به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، الگوی سنتی نقش زن و مرد که عبارت از مرد نان آور و زن خانه دار بود در دنیای مدرن و تحت تأثیر اقتضائات اقتصادی و فرهنگی دچار تحول و دگرگونی شده و امروزه شاهد الگوی دیگری از نقش افراد در جامعه هستیم.
در دنیای امروز با فراگیر شدن ارزشهای نظام سرمایه داری توسط امپراطوری رسانهای غرب، تأثیر و نفوذ هنجارهای نظام سنتی دیگر کمرنگ شده و زنان که تا قبل از آن نقش خانه داری را برای خود پذیرفته بودند دیگر حاضر نیستند به آن اکتفا کرده و هویت خود را در جای دیگری جستوجو میکنند.
این هویت همان چیزی است که نظام سرمایه داری با القای ارزشمندی دخالت مستقیم در تولید ثروت و فعالیت اقتصادی، آن را در بازار کار و ایفای نقشهای مردانه دوشادوش آنان ایجاد کرده است. خروج زنان از منزل به سوی بازارهای کار و اشتغال در دنیای امروز از یک سو و بقای لایههای زیرین سنت و الگوی تاریخی نقش زنان در جامعه ایران از دیگر سو باعث شده است که زنان هم مجبور به ایفای نقش و وظایف خانگی خود مانند همسری، مادری و خانه داری بوده و هم برای کسب منزلت اجتماعی خود تمایل به اشتغال در بیرون از خانه را داشته باشند و این همزمانی ایفای دو نقش و وظیفه سنگین باعث ایجاد تعارض نقشها برای آنان شده و در نتیجه اختلالات فردی، خانوادگی و گاه اجتماعی را برایشان پدیدار کرده است.
یکی از مبانی زن شناختی دین اسلام، برخورداری یکسان زن و مرد از شأن انسانی و استعداد برابر هر دو در پیمودن راههای کمال و رسیدن به قرب الهی میباشد. مبناییترین اصل در ارزش گذاری زن و مرد، اصل وحدت نوع است که حقیقتی فراتر از ملاک جنسیت است و در این مرحله تفاوتی میان جنس زن و جنس مرد وجود ندارد. آیات بسیاری در قرآن وجود دارند که به یکسان بودن شأن زن و مرد در نزد خداوند دلالت کرده و نیز الگو بودن بعضی از زنان را برای انسانها تأیید میکنند (قرآن کریم، تحریم :۱۱؛ احزاب :۳۵).
با عنایت بر این حقیقت مهم که زن و مرد در انسانیت دارای شأن و جایگاه برابر است نکته مهم و قابل تأمل در مبانی انسان شناختی دینی این است که زن و مرد در ساحت آفرینش و خلقت دارای تفاوتها و تمایزات تکوینی است که با توجه به اصل گوناگونی راههای رسیدن به کمال در میان انسانها، این تفاوتهای تکوینی نه تنها منشأ نابرابری و تبعیض بلکه نشان از حکمت و تدبیر خداوند است تا شرایطی ایجاد شود که زن و مرد هم در مسیر کمال متناسب با شرایط و ویژگیهای خاص خود طی طریق کنند و هم برای یکدیگر نقش مکمل را ایفا کنند.
شهید مطهری در این باره مینویسد: «دستگاه خلقت برای اینکه به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، مساله عظیم تولید نسل را به وجود آورد و نر و ماده را طالب همزیستی با یکدیگر قرار داد و برای اینکه این طرح کاملاً عملی شود و جسم و جان آنها را کاملاً به یکدیگر پیوند دهد، تفاوتهای عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوت هاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب می کند».
