهی و مداخله مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای بزرگ در مسائل مربوط به دولتهای غرب آسیاست.
برای روشنتر شدن آنچه در بالا آوردم باید این مساله را در نظر بگیریم که ایده مقاومت اصولا واکنش طبیعی اذهان آحاد ملتهای منطقه برای تعیین سرنوشت خود است. یعنی باید آن را بهعنوان نیرویی درونزا در هر کدام از ملتهای منطقه فهمید. از این جهت ایده مقاومت کالایی وارداتی نیست که از جایی بیرون از روندهای طبیعی و تاریخی مردم منطقه به آنها تحمیل شده باشد، بنابراین میتوانیم اینطور ادعا کنیم که ایده مقاومت در هر کدام از ملتهای منطقه با پویاییهای خاص تاریخ آن ملت پیوند خورده و همزمان با تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن صورتهای یگانه و جدیدی پیدا میکند، بنابراین میتوانیم انتظار داشته باشیم سازمان مادی خاصی که در هر کشور ایده مقاومت را نمایندگی میکند به عنوان بخشی اجتنابناپذیر از روندهای تحول تاریخی خاص ملت خود از حیاتی پویا و مستمر برخوردار است. اگر اشتراکات تاریخی و همسایگی جغرافیایی این ملتها را به این ایده اولیه اضافه کنیم، آنگاه میتوانیم انتظار داشته باشیم پیوند مادی و روانی میان گروههای مقاومت جغرافیای غیرمادی گستردهای را برای ظهور نمونههای جدید و پویای مقاومت در اختیار ایده مقاومت قرار داده است. از این منظر مقاومت هم از نظر مادی و جغرافیایی و هم از جهت امکانات غیرمادی میدان بزرگی برای ظهور و بروز را در اختیار دارد. این همان چیزی است که فراگیری گستره مقاومت در منطقه غرب آسیا را تضمین میکند.
* مقاومت به عنوان پاسخ مردمی به تعدی خارجی
اگر مقاومت ایده درونزای مردمی برای راهبری زندگی سیاسی و اجتماعی ملتهای مستقر در غرب آسیا باشد، حضور و مداخله مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای خارجی در جریان زندگی طبیعی ملتهای منطقه همان عاملی است که ضرورت تشکیل هستههای مقاومت و اجراییکردن ایده مقاومت را در میان این ملتها به وجود آورده است. حضور و دخالت خارجی در جریان طبیعی تاریخ سیاسی ملتهای منطقه آسیا گاه به صورت حضور و مداخله مستقیم نظامی یا غیرنظامی از طریق قبضه کردن فضاهای مادی و روانی متعلق به افراد این ملتها اتفاق میافتد و گاه به صورت نیابتی و از طریق مستقر شدن دولتهایی که اراده قدرتهای خارجی را علیه اراده ملتهای منطقه به اجرا در میآورند. در هر دو حالت ایده مقاومت واکنشی طبیعی نسبت به تعدی نیروهای خارجی یا حکومتهای نیابتی آنها در جریان طبیعی زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ملتهای منطقه است. از این جهت میتوانیم انتظار داشته باشیم هر بار این حضور و این شکل از دخالتگری خارجی در میان یکی از ملتهای منطقه ظهور و بروز جدیتری داشته باشد، نیروهای قدرتمندتر مقاومت در میان افراد آن ملت شکل میگیرد.
اگر آنچه تا اینجا آوردم را به مطالبی که در بخش قبلی گفته شد پیوند بزنیم آنگاه تصدیق خواهیم کرد شکستهای میدانی یا عقبنشینیهای سیاسی و نظامی مقطعی در جغرافیای مقاومت بهجای اینکه ایده مقاومت را از بین برده یا جریان مقاومت را نابود کند، مسیرهای جدیدی برای ظهور قدرتمندتر این ایده و امکانات تازهای را برای تشکیل هستههای نیرومندتر مقاومت به ارمغان میآورد.
مساله مهمی که در این زمینه باید در نظر بگیریم این است که ایده مقاومت یک ایدئولوژی سیاسی نیست. یعنی نمیتوانیم بگوییم ایده مقاومت یکجور نظام فکری ساماندهیشده برای کسب قدرت است. مساله مقاومت کسب قدرت یا حضور در ساختار رسمی قدرت نیست، بلکه سازوکار روانی دفاع از حیثیت یگانه ملتهایی است که آن را به عنوان اصلی راهنما در حفظ و بالندگی هویتهای خاص خودشان در نظر گرفتهاند. از این جهت میشود انتظار داشت با تحتفشار قرار گرفتن نیروها صورتهای بالندهتری از آن در ملتهای منطقه شکل میگیرد. هر قدر این فشارها سهمگینتر باشد، پاسخهایی سهمگینتر، قدرتمندتر و پایدارتر خواهد گرفت. مساله مهمی که در این ارتباط باید به آن توجه کنیم این است: تاریخ دنبالهدار دخالتهای قدرتهای بیگانه و حاکمانی که از آنها پیروی میکنند یکجور سازوکار طبیعی انتقال تجربیات مقاومت را در میان ملتهای منطقه ایجاد کرده است؛ سازوکاری طبیعی که به عنوان انبان دانش مقاومت عمل میکند. همین مسائل مشترک و تاریخ مشترک از مبارزه کردن علیه دشمنی مشترک است که زمینهساز ظهور هویتی مشترک در دنیای متکثر مقاومت بوده است. همه اینها در نهایت دورنمای روشنی را در مقابل ایده مقاومت قرار میدهد، چرا که از یک طرف ایده مقاومت نیرویی درونزا برای ملتهای منطقهای که با حیثیت دفاعی آن در منطقه غرب آسیا پیوند خورده است و از طرف دیگر پیوندهای تاریخی و جغرافیایی نیروهای مقاومت برای آنها انبانی از خاطرات مشترک را به وجود آورده که هم اعضای جبهه مقاومت را به یکدیگر پیوند میزند و هم تاریخ مقاومت را حفظ میکند.