تاریخ انتشار: یکشنبه 1403/10/30 - 00:24
کد خبر: 527936

با توجه به اشاره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اخیر مردم قم به نقش کلیدی قیام ۱۹ دی؛ ۱۳۵۶

«استثناگرایی آمریکایی» عامل «کینه شتری» نسبت به ایران

«استثناگرایی آمریکایی» عامل «کینه شتری» نسبت به ایران

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اخیر مردم قم با اشاره به نقش کلیدی قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ مردم قم به بیان درس‌های نهفته در این اتفاق تاریخی و بزرگ پرداختند. ایشان تصریح کردند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» حمیدرضا غلامزاده*/// حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اخیر مردم قم با اشاره به نقش کلیدی قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ مردم قم به بیان درس‌های نهفته در این اتفاق تاریخی و بزرگ پرداختند. ایشان تصریح کردند: «درس دوّم از حادثه‌ی نوزدهم دی: خطای محاسباتی دستگاه آمریکا. این کسانی که به ظواهر آمریکا دل میبندند و عظمت معنوی ملّت خودشان را از یاد میبرند، خدا را از یاد میبرند و آمریکا در نظرشان جلوه میکند، توجّه کنند: «خطای محاسباتی آمریکا». روز دهم دی سال ۱۳۵۶، کارتر آمد اینجا، نطق کرد و تمجید کرد و سفارش کرد و گفت اینجا «جزیره‌ی ثبات» است و مانند اینها، روز نوزدهم دی، یعنی نُه روز بعد از آن، حادثه‌ی قم اتّفاق افتاد؛ خطای محاسباتی [داشتند]. این‌جور میفهمیدند و این‌جور غلط محاسبه میکردند. مردم قم هم به نیابت از ملّت ایران قیام کردند؛ مردم قم با انگیزه‌ای آمدند وارد میدان شدند که آن انگیزه، در سرتاسر کشور وجود داشت؛ بعد نشان داده شد و همه دیدند. آن روز قمی‌ها بودند که توانستند پیشرو این حرکت بشوند و نشان بدهند.»۱۴۰۳/۱۰/۱۹ 

سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا معمولاً کشورها را در دو دسته اصلی قرار می‌دهد: یا در نقش کارگزار (client state)  خود می‌بیند یا به عنوان دشمن (enemy) در این چارچوب، کشورها یا دوستان و متحدان ایالات متحده محسوب می‌شوند یا در دسته‌ای قرار می‌گیرند که ایالات متحده با آنها تعامل خاصی ندارد و عملاً آن‌ها را نمی‌بیند. از نگاه سیاست خارجی آمریکا، کشورها یا همسو و در خدمت منافع ملی آمریکا هستند، یا اگر اینگونه نباشند، در تقابل با منافع آن قرار می‌گیرند. حالت سومی به‌طور کلی برای روابط خارجی ایالات متحده کمتر متصور است.

آمریکا تمایل دارد کشورها در نقش کارگزارانش عمل کنند. مفهوم «کارگزار» در اینجا به معنای خدمت به منافع ملی آمریکا است؛ به این معنا که وجود، منابع، فعالیت‌ها و موقعیت جغرافیایی این کشورها به نوعی در خدمت منافع ایالات متحده باشد. برای مثال، برخی کشورها دارای منابع طبیعی، معدنی یا جغرافیایی خاصی هستند که ایالات متحده از آن‌ها استفاده می‌کند. این منابع ممکن است شامل ذخایر طبیعی یا موقعیت‌های استراتژیک جغرافیایی باشند. به‌عنوان نمونه، کشورهایی که در تقابل یا رقابت با روسیه قرار دارند، معمولاً به‌عنوان ابزارهایی در سیاست خارجی کلان ایالات متحده عمل می‌کنند. در این چارچوب، مناطقی مانند قفقاز (شامل ارمنستان و آذربایجان) و شرق اروپا نقش مهمی دارند. این کشورها ممکن است خود به‌تنهایی دارای منابع ویژه‌ای مانند نفت و گاز نباشند، اما به دلیل موقعیت جغرافیایی و استراتژیک خود، به ابزاری در سیاست خارجی آمریکا تبدیل می‌شوند.

ایران، از نگاه ایالات متحده، ویژگی‌هایی دارد که آن را به کشوری بسیار مهم و استراتژیک تبدیل می‌کند. موقعیت راهبردی ایران، منابع غنی نفت و گاز، و جایگاه جغرافیایی آن از جمله عواملی هستند که توجه آمریکا را به خود جلب کرده‌اند. ایران نه‌تنها همسایه روسیه، یکی از رقبای جدی آمریکا است، بلکه در منطقه غرب آسیا قرار دارد که خود یک منطقه راهبردی محسوب می‌شود. علاوه بر این، ایران کشوری بزرگ با منابع طبیعی فراوان، از جمله معادن نفت و گاز، است. همه این ویژگی‌ها سبب شده است که ایالات متحده انتظار داشته باشد ایران در خدمت منافع ملی آن عمل کند. از منظر آمریکا، ایران یا باید به‌عنوان یک کارگزار (client state) عمل کند، یعنی منابع و موقعیت استراتژیک خود را در اختیار منافع آمریکا قرار دهد، یا در غیر این صورت به‌عنوان دشمن (enemy) تلقی می‌شود. به همین دلیل، اگر ایران از نقش کارگزارانه‌ای که آمریکا برایش تعریف کرده است سر باز زند، در زمره دشمنان ایالات متحده قرار می‌گیرد.