آنچه از مجموع آیات و روایات به دست میآید آن است که زن و مرد نه تنها در بعد جسمی بلکه در ابعاد احساسی، روحی، ذهنی و رفتاری نیز از هم متمایزاند (قرآن کریم، آل عمران :۳۶؛ زخرف :۳۲؛ نساء :۳۴). اگر چه از مجموع آموزههای دین مبین اسلام این گونه برداشت میشود که صبر و حیا امری فراجنسیتی و صفتی مطلوب برای همه مردان و زنان است (قرآن کریم، اعراف :۲۲؛ نحل :۱۲۶؛ زمر :۱۰؛ بقره :۱۵۵؛ مستدرک الوسایل: ج ۱۱، ص ۸۴؛ بحارالانوار: ج ۹۴، ص ۱۲۵؛ کشف الغمه: ج ۲، ص ۳۲۰؛ من لایحضره الفقیه: ج ۴، ص ۴۱۱؛ نهج البلاغه: خطبه ۱۸۳)،
در دین و فرهنگ اسلامی به دلیل وجود نگاهی نظام مند و جامع به بشر، همه ابعاد شخصیتی بشر در کنار یکدیگر مورد ارزیابی قرار میگیرند. از آنجا که هدف از خلقت انسان تنها رسیدن به قرب الهی است و این هدف صرفاً با به کار گیری استعدادها و امکانهای فردی و خانوادگی در راستای احکام و آموزههای دینی میسّر میشود، ملاک ارزش و احترام نسبت به افراد، صرفاً داشتن استعداد و یا برخورداری از حقوق بیشتر نیست بلکه کسب رضایت خدا با رعایت تقوا و عمل به تکالیفی حاصل میشود که به واسطه برخورداری از استعدادها و حقوق بر افراد واجب شده است. در آیات قرآن نیز ملاک ارزش و احترام افراد رعایت تقوای الهی ذکر شده است (قرآن کریم، حجرات :۱۳).
مطابق با دیدگاه دین مبین اسلام به مساله الگوی نقش اجتماعی زن مسلمان، اولویت نقش زنان در جامعه و خانواده بدین صورت است که نقشهای خانوادگی زنان مانند همسری، مادری و خانه داری دارای ارزش و تاکید بسیاری نسبت به ایفای نقشهای اجتماعی از جمله فعالیت اقتصادی و اشتغال بیرون از خانه است و هر نقشی که بخواهد.
این وظیفه خانگی زنان را تحت الشعاع خود قرار دهد از نگاه اسلام پسندیده و مورد تأیید نیست. در فرهنگ جامعه ایران که یک جامعه در حال گذار است کماکان این تفکیک جنسیتی نقشها رنگ خود را از دست نداده است اما نظام ارزشی مدرنیته که با خود جذب زنان به بازار کار و تشویق آنان به خروج از خانه را به دنبال دارد باعث شده است زنان در ایفای نقشهای خانگی و نقشهای اجتماعی خود دچار سرگردانی شده و به اصطلاح به تعارض نقش گرفتار شوند و این تعارض نقش فشار مضاعف روحی و روانی را برای زنان و اعضای خانواده آنها به همراه داشته است.
ما امروز با طیفی از زنان مواجهیم که از نظر تعاملات بین خانواده و حوزه اجتماعی دچار مشکل هستند. در عین حال، گروهی از زنان در این خصوص مشکلات کمتری دارند و حتی بدون مشکلاند. این طیف، افرادی را شامل میشوند که به لحاظ تفاوت سنی فرزندان، همراهی همسر، خانواده همسر و خانواده خودشان، نوع کار و فعالیت و...، مدلی را انتخاب کردهاند که بیشترین هماهنگی را میان حوزه اجتماعی و خانواده دارد و به همین دلیل، با مشکلات کمتری مواجهند. در واقع، ما بیشترین مشکل را در بین زنانی داریم که با شغلهای اداری و چارچوبهای خشک و سخت روبهرو هستند و در یک فاصله زمانی بین صبح تا بعدازظهر باید دور از خانه و خانواده باشند.
اگر فرزندان در سن مدرسه باشند، این مشکلات کمتر میشود و بیشترین مشکلات برای مادرانی است که فرزندانی با سن کمتر از مدرسه دارند که اگر بخواهند از مهدهای کودک استفاده کنند، باید هزینههای زیادی برای برخورداری از کیفیت خوب بپردازند، بهطوری که بعضاً دوسوم حقوق خود را باید برای پیدا کردن مهد مناسب بپردازند یا به کیفیت و خدماتی کمتر به لحاظ تربیتی و امکانات رضایت دهند که آن هم عذاب وجدان و فشار روانی برای خود فرد به دنبال دارد.
