به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» الهام قاجار*/// آیا گرایش مذهبی مردم ایران بعد از انقلاب کمرنگ شده؟ یقینا پاسخ به این سوال آسان نیست. بسته به اینکه از کدام دریچه به موضوع نگاه کنیم، ممکن است به تحلیلهایی متفاوت برسیم. در این یادداشت سعی کردهام به مساله نگاهی نو داشته باشم.
فرضیه سختافزار نرمافزار
فرض کنیم انسان متشکل از ۲ بعد یا طیف محورگونه است که در نقاط ابتدایی و انتهایی باهم تلاقی دارند؛ یکی شخصیت و دیگری بسته دین؛ اولی بستر و دومی بذر یا سختافزار و نرمافزار.
شخصیت چیست؟
آن دسته از ویژگیهای افراد را که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری است، شخصیت مینامند. شخصیت ماحصل برآیند ژنوم و تفاوتهای ژنتیکی به علاوه تاثیرات محیطی شامل آسیب یا رشد حاصل از روشهای فرزندپروری، تروماها و حوادث مهم دوران رشد، اجتماع، فرهنگ و محیط است. در بررسی ابعاد شخصیت متفکران و روانشناسان بسیاری نظریهپردازی کرده و از جهات متفاوتی به آن پرداختهاند. من، خود، هشیار، نیمههشیار، ایگو و صفات شخصیت از اصطلاحات متداول این رویکرد به انسان است. افرادی چون فروید، اسکینر، آلپورت، هورنای و راجرز از برجستهترین نظریهپردازان حوزه شخصیت هستند. تعدد نظریهها به علت تعدد ابعاد وجودی شخصیت نظیر حوزه زیستی، درون روانی، شناختی - تجربی، اجتماعی - فرهنگی، سازگاری، سرشتی و... است. این بخش را میتوان به نوعی سختافزار انسان یا پایههای ساختمان وجودیاش در نظر گرفت.
رابطه دین با شخصیت
قدرت تحلیلهای پیچیده، معنابخشی به زندگی، اخلاقیات، قضاوت، معنای خود، خدا، دیگری و جهان را بسته دین جهتدهی میکند. در واقع شبیه نرمافزاری عمل میکند که بر سختافزار شخصیت سوار شده و کاربری آن را بر عهده میگیرد.
شخصیت را میتوان به مغز اولیه مربوط دانست و دینداری را به لوب پیشانی که قسمت پیشرفته و رشدیافته انسانهای مدرن است. این قسمت از مغز جایگاه آگاهی است. لوب پیشانی هدیهای است که به انسانها تکامل داده است. این بخش از مغز بیش از تمام بخشهای آن با تغییر سازگار است و به همین دلیل ابزاری است که با آن میتوان افکار و اعمال را به کمال رسانید. در واقع انجام عملیاتهای پیچیده شناختی بر عهده قسمتی از مغز است که در آن مفاهیمی نظیر بشردوستی، فداکاری، ایمان، خودشکوفایی، عدالت، آزادی و... شکل میگیرد و تمام اینها در راستای خودشناسی، هستیشناسی و معرفتشناسی فرد انجام میشود. آنچه در این مکان بویژه ذخیره است، تعیین میکند چگونه با دنیا تعامل و واقعیت را چگونه درک میکنیم. مکاتب مختلف فکری ریلگذاریهای این سیستم شناختی را بر عهده دارند و به مثابه نوعی شتابدهنده عمل میکنند. یعنی به ضعفها و استعدادها شدت میبخشند. به قول اساتید اخلاق آنچنان را آنچنانتر میکنند. آمار بیش از ۵۰ درصدی جمعیت معتقدان به دین مسیحیت و اسلام در بین ۸ میلیارد ساکن جهان (با احتساب هندوئیسم، بودیسم، یهودیت و سیک بیش از ۷۰ درصد مردم دنیا دیندار هستند) حاکی از قدرت برهمنهی این نرمافزار با وجود انسانهاست.