مشکل آمریکا با ایران ناشی از همین نگاه دوگانه است. آمریکا ایران را در شرایط کنونی به‌عنوان دشمن می‌بیند، چرا که ایران حاضر نیست در خدمت منافع آن قرار گیرد. این نگاه خصمانه به ایران بر پایه همان دکترین و سیاستی است که بیست و چند سال پیش توسط جورج بوش رئیس‌جمهور وقت آمریکا مطرح شد. او در دوران پس از حوادث ۱۱ سپتامبر و در قالب جنگ موسوم به «جنگ علیه تروریسم» به‌صراحت اعلام کرد: «یا با مایید یا علیه ما.» این اظهارات نشان‌دهنده دوگانه‌ای بود که آمریکا برای کشورها ترسیم کرده بود.

در این دوگانه، کشورها یا باید در تیم آمریکا قرار بگیرند و به‌عنوان کارگزار آن عمل کنند (همان کلاینت بودن) یا دشمن مطلق تلقی می‌شوند. در این نگاه، جایی برای حالت سوم وجود ندارد. ایران نیز، به دلیل استقلال خود و عدم تمایل به پذیرش نقش کارگزارانه، در دسته دشمنان آمریکا قرار گرفته است. این مسئله ریشه اصلی تنش‌های دیرینه میان دو کشور است.

در این میان، یک عامل دیگر نیز در تشدید این دشمنی نقش دارد: استثناگرایی آمریکایی (American Exceptionalism). آمریکایی‌ها خود را ملتی برگزیده و مورد لطف خداوند می‌دانند. این باور، که ریشه در اعتقادات مذهبی، سیاسی و فرهنگی آن‌ها دارد، باعث شده که آمریکا خود را کشوری استثنایی و به نوعی «سرزمین موعود» تلقی کند. از این منظر، هرگونه ضربه‌ای به این کشور، غرور ملی آن‌ها را به شدت جریحه‌دار می‌کند و آمریکایی‌ها به هیچ وجه حاضر نیستند از چنین مسائلی کوتاه بیایند.

تعبیر «کینه شتری» که رهبر انقلاب از آن استفاده کردند، ناظر به همین مسئله است. آمریکا از دست دادن ایران را یک ضربه جدی به خود تلقی می‌کند. ایران، که در دوران پهلوی به قول جیمی کارتر به‌عنوان یک «جزیره ثبات» و پایگاه مهمی برای منافع ملی آمریکا در غرب آسیا شناخته می‌شد، نه تنها منابع غنی خود را در اختیار آمریکا قرار می‌داد، بلکه در جنگ‌ها و مسائل مختلف نیز به آمریکا خدمت می‌کرد. به‌عنوان مثال، در جریان جنگ ویتنام، ایران به منافع آمریکا کمک کرد و عملاً در دوره پهلوی در راستای سیاست‌ها و منافع غرب عمل می‌کرد.

وقوع انقلاب اسلامی؛ زلزله در سیاست‌های آمریکا

با وقوع انقلاب اسلامی، این پایگاه کلیدی از دست آمریکا خارج شد. علاوه بر این، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و نگهداری دیپلمات‌های آمریکایی به مدت ۴۴۴ روز، به یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌های حیثیتی به آمریکا تبدیل شد. این اقدام، به حدی برای ایالات متحده تحقیرآمیز بود که حتی باعث شد رئیس‌جمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر، تنها یک دوره در قدرت باقی بماند.

آمریکایی‌ها این حوادث را فراموش نمی‌کنند، زیرا استثناگرایی و غرور ملی آن‌ها در لایه‌های عمیق شخصیت و سیاست آن‌ها نفوذ کرده است. این باور، آن‌ها را نه تنها مغرور و خودخواه، بلکه گاه غیرمنطقی می‌کند. تا جایی که حاضرند به خودشان هم آسیب بزنند تا انتقام ضربه‌هایی را که از ایران خورده‌اند، بگیرند. غرور کاذب و استثناگرایی آمریکایی به حدی در سیاست‌گذاری‌های این کشور تأثیرگذار است که بخش زیادی از سیاست خارجی آن‌ها بر مبنای انتقام‌جویی و تلاش برای حفظ برتری خود تعریف می‌شود.

برای مثال، از دوران ریاست‌جمهوری اوباما، ایالات متحده تصمیم گرفت که تمرکز استراتژیک خود را به سمت شرق آسیا معطوف کند و به‌اصطلاح «چرخش به شرق» (Pivot to Asia) را در پیش بگیرد. دلیل اصلی این تغییر، نگرانی جدی آمریکا از رشد سریع چین در عرصه‌های اقتصادی، فناوری و دفاعی بود. اگرچه نگرانی درباره قدرت اقتصادی چین بسیار قابل‌توجه است، اما نبرد فناوری، به‌ویژه در حوزه‌هایی مانند ۵ Gو هوش مصنوعی، به یکی از نگرانی‌های اساسی آمریکا تبدیل شده است. چرا که فناوری نه تنها با اقتصاد، بلکه با مسائل دفاعی و راهبردی نیز گره خورده است.

