به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ شماره ۱۸ مجله فرهنگی هنری طبل در آذرماه منتشر شد. موضوع این شماره مرگ قهرمان است و به دیدگاه پژوهشگران و صاحبقلمان در مواجهه با این رویداد میپردازد. عرفان عباسی در این شماره مقالهای با عنوان "سرو خمیده" منتشر نموده و به روزگار ناساز شاعر ملی مشروطه، عارف قزوینی، پرداخته است. در ادامه مشروح گفتگوی خبرنامه دانشجویان ایران را با این پژوهشگر جوان میخوانید:
_ ایده مرگ قهرمان از کجا میآید؟ آیا مرگ جسمانی را درنظر دارد و به وقایع پس از آن پرداخته میشود یا مفهوم دیگری مدنظر است؟
در مواجهه با واژه مرگ نخستین چیزی که به ذهن انسان متبادر میشود، فنای جسم است. اما در این شماره مجله طبل نابودی تن مد نظر نیست. بلکه وضعیتی را متصور میشود که قهرمان زنده است اما در خاطر مردم دیگر یادش استوار نیست. آنقدر به باد فراموشی سپرده میشود که دیگر با انسان مرده تفاوتی ندارد. این مسئله در قهرمان بهصورت دوچندان اهمیت مییابد چراکه عرصه حضور و درخشش قهرمان در جامعه است. انسان در تنهایی قهرمان نمیشود بلکه اجتماع خود قهرمانپروری میکند و تاج قهرمانی را بر سر فرد میگذارد.
بنابراین در این شماره به مرگ معنوی قهرمان پرداخته شده است. درست جایی که قهرمان نفس میکشد و نشانهای از حیات دارد اما جامعه او را مرده و بیفایده میانگارد.
ـ همانطور که متوجه شدم، شما عارف قزوینی را قهرمان عصر قاجار میدانید. این عنوان قهرمان از چه زمانی نصیب عارف شد؟
عارف از دل ماجراهای پرفراز و نشیبی پای به اجتماع میگذارد. برای سنجش وضعیت عارف در هر برهه تاریخی، باید انبوهی از وقایع رو درنظر بگیریم و تاثیر آن بر زندگی وی را بسنجیم. عارف در اوایل جوانیش برخلاف ظاهر مذهبی، اعتقاد چندانی به امور دینی نداشت. شخصیت دوگانهای که عمامه میبست و مشغول تحصیل دروس دینی بود و همزمان میگساری میکرد و بیرغبتی خودش به امور مذهبی را اعلام مینمود. عارف همانند بسیاری از همسنوسالان خودش در دوره جوانی درگیر ماجراهای عاشقانه شد. درست در سالهایی که ناصرالدین شاه ترور میشود و انجمنهای سیاسی قصد اعلام وجود دارند، عارف در قزوین می مینوشد و اسیر غم عشق است و شب را با دود افیون به صبح میرساند.
عارف از آن روزی به قهرمان مبدل شد که پای در اجتماع گذاشت و نظر مردم را به خود جلب کرد.
_ این جلب نظر مردم چطور رقم خورد؟
سیاست! عارف پس از مدتزمانی تصمیم میگیرد که نسبت به وقایع پیرامونش بیاعتنا نباشد. این نقطه برکشیدن و نجات عارف از منجلابی است که در آن دست و پا میزد. او تصمیم گرفت از قریحه شعری و صدای خوب و استعداد موسیقیاش در جهت مبارزه با استبداد استفاده کند.
این موضوع عارف رو مورد توجه عموم مردم قرار داد اما مسئله مهمتر نوآوری وی در این حوزه بود. عارف اثر انگشت داشت و از هیچ کس تقلید نمیکرد. بلکه با ارائه تصنیفهایی با مفاهیم نوین سیاسی و اجتماعی اعلام حضور کرد و این تمام ماجرا نبود. عارف هر آنچه که میساخت و تصنیف میکرد را در کنسرتها به اجرا در میآورد. مخاطبان را فرا میخواند تا ساختههایش را بشنوند و بازخوردشان را اعلام کنند.
باید درنظر داشت که عارف از غم عشق و بیوفایی دلبر و ... سخن نمیگفت. شعر و ترانه و آواز و ساز را بهمثابه یک سلاح میدید و این سلاح پیشانی پادشاه قاجار و تشکیلات فاسدش را نشانه رفته بود. این جرئت و جسارت بود که عارف را در بین جامعه خوشنام کرد و تا جایی بالا برد که وی را شاعر ملی مشروطه بنامند.