یکی از دلایلی که بانوان و بهخصوص مادران را دچار تعارضات نقش میکند، نوع زندگی مدرن است. زندگی در شهر، مسافت بین محیط کار و زندگی را بیشتر کرده و ساعات حضور بانوان در بیرون از خانه را افزایش داده است. کاهش تعداد فرزندان نیز از سوی دیگر، بار تربیتی والدین و وابستگی فرزندان به آنها را بیشتر کرده است. در گذشته، فرزندان با هم بزرگ میشدند و یا چند خانواده در کنار هم زندگی میکردند، نه فرزند از فقدان مادر و کمبود او در خانه، دچار اضطراب و تنش میشد و نه مادر به قدر امروز احساس عذاب وجدان و اضطراب دوری از فرزندان را داشت؛ چنانکه از بزرگترها شنیدهایم که خواهرها، دخترخالهها و اقوام فرزندان یکدیگر را نگهداری و مراقبت میکردند. امروز هستهای شدن و تنها شدن خانواده در عصر مدرن و دور شدن خانوادهها از والدین، مسئله را سختتر و تبعات آن را بیشتر کرده است.
ما در عصر مدرن باید بپذیریم که حاکمیت در بسیاری از عرصهها هم میتواند و هم باید ورود کند. اگر سیاستها به شکلی باشد که مشاغل زنان انعطاف و سیالیت لازم را داشته، مدارس و مهدهای کودک نزدیک ادارات و محل کار بانوان طراحی و ساخته شوند و با استفاده از نظارت و کمک بخش خصوصی کیفیت لازم را داشته باشند، مشکلات زنان شاغل کمتر خواهد شد.
مسئله دیگر، وضعیت اقتصادی است. ما بعضاً با خانمهایی مواجهیم که حتی ترجیح شخصی خود آنها، حضور در خانه و پرداختن به امر تربیت است، اما شرایط اقتصادی خانواده، چندشغله بودن یا شاغل بودن پدر و مادر را به آنها تحمیل میکند که تبعات آن، هم روابط زناشویی و والد و فرزندی و هم بهطور کلی، مسئله فرزندآوری را متأثر میکند. دست و پنجه نرم کردن با مسائل اقتصادی و سخت شدن دسترسی به امکانات اولیه باعث میشود خانواده(پدر و مادر) در سنین جوانی برای تأمین آینده فرزندان وارد شغل شوند و حتی گاهی شرایط شغلی پدر و تابآوری اقتصادی خانواده بهگونهای است که زن ناچار از شاغل بودن میشود.
بنابراین، ما هنوز نتوانستهایم برای گروهی از زنان که علاقه به حضور در منزل و تمرکز بر امر تربیت یا ادامه تحصیل دارند، اما به علت شرایط اقتصادی ناگزیر از شاغل بودن هستند، کاری انجام دهیم.
اینها مسائل عمده اثرگذار بر وضعیت شغلی زنان هستند. در کنار این مسائل، موضوعات دیگری هم در وضعیت زنان شاغل اثرگذارند که از آن جمله میتوان به موضوع تحصیل اشاره کرد. زمانی مدرکگرایی و تحصیل دختران ترویج شد، بدون اینکه امکانات ازدواج و فرزندپروری در دانشگاهها فراهم باشد. به این ترتیب، دختران زمان طلایی برای ازدواج و فرزندآوری را از دست دادند و وقتی با مدرک ارشد و دکترا دارای فرزند میشوند، اساساً توان حضور در خانه را ندارند، هویت اجتماعی خود را با خانهداری در تعارض میبینند و حتی اگر بهواسطه تأمین اقتصادی در خانه بمانند، دچار تنشهای روانی میشوند، احساس رضایت ندارند و همسر و فرزندان را مانع پیشرفت خود و باعث درجا زدن میدانند.
این سیاستهای آموزشی بهویژه برای زنان بسیار اثرگذار و مهم بود، تحت تأثیر این سیاستها ما زنانی با خصوصیات اجتماعی داشتیم که گاه هویت اجتماعی و شغلی آنها بسیار پررنگتر از زنانگی و مادرانگی بود. لذا، حتی در صورت پررنگ کردن ویژگیهای ارزشمند و مقدس مادری، نمیتوان انتظار داشت که این بانوان با پرداختن به آن احساس آرامش و رضایت کنند.