این نگرانی به حدی جدی است که در دوران ترامپ، موضوع مهار چین به اولویت سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. در کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۰، در حالی که اروپایی‌ها مشغول بحث درباره ضعف‌های غرب و موضوعات سیاسی دیگر بودند، مایک پنس (معاون ترامپ) و مقامات آمریکایی تقریباً تمام تمرکز خود را روی هشدار به اروپایی‌ها درباره همکاری با چین در حوزه فناوری، به‌ویژه ۵G، گذاشتند. پس از روی کار آمدن بایدن، او نیز به‌سرعت همین مسیر را ادامه داد و حتی بودجه هنگفتی برای توسعه فناوری‌های پیشرفته، از جمله نانوتکنولوژی، اختصاص داد.

با این حال، علی‌رغم تصمیم‌گیری آمریکا برای خروج تدریجی از منطقه غرب آسیا و تمرکز بیشتر بر شرق آسیا، این روند با کندی پیش رفته است. دلیل اصلی این تأخیر، نپذیرفتن موقعیت استراتژیک ایران و اصرار بر تضعیف آن است. این مسئله برای آمریکایی‌ها قابل تحمل نیست و آن‌ها نمی‌توانند منطقه را ترک کنند بدون اینکه ایران و محور مقاومت را تضعیف کنند.

فتنه‌ای که در سوریه ایجاد شد، به‌طور مستقیم با سیاست‌های دولت آمریکا در دوره اوباما ارتباط داشت. افرادی مانند مایکل فلین به صراحت اذعان کردند که به‌صورت تعمدی اجازه داده شد گروه‌های تروریستی در منطقه شام، یعنی عراق و سوریه، شکل بگیرند تا دولت سوریه را تضعیف کنند. شکل‌گیری داعش نیز بخشی از همین سیاست بود، و اسناد مربوط به این تصمیمات بعدها افشا شد. حتی شخصیت‌هایی مانند دونالد ترامپ نیز بعدها به این موضوع اشاره کردند. این فتنه‌گری‌ها با هدف تضعیف قدرت ایران انجام شد، به‌ویژه در شرایطی که آمریکا برنامه داشت از منطقه غرب آسیا خارج شود. سیاست آن‌ها این بود که اگر قرار است منطقه را ترک کنند، باید ایران و شرکای آن را به حدی ضعیف کنند که تهدیدی جدی برای منافع آمریکا نباشند.

در کنار این اقدامات، حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی و پروژه‌هایی نظیر «صلح ابراهیمی» نیز بخشی از همین سناریوی کلان بوده است. این برنامه‌ها، که در دوره‌های مختلف دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه ادامه داشته، نشان‌دهنده وجود یک استراتژی ثابت در سیاست‌های آمریکا است. حتی با وجود نیاز جدی آمریکا به تمرکز بر شرق آسیا و مهار چین، آن‌ها هنوز از منطقه غرب آسیا خارج نشده‌اند. دلیل این تأخیر نیز به‌وضوح تلاش برای تضعیف ایران و محور مقاومت است. آمریکا به‌خوبی می‌داند که توان شکست مستقیم ایران را ندارد. این موضوع حتی در اوایل دوره اوباما نیز از سوی خود مقامات آمریکایی اذعان شد.

ریشه‌ی دروغ پردازی‌های آمریکایی!

نکته قطعی در مورد رابطه آمریکا با ایران این است که این دو کشور یک تضاد ماهوی و اساسی با یکدیگر دارند. مشکل آمریکا تنها به مسائل سیاسی یا استراتژیک محدود نمی‌شود، بلکه یکی از مهم‌ترین دلایل دشمنی آن‌ها با ایران، ارائه یک مکتب حکمرانی و فکری جدید از سوی جمهوری اسلامی است.

در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ میلادی، جهان در قالب یک دوگانه لیبرال دموکراسی و کمونیسم تعریف می‌شد و این دو نظام فکری بر سر ارائه الگوی حکمرانی برتر رقابت داشتند. عملاً هیچ مدل حکمرانی دیگری مطرح نبود تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست. جمهوری اسلامی نه تنها به‌عنوان یک نظام سیاسی جدید، بلکه به‌عنوان یک مکتب حکمرانی و تمدنی بر پایه تفکر اسلامی ظهور کرد. این مدل، مستقیماً با لیبرال دموکراسی تضاد دارد؛ تضادی که در مبانی فکری و تمدنی ریشه دارد.

