به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» یادداشت از جعفر بلوری*/// 1- «ویکتور فرانکل»، روانپزشک و عصبشناس مشهور اتریشی و بنیانگذار «معنادرمانی» در کتاب معروف خود یعنی «در جستوجوی معنی» از دوستی صحبت میکند که، به دلیل دیدن یک خواب، امیدوار شده است و این امید، تحمل بدترین شرایط قابل تصور برای بشر را، برای او «ممکن» کرده است. او خواب دیده بود که یک ماه دیگر، آزاد خواهد شد. فرانکل میگوید؛ حال دوستش در آن سلول که - زندانیها گاهی از گرسنگی، گوشت همسلولیِ مُرده خود را میخوردند - آنقدر خوب بود که، آن یک تکه نان خشکی را که گاهی دو روز یکبار به زندانیها میدادند را هم نمیخورد، و از سر همان حال خوش، آن را به دیگران میداد. با نیروی بیشتری - نسبت به دیگران - کار میکرد و این امید، روی نحوه صحبت کردن و چهره لاغرش هم تأثیر خارقالعادهای گذاشته بود.
2- «امید»، یکی از واژههای نسبتا پُرتکرار در چند سخنرانی اخیر رهبر معظم انقلاب بود. علاوهبر تکرار این واژه، کلیت صحبتهای ایشان نیز، «امیدآفرین» بود. وقتی ایشان میگویند، حزبالله زنده است، حماس زنده است، پیشبینی میکنم یک مجموعه شرافتمندانه و قوی در سوریه مثل حزبالله لبنان روی کار بیاید و... ضمن تحلیل تحولات و شرایط، در حال امیدآفرینی نیز هست. رهبر انقلاب حتی به توبیخ کسانی که «امید» این مردم را به اشکال مختلف هدف قرار میدهند پرداخت. بنابر این، امید نه فقط در شرایط خاص که همیشه مهم و حیاتی است.
3- به طور قطع، یکی از دلایل اصلی و مهم سقوط فوری دمشق، پای کار نبودن ارتش این کشور بود و یکی از دلایل اصلیِ پایه کار نبودن ارتش این کشور نیز «ناامیدی» فرماندهان و سربازان سوری بود. وقتی «امید» نباشد، کشوری که بیش از 40 سال است، یکی از محورهای اصلی مقاومت بوده، 11 روزه سقوط میکند. حتما مشکلات اقتصادی، تحریمهای وحشیانه غرب، عدم انجام یکسری اصلاحات سیاسی و...در سقوط دمشق مؤثر بودهاند اما ما فکر میکنیم، مجموعه این عوامل در انتها، به «ناامیدی» ختم و همین ناامیدی نیز یک کشور و ملت را تبدیل به لقمه راحتی برای وحوش تکفیری و صهیونیستی میکند. ناامیدی، تیر خلاص است.
4- حتما درباره بحران بزرگ آمریکا در دهه 30 میلادی شنیدهاید. آمریکا با یکی از بزرگترین رکودهای اقتصادی خود مواجه بود و خیلی زود بانک ملی این کشور اعلام ورشکستگی و تعطیلی کرد. به تبعِ آن و به دنبال سرازیر شدن موجی از مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی و... طبیعتا تمایل به چپهای مارکسیست نیز در جهان غرب افزایش یافت که خود این مسئله، برای غرب یک «خطر بزرگ» بود. خطر نازیها و هیتلر، خطر فروپاشیِ جهانیِ لیبرالیسم و... نیز به این بحرانها اضافه شد.
دولتها دست به کار شدند. آنها علاوه بر استفاده از نخبههای عصر - بهویژه از نظریات جامعهشناس مشهور یعنی «تالکوت پارسونز»-روی رسانهها، سلبریتیها، هنرمندان و به طور کلی هر آن کسی که تاثیرگذار بود، سرمایهگذاری کردند. یکی از آن کارویژهها که به این طیف سپرده شد، «امیدآفرینی» بود. در حالی که نخبگان مشغول یافتن و بهکارگیری راهحلهای خود بودند، در رسانهها (از تلویزیون و روزنامه بگیر تا سلبریتیها و...) مدام تولید شادی و امید میشد. چون بحران «همهگیر» بود، این امیدآفرینیها خود به خود به «اتحاد» هم منجر میشد. سرانجام در اوایل دهه 70 میلادی، به لطف همین امیدآفرینیها و نظریات علمی مثل «نظریه ساختی کارکردیِ» پارسونز و مرتون و...آمریکا و اروپا از این بحران عبور کردند.