_ آیا عارف ظرفیت پذیرش این عنوان را داشت؟
بهنظر من خیر! عارف شخصیت ساده و رنجوری داشت. او بهناگاه خود را بر شانه ملت دید درحالیکه هنوز درگیر بسیاری از مشکلات شخصی بود.
_مشکلات شخصی قهرمان در وجهه اجتماعی او تأثیر میگذارد؟
این سؤال در مصداق با هرکس جواب متفاوتی دارد. قطعا قهرمان در زندگی شخصی خود درگیر مسائل و مشکلات است. قهرمانان اسطورهای فرهنگ ما نیز از این دست مشکلات داشتهاند. حال وقتی درباره شخصیتهای حقیقی صحبت میکنیم، مصادیق آن بیشتر هم میشود. اما هنر قهرمان در مدیریت این موضوع است. یعنی از تسری و اختلاط مشکلات شخصی و مصائب اجتماعی جلوگیری میکند. اما عارف نتوانست این موضوع را مدیریت کند.
_ مرگ معنوی عارف در کدام ورطه روی داد؟
باز هم سیاست! عارف بواسطه اظهار نظرهای سیاسی و شعر و آواز اجتماعی پای به عرصه حرفهای گذاشت اما در نهایت دخالت بیجا در امور سیاسی گریبانگیرش شد. عارف در مقام و جایگاهش بهنوعی طمع کرد. خواستار رهبری مردم در امور سیاسی شد.
این درحالی است که بسیاری از پژوهشگران و حتی همنشینان عارف، او را ناآگاهترین شاعر مشروطه نسبت به سیاست میدانند. وی در ترسیم اصول کلی مانند مبارزه با ستمگر و دفاع از ستمدیده و ... خوش درخشید اما هنگامی که در جزئیات مسائل سیاسی ورود کرد هم خود را بدنام نمود هم اعتباری که به سختی بدست آورده بود را تاحدودی از دست داد.
_ جامعه عارف را پس زد؟
نکته جالبی که درباره عارف قابل اعتناست این است که عارف خود در مقام مؤاخذه خویش برخاست و پس از کشمکشهای طولانی به تبعید خودخواسته روی آورد. انتظار مردم از قهرمانی که در ذهن ساخته بودند چه بود؟ تبعید و فرار از مشکلات؟ بنابراین همانطور که عارف بارها گفته است خودش بزرگترین دشمن خودش بود.
_ عنوان سرو خمیده از کجا به ذهنتان آمد؟
سرو خمیده از دل معروفترین تصنیف عارف قزوینی، از خون جوانان وطن لاله دمیده، درآمد. در قسمتی از این تصنیف میسراید: «از ماتم سرو قدشان سروها خمیده» سرو خمیده بهطرز عجیبی بیان شخصیت و فرجام داستان اوست. از طرفی شاعر ادعای آزادگی دارد و از جانب دیگر کمرش زیر بار این ادعا خم میشود. اعلام شکست نمیکند پس سرو خمیده باقی میماند.
_ مقاله سرو خمیده چند بخش دارد؟
سه بخش دارد:
بردوش ملت. به روزهای اوج قهرمانیاش پرداخته شده است.
چاووش مدهوش: به گره خوردن عارف با جریانهای سیاسی و اشتباهاتش در عرصه سیاست سخن رفته است.
چنگ بیآهنگ: سالهای پایانی عمر و روزهای تنهایی عارف به تصویر کشیده شده است.
ـ بهعنوان سوال آخر با این همه چرا مرگ معنوی عارف به فراموشی شعرهایش ختم نشد و همچنان شعرهایش در جامعه زنده و پویا هستند؟
سوال خوبی است. شعر عارف از شخصیت عارف جداست. مردم شخصیتش را پس زدند اما از ماحصل تجربههایش که در شعر و موسیقی و آهنگش زنده بود، دست نکشیدند. اصولا این مسئله بسیار مهمی است که اثر هنرمند را از شخصیتش متمایز بدانیم. آنچه که باید قضاوت شود اثر است نه مولف و این موضوعی است که در دنیای امروز کمتر مورد توجه قرار میگیرد. خلاصه در یک کلام بخواهم بگویم، شعر عارف راه فرار را پیدا کرد و از آن ذهن مشکوک مغشوش پر کشید و بر زبان مردمان دادخواه نشست. شعر عارف از این پس نیز عمری دراز خواهد داشت.