آمریکا، که خود را وارث تمدن غرب و نماینده لیبرال دموکراسی می‌داند، از زمان روم باستان تا امروز این مسیر را ادامه داده و آن را اوج تمدن بشری تلقی کرده است. پس از فروپاشی شوروی، فرانسیس فوکویاما حتی نظریه «پایان تاریخ» را مطرح کرد، که در آن لیبرال دموکراسی به‌عنوان آخرین مرحله تکامل حکمرانی معرفی شده بود. اما جمهوری اسلامی ایران با ارائه یک الگوی فکری و تمدنی جدید، این ادعا را به چالش کشید و تضادی بنیادین با لیبرال دموکراسی ایجاد کرد. این تضاد، از دید آمریکا، تهدیدی جدی برای نظام لیبرال دموکراسی محسوب می‌شود. اگر کمونیسم نتوانست این نظام را شکست دهد و نهایتاً از بین رفت، جمهوری اسلامی نه تنها همچنان پابرجاست، بلکه با وجود تمام مشکلات، جنگ تحمیلی هشت‌ساله، و شدیدترین تحریم‌های اقتصادی، به بقای خود ادامه داده و به یک قدرت منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای تبدیل شده است.

ایران نه تنها توانسته بقای خود را حفظ کند، بلکه قدرت خود را در منطقه گسترش داده و با حمایت از جریان‌های مقاومت و ارائه الگوهای جدید، نقش‌آفرینی مهمی در کشورهای دیگر داشته است. به همین دلیل، کینه آمریکا نسبت به ایران، ریشه‌ای عمیق و تاریخی دارد.

یکی از نکات مهم، بخشی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره دروغ‌پردازی‌ها و فضاسازی‌هایی است که ایالات متحده و غرب انجام می‌دهد. آمریکا با استفاده از دروغ‌پردازی، فضاسازی، و جوسازی، به دنبال دو هدف اصلی است:

ایجاد اختلال محاسباتی در ذهن مخاطب. ایجاد یک ابهت و هیمنه کاذب برای خود ترکیب این دو هدف منجر به خطای محاسباتی می‌شود. این خطای محاسباتی به افراد القا می‌کند که تنها راه نجات، همکاری با آمریکاست و در صورت عدم همکاری، شکست حتمی خواهد بود.

از سوی دیگر، آمریکا با ارعاب و فضاسازی تلاش می‌کند: در جامعه هدف، ناامیدی ایجاد کند. جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک بن‌بست معرفی کند. ذهن مسئولین ایرانی را مرعوب کرده و آن‌ها را با فشار و هیاهو به این باور برساند که هیچ راهی جز گفتگو و مذاکره با آمریکا وجود ندارد.

در کنار این دو آمریکا سعی می‌کند خود را بزرگ‌تر و قدرتمندتر از آنچه واقعاً هست نشان دهد. البته ما منکر جایگاه آمریکا نیستیم؛ این کشور به هر حال دارای قدرت، نفوذ اقتصادی و سیاسی است. اما این قدرت قطعاً کمتر از آن چیزی است که آمریکا ادعا می‌کند و به نمایش می‌گذارد. شواهد متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد آمریکا، به‌ویژه در یکی دو دهه اخیر، وارد دوره افول شده است. هرچند این افول کامل نشده، اما نشانه‌های آن به‌وضوح دیده می‌شود. به ‌عنوان نمونه، ماجرای سوریه در ۱۲ سال اخیر یکی از مصادیق این افول است. آمریکایی که رئیس‌جمهورش به‌صراحت گفته بود «اسد باید برود»، نتوانست این هدف را محقق کند. حتی در مذاکرات آستانه و گفتگوهایی که پیرامون بحران سوریه شکل گرفت، آمریکا هیچ نقشی نداشت.

این در حالی است که در گذشته، آمریکا در بحران‌های بین‌المللی نقش تعیین‌کننده‌ای داشت. مثلاً در جنگ بالکان، زمانی که آمریکا تعمداً ورود نکرد، اروپایی‌ها قادر به حل بحران نبودند. آمریکا با این تأخیر تعمدی، به اروپایی‌ها نشان داد که بدون او نمی‌توانند کاری انجام دهند. اما اکنون، همان آمریکا در بحران سوریه و مذاکرات پیرامون آن، هیچ نقشی ایفا نکرد. می‌توان مثال‌های دیگری از افول قدرت آمریکا آورد. همان آمریکا که در افغانستان به‌صورت فضاحت‌باری خارج شد و با مقوله «جنگ‌های بی‌پایان» روبرو شد. جنگ‌های افغانستان و عراق نمونه‌هایی از این وضعیت هستند.

علاوه بر این، آمریکا در آفریقا و عراق نیز ضربه‌پذیر بوده است. این شواهد نشان می‌دهد که قدرت آمریکا در این دوره از افول کاهش یافته است. بااین‌حال، آمریکا تلاش می‌کند ظاهر خود را حفظ کند. درواقع، با استفاده از ارعاب، سروصدا، و هیمنه‌سازی کاذب، سعی می‌کند خود را قدرتمندتر از آنچه واقعاً هست نشان دهد. این رویکرد در دوره ترامپ به‌طور علنی‌تری مشاهده شد. البته این مسئله محدود به دوره ترامپ نیست، اما در دوران او جوسازی و هیاهوی آمریکا برای ترساندن و مرعوب کردن دیگران آشکارتر شد. حال اگر این دو مسئله را در کنار هم قرار دهیم:

