به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، امروز اقتصاددانان و مدیرانی را میبینیم که در موضوعات دائماً مشغول به آه و ناله هستند. برخی از این موضوعات از این قبیل هستند :۱- فقر: آمارهای بانک جهانی، فقر مطلق را در قالب مابهازای دلاری درآمد افراد در نظر میگیرند. برای سنجش فقر مطلق از سطوح مختلف درآمدی استفاده میشود. از حدود ۱ دلار تا حدود ۷ دلار. آنهایی که میخواهند وضعیت ایران را بحرانی جلوه دهند، معمولاً از بالاترین خط فقط استفاده میکنند. یعنی خط فقر ۷ دلار. اگر ۷ دلار را در نظر بگیریم، هر ایرانی برای اینکه فقیر نباشد باید در هر ماه حدود ۲۰۰ دلار درآمد داشته باشد. یعنی باید با نرخ ارز غیررسمی امروز ۸ دی، هر فردی درآمدی حدود ۱۶ میلیون تومان داشته باشد تا بتوان درآمد او را بالاتر از خط فقر دانست. که در این صورت برای یک خانواده ۴ نفری دراما زیر ۶۴ میلیون تومان، بع معنای خط فقر مطلق است. در این سطح از خط فقر، دهها میلیون ایرانی، فقیر محسوب میشوند و در مقایسه با سایر کشورها، اصلاً وضع ایران خوب نیست. پیداست که با این استاندارد نمیتوان زندگی ایرانیها را ارزیابی کرد و این شاخص شاخص مناسبی نیست. اما در خط فقرها مطلق پایینتر، به برکت وجود سازوکارهای حمایتی مناسب در ایران، وضعیت ما حتی از بسیاری کشورهای اروپایی هم بهتر است. ۲- مهاجرت: مهاجرت در صورتی عامل اقتصادی دارد که درآمد مردم یک کشور کفاف زندگی را ندهد و فرصتهایی فراهم شود که مردم بتوانند با خروج از کشور، درآمد بسیار بالاتری را کسب کنند. در این صورت، مهاجرت تشدید میشود .۳- رکود در تولید در شرایطی رخ میدهد که تولیدکنندگان یا از دسترسی به مواد اولیه با قیمت مناسب محروم باشند یا اینکه برای محصولاتشان متقاضی وجود نداشته باشد. در چنین شرایطی است که تولید رخ نمیدهد و رشد تولید ممکن نمیشود .۴- مراودات بینالمللی در صورتی به نحو مثبت رخ میدهد که کشورها بتوانند با دست پر در مراودات حاضر شوند. زمانی که قدرت خرید اقتصاد، اندک باشد، تولید به خامفروشی محدود شود و مزیت تولیدی وجود نداشته باشد، در مراودات اقتصادی و حتی سیاسی دست برتری وجود ندارد. به فهرست فوق میتوان موارد زیادی را اضافه کرد. حال جالب است که همانهایی که آه و ناله میکنند، معتقد به موارد جالبی هستند و این موارد را با فشار رسانه و انواع و اقسام راههای دیگر، به تصمیم تبدیل میکنند: ۱- اینها معتقدند نرخ ارز باید افزایش پیدا کند تا به نقطه موهومی تعادل یا قیمت واقعی برسد. نیک میدانیم که اگر نرخ ارز افزایش پیدا کند، فقر مطلق، مهاجرت و رکود تشدید میشود و تولید نیز به خام فروشی محدود میشود. ۲- همانها معتقدند باید سیاستهای انقباضی پیاده سازی شود تا تورم از بین برود! نیک میدانیم که سیاستهای انقباضی، دسترسی تولیدکننده به تسهیلات و مواد اولیه را محدود میکند و تقاضای مصرف کننده را کاهش میدهد. لذا رکود تشدید میشود. تشدید رکود، مهاجرت را تسریع میکند، فقر را افزایش میدهد و دست ما را در مراودات بینالمللی کوتاه میکند. ۳- همانها معتقدند مواد اولیه باید به قیمتهای اروپا و آمریکا به تولیدکنندگان داخلی فروخته شود. و نیک میدانیم که با این کار تولیدکنندگان پاییندستی نابود میشوند و تولید از بین میرود. و این موارد را نیز میتوان توسعه داد. بله، مشکل اقتصاد ایران در همین توصیههاست. در همین گزارهها که تناقضات درونیش را سیاستگذاران نمیدانند. و از آن بدتر اینکه پشت هر کدام از این گزارهها یک قدرت اقتصاد سیاسی سنگین قرار دارد که تشخیص ماهیت آن قدرت اقتصاد سیاسی نیز برای سیاستگذاران یا ممکن نیست یا اینکه در معدود مواردی خود آنها را نیز خودآگاه یا ناخودآگاه آلوده کرده است. تنها راه خروج از این مخمصه ساخته شده توسط جریان خاص تفکر اقتصادی، آگاه سازی مردم نسبت به این تناقضات است.