برخی میگویند دوگانه خانهداری و فعالیت اجتماعی، اساساً دوگانه غلطی است که در دوران مدرن ایجاد شده، نظر شما چیست؟
اگر ما فعالیت اجتماعی را یک طیف ببینیم، برای بخشی از زنان این طیف، دوگانه خانهداری و فعالیت اجتماعی بیمعناست، اما اگر بخواهیم واقعبین باشیم و واقعیت اجتماعی و زندگی مدرن را در نظر بگیریم، یک انسان از ساعت ۷ صبح تا ۴ بعدازظهر فقط میتواند در یک مکان باشد، یا محل کار یا در منزل. بنابراین، این دوگانه در عالم واقع وجود دارد و نمیتوان آن را یک برساخت اجتماعی یا مفهوم ایجاد شده اشتباه دانست.
برای بخشی از مدلها و الگوهای اشتغال زنان، این دوگانه کاملاً معنادار و گریزناپذیر است، تا زمانی که مدل اشتغال تغییر کند. مثلاً، در دوره کرونا ما شاهد ایجاد مدلهای جدیدی از مشاغل برای زنان بودیم، بهطوری که حتی زنانی که در فکر اشتغال نبودند، مدلهای جدیدی از شغل، کسبوکار و کارآفرینی را تجربه کردند و اتفاقاً موفق هم بودند.
در چنین فضاهایی شاید بتوان گفت که این دوگانه معنا ندارد. هر چند به اعتقاد من، برای مادران دارای فرزند کوچک زیر سنین مدرسه، هر گونه اشتغال درآمدزای خارج از خانه میتواند دوگانه محسوب شود، بهویژه برای مادران دارای فرزند زیر سه سال که وابستگی مادر و کودک بسیار پررنگ و جایگزین کردن مادر با شخص دیگر چالشزا و آسیبزننده است، حتی اگر فعالیت در فضای مجازی باشد، به این دلیل که فرصت و زمانی را از مادر میگیرد که معنادار است، اما باید سعی شود تا حد امکان شکاف بین این دو عرصه کم شود.
من تجربه هر دو نوع شغل سخت و نرم را داشتهام؛ شغل نرم به معنای فعالیتی مثل تدریس آنلاین است که انعطاف دارد، زمانها قابل تنظیم است و با حضور در خانه انجام میشود. سیالیت و انعطاف به شدت قابلیت شکستن دوگانه خانهداری و شغل و کاهش شکاف میان عرصه اجتماعی و خانواده را دارد، اما برای بعضی از مشاغل مثل بانک، ادارات و مدارس که حضور مادر موضوعیت دارد و فعالیت در آنها مکانمند است، دوگانه خانهداری و فعالیت اجتماعی کاملاً معنادار است و باید به چگونگی مدیریت شکاف بین دو عرصه و مدیریت هر دو فضا فکر شود.
چه راهکارهایی برای کاهش شکاف بین این دو حوزه بهمنظور کمک به زنان در سطح خرد و کلان وجود دارد؟
ایجاد راهکار برای مدیریت این فضا منوط به این است که ما گروه هدف را به خوبی بشناسیم و تنوع آن را در نظر بگیریم. ما با یک گروه از زنان شاغل روبهرو نیستیم، بلکه با کارگاهها و مشاغل مختلف و زنانی با شخصیتهای مختلف با تعداد فرزندان و گروههای سنی متفاوت مواجهیم. بنابراین، باید آنقدر در مطالعات میدانی قوی و غنی عمل کنیم که در پیشنهاد سیاستها همه این ویژگیها و تنوع مخاطب در نظر گرفته شده باشد.
امروز بسیاری از سیاستهای ما ناظر به مادران کارمند یا خانمهای فعال در مدارس است، گویا مهمترین مشکل را متعلق به این مادران میدانیم، در حالی که مادران کارمند نسبت به یک بانوی کارگر که سطح تحصیلی و مالی پایینتری دارد، حداقل به لحاظ مالی امکان تأمین مخارج مهدهای کودک را دارند.