۱. تلاش آمریکا برای ناامید کردن، مأیوس کردن، و ترساندن جامعه هدف،

۲. معرفی خود به‌عنوان تنها راه‌حل و قدرت اصلی،

نتیجه این خواهد شد که در چنین فضایی، این تصور ایجاد می‌شود که چاره‌ای جز مذاکره با آمریکا وجود ندارد. اما مذاکره، همان‌طور که در اصول اولیه آن مطرح می‌شود، یک معامله است؛ و در معامله نمی‌توان یک‌طرفه عمل کرد. در مذاکره نمی‌توان انتظار داشت که یک طرف به‌ عنوان فروشنده، ناگهان نرخ مشخصی اعلام کند، بر موضع خود اصرار کند، و طرف مقابل نیز بدون بحث آن را بپذیرد. در واقع، آمریکا در مواقعی که احساس خطر و ضعف می‌کند و دستش خالی است، تلاش می‌کند با ارعاب و فضاسازی چنین القا کند که مذاکره باید دوطرفه باشد و نمی‌توان تنها به سود یک طرف عمل کرد. با این حال، تاریخ به ما نشان داده که در مواردی از همین مذاکرات، ایران امتیازهایی داده که در مقابل آن هیچ ما به‌ازایی دریافت نکرده و آمریکایی‌ها بدعهدی کرده‌اند.

این بدان معناست که لزوماً نباید این‌گونه باشد که مذاکره به سبک موردنظر آمریکا انجام شود. بااین‌حال، آن‌ها سعی می‌کنند با این رویکرد ایران یا هر جامعه هدف دیگری را قانع کرده و به‌سمتی سوق دهند که منافع آمریکا لحاظ شود. آن‌ها تلاش می‌کنند این تصور را ایجاد کنند که همکاری با آمریکا مزایایی دارد و تبعیت از آن به سود کشور هدف خواهد بود.اما این دیدگاه ذاتاً و ماهیتاً خلاف منافع ملی هر کشوری است.

منافع ملی؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر

در روابط خارجی، تنها معیاری که باید در نظر گرفته شود، منافع ملی است. اگر در مذاکره، منافع ملی دیگران بر منافع ملی کشور خود ترجیح داده شود، این نه‌تنها خیانتی آشکار به مردم آن کشور است، بلکه اجحافی در حق ملت بوده و اساساً ناقض مردم‌سالاری محسوب می‌شود. در نظام دموکراسی، اصل بر این است که مردم با رأی خود نمایندگانی را انتخاب می‌کنند تا در دولت، مجلس، و سایر نهادها منافع ملت را تأمین و محقق کنند. این اعتماد به نمایندگان، بر پایه این اصل استوار است که آن‌ها در تصمیم‌گیری‌ها، همواره منافع ملی را در اولویت قرار دهند. بنابراین، اگر در مذاکره‌ای صرفاً منافع طرف مقابل دیده شود یا بیش از حد به آن‌ها امتیاز داده شود، این اقدام نقض غرض خواهد بود و به اعتماد مردم آسیب می‌زند. پس منافع ملی همواره اولویت اصلی یک کشور است. در چارچوب منافع ملی، امنیت و ثبات حرف اول را می‌زند، چراکه بدون بقا و امنیت، هیچ موضوع دیگری اهمیت پیدا نمی‌کند. برای حفظ بقا، نیازمند امنیت پایدار هستیم.

در همین راستا باید تاکید کنم رژیم صهیونیستی، نه فقط به‌دلیل موجودیت خود، بلکه به‌دلیل ماهیت ننگین و سرطانی‌اش، تهدیدی جدی برای امنیت و ثبات منطقه به‌شمار می‌آید. مقابله با این رژیم، هم در راستای حفظ منافع ملی ایران است و هم به ثبات و امنیت منطقه کمک می‌کند. ماهیت خبیث رژیم صهیونیستی به‌گونه‌ای است که نه‌تنها برای منافع ملی ما، بلکه برای امنیت منطقه آسیب‌زا و خطرناک است. به همین دلیل، ایران از همان ابتدا، حتی قبل از انقلاب، با این رژیم مخالف بوده است. این نگاه را می‌توان در افکار عمومی و دیدگاه‌های امام خمینی و روحانیت پیش از انقلاب مشاهده کرد. آن‌ها بر این باور بودند که رژیم صهیونیستی اساساً برای کل منطقه مضر است.

نگاه ایران در منطقه

ایران همواره به‌دنبال استقلال کشورها و بازیگران منطقه‌ای بوده است. نگاه ایران این است که هر کشوری باید مستقل و متکی به نفس باشد. اگر کشورها بتوانند به استقلال عمل کنند و بازیگران خارجی را کنار بگذارند، امنیت به منطقه بازمی‌گردد. کشورها و گروه‌هایی که ایران با آن‌ها همکاری می‌کند نیز در جهت منافع خود عمل می‌کنند، اما این همکاری‌ها در راستای تأمین امنیت و ثبات منطقه است.  ایران همواره در راستای تقویت استقلال و ثبات کشورهای منطقه گام برداشته است. به‌عنوان نمونه: حزب‌الله را ما کمک کردیم و همچنان کمک می‌کنیم تا بتواند استقلال لبنان را حفظ کند. حشد شعبی را نیز حمایت کردیم تا عراق را از تروریسم نجات دهد. همچنین انصارالله را پشتیبانی کردیم تا یمن به استقلال دست پیدا کند و... ایران هر جا که فعالیت می‌کند، به این دلیل است که منفعت عمومی را می‌بیند و اعتقاد دارد که منفعت خودش در گرو منفعت عمومی است. امنیت ایران در امنیت عمومی و ثبات آن در ثبات عمومی منطقه تعریف می‌شود. نمی‌توان ثبات ایران را از دیگران جدا کرد. ایران به دنبال ثبات واقعی است و معتقد است که ثبات حقیقی در ثبات جمعی و امنیت جمعی تحقق پیدا می‌کند.

