به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یادداشت از علی ریاحیپور///* امروز در کشور جریان و افرادی در پی آنند که با ترویج، تبلیغ و بت سازی از برخی انگارهها و اشخاص و… جماعتی تخدیر شده، حرف گوش کن، مطیع و رام خویش را دور خود جمع کنند و مُشتی حلقه به گوش سیاسی را تربیت کنند.
کسانی که قوه تحلیلی خود را تعطیل کرده و ذهن و قلب خود را در اختیار دیگران قرار داده اند و از مجرای اشخاص به شاخصها میرسند و نه از شاخصها به اشخاص. کسانی که پشت هر جملهای که میشنوند علامت سوال نگذاشته، بلکه مشتهای خود را گره کرده آماده تکبیر اند و صفحه تایپ گوشی خود را بدست گرفته اند که توئیت بزنند! حماقت و جهالت از سر و روی اینان می بارد.
این افراد آینده سیاسی و بود و نبود خود را در چشم و گوش خویش بستن میبینند، این اشخاص اگر جیب شأن پُر شود دهانشان بسته میشود. هر کجا باد بوزد آنجا میایستند و خوش رقصی میکنند. چه فرقی میکند، روزی با وفاقیها و روزی با نفاقی ها! روزی با قرمزها و روزی با آبیها! این زیست سیاسی و تربیتی کجا تئوریزه و ساخت یابی میشود! چرا روز به روز تعداد این حمال های سیاسی بیشتر میشود! چرا تاکتیسنها و پروژه بگیرها جای تئورسین ها و متفکرین اصیل انقلاب اسلامی را گرفته اند!
آیا این این مدل تربیت انسان سیاسی فرقی با مدل غیرتوحیدی و قدرت طلبانه اموی دارد؟
رهبر انقلاب در سخنرانی ۱۵ رمضان سال ۶۹ خود نمونهای کوچک از حال و هوای زیست سیاسی اموی را با مثالی زیبا بیان میکنند. مثالی که امروزه شبیه آن را به کثرت میتوان یافت و ردیابی کرد. بخوانید.«جاحظ یا شاید ابوالفرج اصفهانی نقل میکند که معاویه داشت در مکّه در دوران خلافتش با اسب میرفت، یکی از رجال آن روز هم در کنار او بود، با هم میرفتند. معاویه سرگرم صحبت بود با آن شخص؛ پشت سر اینها هم عدّهای میآمدند.
معاویه داشت نقل میکرد که بله، در جاهلیّت اینجا اینجوری بود، آنجوری بود، پدر من ابوسفیان چنین کرد، چنان کرد؛ مفاخر اموی جاهلی خودش را داشت نقل میکرد. بچّهها بازی میکردند، ظاهراً سنگ میانداختند، یک سنگی خورد به پیشانی این کسی که کنار معاویه اسب میراند و حرکت میکرد؛ و خون جاری شد.
او هیچ چیزی نگفت و حرف معاویه را قطع نکرد و تحمّل کرد. خون ریخت روی صورت و روی محاسنش. معاویه همین طور که سرگرم صحبت بود، ناگهان برگشت طرف او دید عجب! خون روی صورت او است. گفت: خون میریزد از پیشانی تو! آن طرف در جواب معاویه گفت: خون؟ از صورت من؟ کو؟ کجا؟
وانمود کرد که خوردن این سنگ و مجروح شدن پیشانی و ریختن خون را نفهمیده، از بس مجذوب صحبت معاویه بوده! معاویه گفت عجب، تو نفهمیدی سنگ خورده به پیشانیات؟ گفت: نه، من نفهمیدم. دست زد، گفت: عجب! خون! بعد قسم خورد به جان معاویه یا به مقدّسات، که من تا وقتی تو نگفتی، شیرینیِ کلام تو نگذاشت که بفهمم!
معاویه گفت: عجب! بعد پرسید سهم تو، عطیّهی تو در بیتالمال چقدر است؟ گفت: مثلاً فلان قدر؛ گفت: عجب، به تو ظلم کردند؛ این را باید سه برابر کنند. این فرهنگ حاکم بر دستگاه حکومت است!»
جریان تحجر متعبدانه و جریان مدعی عقلانیت سیاسی و انقلابی
وضعیت فعلی عاقبت خوبی را نتیجه نخواهد داد. ما امروز عمیقاً به انسانهای متفکر و دارای تحلیل نیاز داریم. انسانهایی که اسیر و هضم کلیشهها نشده باشند، کسانی که تفکر آزادانه را بر تعبد اسیرانه ترجیح میدهند و خود را از قید و بند تعلق خاطر به این و آن رهانیده اند و مبتنی بر آرمانهای انقلاب اسلامی و منویات امامین انقلاب، اتخاذ موضع و انتخاب مسیر میکنند.
جریان تحجر متعبدانه و جریان مدعی عقلانیت سیاسی و انقلابی هر دو لبه یک قیچی اند و در پی اخته کردن کنشگر فعال انقلابی حاضر در صحنه اند و هر ارادهای غیر از اراده خود را بر نمیتابند و تحمل نمیکنند.
این دو جریان امروز شدیداً احساس خطر کرده اند، میترسند از نسلی که دیگر مثل گذشته چشمانش منتظر تکان خوردن دو لب مبارک فلان شخصیت نیست و برای خودش اصالت و هویت قائل است و به تکلیف خود عمل خواهد کرد.
امروز این جریان اگر احساس کند که تصمیمی قرار است به زور قدرت و ثروت بر او تحمیل شود محکم مقابل او میایستد. اتفاقی که نمونه آن را در دور اول انتخابات ریاست جمهوری امسال دیدیم. جایی که کل امکانات و رسانهها و سلبریتی های مذهبی از مداحها و سخنرانان و… را بخط کردند تا گزینهای را حقنه کنند بر جریان انقلابی، اما بدنه و نسل جدید جریان انقلابی مقابل آنان ایستاد و اراده خود را چیرگی داد. این مسیر باید با قوت و قدرت روز افزون ادامه پیدا کند و نگذاشت که تربیت اموی جایگزین تربیت مکتبی و علوی شود.
*فعال سابق دانشجویی