سالهای اولیه رشد و الگوهای پایدار رفتاری
انسان بیشترین تاثیر را در شکلگیری چارچوبهای ساختمان شخصیتش از والدین و محیط میگیرد. در تعامل ژن و محیط، سبک والدگری از مهمترین مولفههای موثر و پژوهشهای علمی موید این مطلب است. بهرهمندی از ابزارهای تربیتی و مهارتهای فرزندپروری برای برقراری ارتباط موثر در کنار محیط امن و همگون و به دور از اضطراب و تنشهای شدید میتواند باعث بالندگی و استحکام شخصیت فرد شود. اعتماد به نفس، عزت نفس، مسؤولیتپذیری، تابآوری، انعطافپذیری، خودشکوفایی، خلاقیت و قدرت به تاخیر انداختن پاداش از ویژگیهای این سبک تربیتی خواهد بود.
آسیبها
درست آن سوی طیف شاهد اختلالهای شخصیت، اختلالهای خلقی، اختلالهای جنسی و انواع آسیب به این ساختار مهم خواهیم بود. در حقیقت آسیبشناسی تمام اختلالهای روان به ژنتیک و دوران کودکی و نحوه تعامل کودک با محیط بازمیگردد. تمرکز و پافشاری نظامهای آموزشی و تربیتی و سلامت روان بر دوران کودکی در بسیاری از کشورهای پیشرفته ریشه در همین ارتباط تنگاتنگ دارد.
تحقیقات نشان میدهد کودک انسان تا پیش از ۷ سالگی فاقد قدرت تعقل متکی به اطلاعات و تفکر انتقادی و تفکر پردازشی یا انتزاعی است. رشد روان یا بخش نرمافزاری انسان بعد از ۷ سالگی و به مرور و با همراهی والدین و محیط اتفاق میافتد و در حدود ۱۲ سالگی دارای قدرت تفکرِ تفکر یا تفکر انتزاعی میشود. تا پیش از این اغلب رفتارها با ابزار حواس و تخیل و تقلید شکل میگیرد. پس از این مرحله رشدی است که افراد به سمت معناگرایی، تحلیلهای عمیقتر، بازنگری اطلاعات پیشین، انتخاب افکار و باورهای جدید و رسیدن به معنا و پذیرش عقلانی و قلبی دینداری میروند و در این مواجهه با دین، ساختار شخصیت نقش بسزایی بازی میکند.
۲ وضعیت، 4 حالت
اگر سختافزار و نرمافزار را با هم بیامیزیم، در 2 سر این تلاقی ۴ حالت میتواند اتفاق بیفتد:
۱- شخصیت آسیبدیده و بیمار به علاوه نسخه تقلبی از دین
۲- شخصیت آسیبدیده و بیمار به علاوه نسخه اصیل دین
۳- شخصیت سالم و رشدیافته به علاوه نسخه تقلبی دین
۴- شخصیت سالم و رشدیافته به علاوه نسخه اصیل دین
داعش؛ تلاقی ۲ عیب
تجسم گروه اول میتواند گروههای تکفیری و داعش و انسانهایی باشد که اخلاقیات برایشان معنایی ندارد و میتوانند براحتی از مرزهای انسانیت عدول کنند و به جهان و خودشان آسیب بزنند. اینها معمولا غیرقابل اعتماد، ناسازگار، ضعیف در تطبیقپذیری و دچار تکانشگریهای هیجانی هستند.
دینداران ظاهری؛ جمع نقیضین
گروه دوم معمولا همانهایی هستند که افراد از برآیند رفتاری آنها برچسب ناکارآمدی به دینداری را میزنند؛ کسانی که از حیث ساختار شخصیت دچار اختلال و بحران و آسیب هستند و این ساختار ناپایدار و متزلزل پذیرای نرمافزاری کارآمد شده که قطعا نمیتواند زمینه مناسبی برای رشد مفهوم دین باشد. معمولا این افراد هم تظاهرات دینی دارند و هم رفتارهای غیراخلاقی و حتی ساختارشکنانه. مانند بسیاری از آنها که پایبند اعمال مذهبی و مناسک هستند اما دچار اختلالهای شخصیتی و خلقی هم هستند؛ بلاگرهای حجاب، خودشیفتههای مذهبی، شخصیتهای نمایشی مذهبی، افراد دارای اختلالهای شخصیتهای مرزی، پارانوییدی و شکاک و دروغگوی مذهبی، اختلالهای خلقی مانند افسردگی مذهبی و پرخاشگری مذهبی و افراد دچار اختلالهای جنسی مذهبی و ترکیبهای ناخوشایند بسیاری از اختلالات و مذهب. شاید در جهان بحرانزده امروزی بیشترین جمعیت شامل همین گروه باشد. افرادی با مشکلات شخصیتی و خلقی و جنسی که نرمافزار دین بر آنها سوار شده و نمیتوانیم شاهد اخلاقیات و انسانیت و قضاوتهای منصفانهای از آنها باشیم. گاه با این تعارضات به اطرافیان نیز آسیبهای شدیدی میزنند. معمولا فرزندان این خانوادهها که قلبهای زخمخوردهای از والدین ظاهرا مذهبی و معتقد دارند، بهرغم باور عقلی به دین نمیتوانند عملگرایان خوبی باشند و موجب دلزدگی آنها از دین میشود. بر همین حسب میتوان بخش ناکارآمد را ساختارهای اولیه شخصیت دانست، نه ناکارآمدی دین.