امنیت جمعی زمانی محقق می‌شود که همه کشورها مستقل و مقتدر باشند. در چنین شرایطی، کشورها می‌توانند با یکدیگر تعامل و زندگی کنند؛ چیزی که شاید در دوره‌های طولانی تاریخی وجود داشته باشد. بنابراین، هر موجودیتی که مخل این روند باشد، باید با آن مقابله شود. این موضوع نه‌تنها در ادبیات روابط خارجی ما جایگاه دارد، بلکه در مبانی فکری نظام اسلامی نیز مطرح است. ما بر اساس مکتب فکری خود از مظلوم دفاع می‌کنیم و با ظلم مبارزه می‌کنیم. این اصول فکری، بنیان‌های این مکتب سیاسی را تشکیل می‌دهند و مکتبی که هویت و مبانی فکری داشته باشد، باید بر آن‌ها پافشاری و استقامت کند.

در چنین شرایطی، این مبانی کم‌کم به یک الگو تبدیل می‌شوند؛ الگویی که می‌تواند به یک تمدن نوین شکل دهد. تمدن زمانی شکل می‌گیرد که کشورها، ضمن حفظ استقلال و هویت خود، به سمت همسویی با یک مبدأ تمدنی حرکت کنند. این همسویی به معنای استعمار یا وابستگی نیست، بلکه به معنای نزدیک شدن هویت‌ها به یک تمدن خاص است. نمونه‌ای از این موضوع را می‌توان در گذشته تاریخی هند و پاکستان مشاهده کرد. آن‌ها هویت‌های خود را حفظ می‌کردند، اما در چارچوب فرهنگی ایران تعریف می‌شدند.

در گذشته، برخی مناطق در چارچوب فرهنگی ایران تعریف می‌شدند، هرچند ممکن بود جزو کشور ایران نباشند. نمونه‌های دیگری از این موارد را نیز می‌توان مثال زد. بنابراین، در این نگاه، شما باید بر مبانی فکری خود پافشاری کرده و بر اساس آن‌ها عمل کنید. همان‌طور که گفتم، در این مبانی فکری مبارزه با ظلم و کمک به مظلوم جایگاه ویژه‌ای دارد و باید به‌عنوان یک وظیفه شرعی و مکتبی به آن عمل شود. چرا که ما دارای یک هویت فکری هستیم و باید این هویت را تثبیت کنیم تا دیگران نیز ما را بر اساس همین هویت فکری بشناسند.

انقلاب اسلامی و خروج از سلطه آمریکا

سوال مهمی که به ذهن خطور می‌کند این است که انقلاب اسلامی چه کرد که توانست ایران را از سلطه آمریکا خارج کند؟ اولین نکته‌ای که باید اشاره شود، استقلال فکری است. این استقلال، یکی از دستاوردهای مهم امام خمینی(ره) بود. انقلاب اسلامی، با خود استقلال فکری به همراه آورد و این استقلال تأکید می‌کرد که هیچ نیازی به وابستگی به شرق یا غرب وجود ندارد. همان شعار امام که می‌گفت «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، محور اصلی این استقلال فکری بود و اولین مسئله‌ای بود که ایران پس از انقلاب دنبال کرد. پس از انقلاب، ایران با چالش‌هایی مانند جنگ تحمیلی و فتنه‌های داخلی مواجه بود. اما در دوره زعامت رهبر انقلاب می‌توان به‌طور مشخص گفت که یکی از مهم‌ترین اقدامات، حفظ بقای جمهوری اسلامی بوده است. این اقدام در قالب قدرت تدافعی و تهاجمی ایران تعریف می‌شود و اولین گامی که در این راستا برداشته شد، ایجاد استقلال امنیتی برای کشور بود.

جالب است که این موضوع را باید در مقایسه با دیگر کشورها در منطقه بررسی کرد. به لحاظ تاریخی، ایران، ترکیه و عربستان همواره رقابتی برای قدرت و رهبری داشته‌اند. عربستان خود را مهد اسلام می‌داند، کشوری بزرگ و ثروتمند است. ایران نیز کشوری بزرگ با پیشینه‌ای امپراتوری است. ترکیه نیز با داشتن پیشینه امپراتوری عثمانی، آخرین امپراتوری اسلامی، مدعی این رقابت بوده است.