5- 140 روزی میشود که در کشور عزیزمان، مشکلاتی در حوزههای مختلف بروز کرده است. برخی از این مشکلات از قبل بودهاند و برخی هم نبوده اند - یا لااقل به این شدت نبودهاند - از آلودگی هوا بگیر تا رهاشدگی که در بازار ارز و غیر ارز، حس میشود. اینکه چرا این مشکلات تشدید شدهاند، را میشود جداگانه بررسی کرد. از انتصابهای غلط تا انتخابهای اشتباه میتوانند در بروز چنین شرایطی دخیل باشند. ما در این یادداشت فعلا با این «دلایل» کاری نداریم، چرا که موضوع این یادداشت، «امید» و اهمیت آن است. فقط در حد چند خط به یکی از این دلایل مهم اشاره کرده و میگذریم... با پیشرفت علوم مدیریتی، رفتهرفته بهرهبرداری از نه فقط فرصتها که، «تهدیدها» نیز مطرح و برخی حتی در آن تخصص پیدا کردند. بهعنوان مثال، سردار شهید سلیمانی، جایی و در جمع رزمندگان میگوید فرصتهایی که در دلِ تهدیدهاست، در دلِ فرصتها نیست. به شرطی که نترسیم و نترسانیم (نقل به مضمون). شاید استفاده از فرصت، هنر زیادی نخواهد اما قطعا، این هنر بزرگ یک مدیر است که بتواند، از دل تهدیدها، فرصت بسازد. کاری که سردار دلها، در آن تخصص ویژهای داشت. داعش یک تهدید بود اما سردار سلیمانی از دل آن، هم برای ایران عزیز عزت و محبوبیت ساخت، هم از آن نیروهای بسیج و نیروهای مردمی را در کشورهای منطقه سازماندهی کرد. اصولا کار مدیر، مدیریت بحران است. آن که مرتب در تریبونهای رسمی اعلام کند، نمیتوانیم که مدیر نیست!.
6- ما فکر میکنیم، در کنار مدیران و مسئولین کشور، «رسانه» نقش ویژهای در تولید امید یا برعکس، پمپاژ ناامیدی دارد. تولید امید به معنای «چشمپوشیِ رسانه از معضلات و واقعیات تلخ» نیست. معنای «لزوم بررسی واقعیتها» نیز، برداشتن ذرهبین با هدف پیدا کردن یک لکه سیاه نیست. همین که رسانهها صرفا روی اخبار سیاه تمرکز کنند تا اخبار مثبت دیده نشود یعنی، پمپاژ ناامیدی. کافی است به ماههای اخیر و اخبار و تحلیلهایی که طی این مدت از سوی طیف خاصی از رسانهها منتشر شده است نگاه کنید!
7- امید، نیرویی فراتر از چالشهاست. امید، صرفا یک احساس فردی نیست؛ سرمایهای اجتماعی و ابزاری کاربردی برای پیشبرد امور بهویژه در شرایط سخت است. چه در داستان دوست ویکتور فرانکل، چه در تجربه کشورهای غربی در عبور از بحرانهای بزرگ اقتصادی و چه در تحلیل شرایط ایران، یک نکته بهوضوح دیده میشود: امید، مرزی است میان ماندن و از پا افتادن است! کشور، رسانه یا مسئولی که امید را در مردمش حفظ کند، در سختترین شرایط میتواند راهی برای عبور از سختترین مشکلات پیدا کند. امید، نهتنها به مردم، بلکه به مدیران، نخبگان و رسانهها نیز نیرو میبخشد. امیدآفرینی یک «وظیفه اخلاقی» و «ضرورت استراتژیک» است. بله! مشکلات واقعی هستند اما مواجهه با آنها بدون امید، ممکن نیست. پس وظیفه همه ما، از مسئولان گرفته تا رسانهها و مردم، زنده نگه داشتن این چراغ است و این، رمز پایداری است. به قول رهبر انقلاب «زنده نگه داشتن روحیه امید در جامعه، راهی است برای مقابله با تمامی چالشها و بحرانها» یا «بعضیها خیال میکنند امیدآفرینی پنهان کردن ضعفها است، خودفریبی است؛ نه، ضعفها هم باید بیان بشود، اشکالی ندارد؛ امّا در کنار بیان ضعفها بایستی امیدآفرینی هم بشود، آینده و افق روشن در مقابل چشم قرار بگیرد و نشان داده بشود. وضع ما بحمدالله وضع خوبی است. ما امروز باید این آیه شریفه را در نظر بگیریم: «وَ لا تَهِنوا»، سست نشوید، «وَ لا تَحزَنوا»، اندوهگین نشوید، «وَ اَنتُمُ الاَعلَون»، شما برترین هستید، «اِن کُنتُم مُؤمِنین»؛ ایمان شما موجب علوّ شما است، موجب برتری شما است.»