در قانون پیش از انقلاب، لحاظ شده بود که کارگاهها با تعداد مادران و کودکان مشخص باید حتماً دارای مهدکودک باشند، اما امروز فضاهای شغلی ما عاری از هر گونه امکانات برای مادر شاغل است و نظارتی هم در این خصوص وجود ندارد. بخشی از این موضوع به علت شرایط اقتصادی کارگاهها و شرکتهاست و بخشی هم به علت عدم نظارت و کمکاری مسئولان در حوزه قانونگذاری و نظارت برمیگردد.
باید زبان گروه هدف خود را بفهمیم و از آنها بپرسیم که چه راهبردهایی کمککننده به او هستند؟ در واقع، سیاستگذار باید بهعنوان پژوهشگر به مسئله نگاه و سیاستگذاری را دادهبنیان کند تا ابعاد مختلف تأثیرات، پیش از تنظیم هر راهبرد بررسی شود.
کارگاههای توانمندسازی و شخصیتی، آموزش همسران و پرداختن به اینکه چطور همسران و خانواده بانوان شاغل میتوانند به آنها کمک کنند و احیای نقش پدران در تربیت که در رویکرد اسلامی هم بسیار مورد تأکید است، از موارد مؤثر در وضعیت بانوان شاغل بهشمار میرود.
در بخش کلان سیاستگذاری، سیاستها در کمک یا افزایش بار روانی مادران بسیار مؤثرند. بهطور مثال، در افزایش مرخصی زایمان از ۶ به ۹ ماه، برخی از مادران معتقد بودند که دردسرها با این افزایش مرخصی بیشتر شده و امنیت شغلی آنها کاهش پیدا کرده است، در حالی که اگر این ساعت کار بهصورت تدریجی و سینوسی کاهش و افزایش پیدا میکرد، کمک بیشتری به مادران شاغل میشد.
مطالعات روانشناختی میتواند به کمک زنان بیاید و به سؤالات آنها پاسخ دهد، سؤالاتی از قبیل اینکه در هر سن و زمانی، چطور میتوان فرزند را بهصورت امن از خود جدا کرد؟ آیا جدا کردن کودک با گریه و فرستادن به مهد کار درستی است؟ عذاب وجدان مادر احساس بجایی است؟ و پاسخ دادن به این حس عذاب وجدان با مصرفگرایی و خرید افراطی چه تبعاتی خواهد داشت؟
یکی از مادران میگفت که هر روز صبح، فرزندم را با وعده یک خوراکی، شهربازی یا اسباببازی از خود جدا میکنم. این یک روند غلط تربیتی است که تبعات خاصی برای مادر و فرزند خواهد داشت و در عین حال به لحاظ مالی، هزینههای زیادی برای نگه داشتن شغل به مادر تحمیل میشود، اما به علت مسئله ارزشی و شأن اجتماعی که بهوسیله شغل برای خود قائل هستند، همه این مسائل را به خود و فرزندان تحمیل میکنند.
بنابراین، گروه مخاطب در سیاستگذاریها باید دیده شده و از او درباره تأثیرگذاری سیاستها بازخورد گرفته شود تا مشکلات و خلأهای قانونی شناخته و رفع شوند، چراکه مشکلات بسیار جدی در زمینه تدوین سیاستها وجود دارد و چه بسا اگر قانون وضع نکنیم، کمک بیشتری به مادران کردهایم، زیرا با وضع قوانین ناقص، مشکلات و پیچیدگی بیشتری برای آنها ایجاد میکنیم.
از سوی دیگر، باید سیاستها را بهعنوان فرایند، از نقطه شروع تا انتها در نظر بگیریم. نظارت و ارزیابی فعال و بازخورد از تغییر سیاستها در یک فرایند چابک مؤثر خواهد بود. لذا، باید درگاههای ارتباطی خوبی برای مادران و زنان شاغل در نظر گرفته شود، زیرا در حال حاضر، درگاههای ارتباطی زنان با مراجع تصمیمگیر بسیار ضعیف است و فرد باید شخصاً مراجعه و مشکلات خود را مطرح کند. روال طرح و رسیدگی به مشکلات باید از حالت شخصی خارج شود تا کارفرما امکان استفاده نداشته باشد و زنان در مسیر راحتتری به احقاق حق خود بپردازند.