در این میان، عربستان تلاش کرده قدرت را با هزینه‌های مالی هنگفت خریداری کند. این کشور با خرید تجهیزات، هواپیما، موشک و ابزارهای نظامی سعی در افزایش قدرت خود داشته است. اما تجربه جنگ مستقیم، مانند جنگ با یمن، نشان داد که این نوع قدرت قابل اتکا نیست. قدرتی که صرفاً بر تجهیزات و لجستیک استوار باشد، نمی‌تواند جایگزین قدرت نهادینه‌شده و حقیقی شود.

از سوی دیگر، ترک‌ها در زمینه تجهیزات نظامی چندان قوی نبودند و هزینه چندانی نیز در این زمینه نکردند. آن‌ها سعی کردند با رویکردی که می‌توان آن را «رنگ عوض کردن» یا «نان به نرخ روز خوردن» تعبیر کرد، قدرت پیدا کنند. به این معنا که با تغییر جهت مطابق با منافع روز، مسیر خود را تنظیم می‌کردند. این رفتار کاملاً متضاد با هویت فکری است که ما بر آن تأکید داریم. ما بر اساس هویت فکری خود عمل می‌کنیم، اما در ترکیه چنین هویت فکری مشخصی دیده نمی‌شود. برای مثال، ترکیه یک زمان در تضاد با اسرائیل موضع‌گیری می‌کند و زمانی دیگر با اسرائیل همکاری دارد. حتی در اوج بحران غزه و رویدادهایی مانند «طوفان الاقصی» که جنجال زیادی در مخالفت با رژیم صهیونیستی ایجاد شد، وزیر تجارت ترکیه تأکید کرد که مسائل اقتصادی باید جداگانه دیده شود. به همین دلیل، ترکیه روابط اقتصادی خود را با اسرائیل قطع نکرد و همچنان منافع اقتصادی خود را از این رابطه دنبال کرد.

ماجرای سوریه نیز شاید یکی از بزرگ‌ترین خدمات به رژیم صهیونیستی در یکی دو دهه اخیر بوده باشد. این مسئله را ترکیه رقم زد و نشان داد که این کشور قدرت نهادینه ندارد و تلاش می‌کند قدرت خود را با سیاسی‌بازی و وابستگی به دیگران به دست آورد. چنین قدرتی، به دلیل وابستگی، پایدار نیست و قطعاً در نقطه‌ای دچار ضربه خواهد شد. این نوع قدرت، مبتنی بر اتصال به آمریکا، رژیم صهیونیستی و حتی گروه‌های تروریستی است. اما چون نهادینه و درونی نیست، ماندگار نخواهد بود.

برخلاف ترکیه و عربستان، ایران دارای قدرتی نهادینه شده است که نمی‌توان آن را حذف کرد. این قدرت شامل حوزه‌های مختلفی است: قدرت دفاعی، قدرت موشکی و پهپادی، قدرت اعتقادی، و مهم‌تر از همه، قدرت مردمی. همچنین، تجهیزات دفاعی ایران به‌گونه‌ای است که کسی نمی‌تواند آن‌ها را از کشور بگیرد. اکنون تمام جهان به قدرت تدافعی و تهاجمی ایران اذعان دارند و این مسئله غیرقابل‌انکار شده است. این قدرت نهادینه شده یکی از مهم‌ترین دستاوردهای ایران بوده و نتیجه آن اخراج آمریکا از منطقه است. مسیری که ایران در دو سه دهه اخیر پیموده، نشان داده که با کمک به گروه‌ها و کشورهای دیگر برای رسیدن به استقلال و قدرتمند شدن، وابستگی آن‌ها به آمریکا کاهش یافته و در نهایت از بین رفته است.

با کاهش وابستگی کشورها به آمریکا و ایجاد استقلال فکری، توانایی و قدرت در این کشورها، حضور آمریکا در منطقه دیگر بی‌معنی و اشغالگری تلقی می‌شود. در چنین شرایطی، زمانی که این استقلال شکل می‌گیرد، وجود پایگاه‌های نظامی آمریکا در این کشورها دیگر نه مطلوب است و نه موجه. به‌تدریج افکار عمومی نیز به این سمت حرکت می‌کند که آمریکا باید از منطقه خارج شود.

ایران با ایجاد یک شبکه مقاومت توانسته این روند را تسریع کند. این شبکه مقاومت چیزی است که آمریکایی‌ها و غربی‌ها به اشتباه از آن به‌عنوان «پروکسی‌های ایران» یا «نیروهای نیابتی ایران» یاد می‌کنند. این تعبیر نادرست است، زیرا مفهوم وابستگی را القا می‌کند، در حالی که واقعیت این است که ایران شبکه‌ای از بازیگران مستقل ایجاد کرده که همسو با یکدیگر عمل می‌کنند. این بازیگران مستقل منافع و دشمنی‌های مشترکی دارند. با تقویت این شبکه مقاومت، ایران زمینه‌ساز خروج آمریکا از منطقه شده است.