بیدینهای دوستداشتنی
بهترین توصیف برای گروه سوم آنهایی هستند که دین ندارند اما پایبند به اخلاقیات اولیه و انسانیت هستند. همان مردمان اهل اروپا و آمریکا که میگوییم دین ندارند اما منظم و مودب و انسان هستند. دین ندارند اما آزاده هستند و این آزادگی مرهون شیوههای صحیح تربیتی و تعامل مثبت با محیط زندگی است، نه این استدلال که چون دین ندارند انسانتر هستند. این گروه معمولا در تعامل با جامعه سودرسان و بیضرر هستند. مرزبندی و احترام دارند، دارای انعطافپذیری و اعتماد به جهان و مردم هستند و معمولا حقپذیری بالاتری نسبت به گروه اول دارند و تمام این صفات محصول تربیت سالم و بنای شخصیتی قوی آنهاست.
ادواردو آنیلی؛ تلفیق ۲ حسن
یکی از بهترین مصداقها برای گروه چهارم، تازهمسلمانان هستند؛ آنهایی که در محیطهای امن و نسبتا سالم خانوادگی بزرگ شدهاند و بعد از رسیدن به اسلام آن را چنان پذیرفته و به کار بستهاند که بسیاری از مسلمانان متحیر ماندهاند. افرادی چون ادواردو آنیلی که برای حفظ اعتقاداتش حتی از جان خود هم گذشت و در بسیاری از مسلمانان شوق و شور ایجاد کرد، تلفیق ساختار و بستر آماده و بذر مناسب رشد فوقالعاده بود که معمولا منجر به برجستگی و ماندگاری این شخصیتها در تاریخ میشود.
هر عیب که هست از مسلمانی ما نیست
خیلی وقتها ایراد از شاکله و عادات تربیتی ما است. شاید بتوان مهمترین دلیل ناکارآمدی دین در یک جامعه را ناهنجاریهای خانوادگی و تربیتی دانست. همچنین تعارضات افراد با حکومت میتواند شبیهسازی شده رابطه با والد درونی افراد باشد و با این پیشفرض روش اصلاح دینداری، افزایش دینخواهی و دینپذیری به طور جدی و مستقیم با بنیان خانواده و روشهای تربیت کودک ارتباط دارد.
دلیل تلاشهای انجمنهای حمایت از حقوق کودک و سرمایهگذاریهای بلندمدت حکومتها بر مساله کودک، آموزش و پرورش، والدین و مربیان همه و همه دلالت بر آگاهی از اهمیت این موضوع دارد. همچنین راهکارهای حکومتهای دینی برای استحکام استقرارشان لزوما تاکید بر جنبههای دینی نیست، بلکه ایجاد توازن در مهیا کردن بستری مناسب برای رشد کودک و نوجوان و تعلیم و تربیت آنها و پیشگیری از زمینهسازی ابتلا به اختلالات روان در کنار آموزشهای مذهبی و اعتقادی است و ارزش مهارتهای زندگی نظیر گفتوگوی موثر، تفکر انتقادی، حل مساله، همدلی، بیان احساسات و... هیچ کمتر از آموزشهای مناسک و اعتقادات دینی نیست، بلکه اولی زمینهساز دومی و شتابدهنده آن است.