ماجرای عراق شاید شفاف‌ترین نمونه از این موضوع باشد، و ماجرای سوریه نیز مشابه آن است. وضعیت آینده سوریه که حضرت آقا پیش‌بینی کرده‌اند، مبنی بر اینکه جوانان این کشور اشغالگران را بیرون خواهند کرد، صرفاً یک بلوف سیاسی نیست. این وعده بر اساس واقعیت و ناشی از همان قدرت نهادینه‌ای است که ایران در منطقه دارد. این قدرت کجاست؟ در مردم. زیرا ایران یک الگوی فکری ارائه داده و یک مکتب فکری را معرفی کرده است که افکار عمومی در بسیاری از کشورهای منطقه با آن همسو شده‌اند. شاید مقامات و مسئولین این کشورها همراهی نکنند، اما افکار عمومی به روشنی این الگو را می‌بینند. مردم، کنشگری ایران در قبال رژیم صهیونیستی را مشاهده می‌کنند و آن را با بی‌عملی مقامات خود در برابر این رژیم مقایسه می‌کنند و درک می‌کنند.

در سوریه نیز همین مسئله وجود دارد. مردمی هستند که خواهان استقلال و مخالف استکبارند. آن‌ها شاهدند که اتفاقات اخیر چگونه به ضررشان تمام شده است: رژیم صهیونیستی ضربه می‌زند، آمریکا دخالت می‌کند و ترکیه دست به اشغالگری می‌زند. این مردم نیز غیرت و حب وطن دارند. به همین دلیل، به تدریج برخواهند خاست، هرچند این روند ممکن است زمان‌بر باشد. اما در نهایت، این مردم گروه‌هایی تشکیل خواهند داد، مقابله خواهند کرد و کشورشان را آزاد خواهند ساخت. این همان استقلال فکری است که مکتب فکری ایران به دیگران آموخته است. صدور انقلاب، همان‌گونه که حضرت امام فرمودند، به معنای حمایت مستقیم یا مداخله نیست، بلکه به معنای آموزش و انتقال این مکتب فکری به دیگران است.

به عنوان مثال، صدور انقلاب به معنای این نیست که گروه‌هایی کودتا کنند یا کشورها را تصاحب کنند. یک تعبیر جالب در فیلم محمد رسول‌الله وجود دارد که در آن ابوسفیان درباره حضرت رسول (ص) می‌گوید: «محمد از دل‌ها وارد می‌شود، نه از درها.» مسئله صدور انقلاب امام خمینی نیز دقیقاً همین است؛ یک مکتب فکری ارائه می‌شود که کم‌کم به دل‌ها و افکار دیگران نفوذ می‌کند.

این مکتب فکری، که انقلاب اسلامی آن را معرفی کرده، به‌تدریج به دیگران می‌رسد. نه‌فقط در منطقه ما، بلکه در مناطق دیگر جهان نیز آثار آن مشاهده می‌شود. هرچند این روند ممکن است کند باشد و به‌مرور زمان اتفاق بیفتد، اما قطعاً در حال گسترش است، زیرا جهان تشنه شنیدن حرف‌های جدید است. این خیزش‌ها و موج‌های جدید از سوی کسانی که به دنبال استقلال و استقرار هستند، به‌تدریج شکل می‌گیرند. همین افراد به پا خواهند خاست و در نهایت موجب اخراج آمریکا از منطقه خواهند شد.

این مسیری که توضیح داده شد، به وضوح در عراق قابل مشاهده است. در طول تقریباً ۲۰ سال گذشته، روند به همین ترتیب پیش رفت. در سال ۲۰۰۳، زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد، گروه‌هایی مانند حشد شعبی و دیگر گروه‌های مقاومتی در عراق وجود نداشتند. اما به‌تدریج این گروه‌ها شکل گرفتند و با فعالیت‌های خود، آمریکایی‌ها را دچار چالش کردند. تا جایی که آن‌ها را مجبور به تدوین برنامه خروج کردند و این روند همچنان ادامه دارد. بدون شک، اخراج آمریکا از منطقه بیش از این نیز پیش خواهد رفت.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
نتانیاهو: بایدن و ترامپ حق بازگشت کامل به جنگ را به اسرائیل داده‌اند
سازمان امنیت عربستان سعودی: کشور در معرض توطئه قرار دارد
ارتش اسرائیل در حال خروج از برخی از مناطق غزه است
ادعای ترامپ درباره ضمانت آتش بس!
جزییات آزادی اسیران فلسطینی در آتش بس غزه منتشر شد
ورزشگاه آزادی رسماً میزبان دیدار استقلال - شمس آذر شد
انصارالله شرط توقف حمله یمن به اسرائیل را اعلام کرد
«استثناگرایی آمریکایی» عامل «کینه شتری» نسبت به ایران
وزیر علوم از آمادگی برای اعطای بورس تحصیلی به دانشجویان عراقی خبر داد
مردم از خرید شیر خام غیرپاستوریزه خودداری کنند
نه تنها حماس نابود نشد بلکه در حال گسترش است
بپذیریم در تحقق اهداف جنگ شکست خوردیم
دستگیری افرادی در رابطه با ترور قضات در تهران
رایزنی تلفنی عراقچی و دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت دو قاضی برجسته
پیام تسلیت رئیس جمهور در پی شهادت حجج اسلام رازینی و مقیسه
مصلحت باید «بیّن» باشد
در باب گرایش به مذهب
۸ دلیل پیروزی مقاومت
شرایط پذیرش اتباع در دستیاری پزشکی
میانگین سن مادران در اولین فرزندآوری ۲۷ سال است
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top