به گزارش سرویس صنفی و آموزشی«خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در سدهای که مهاجرت معمولاً به کشورهای توسعهیافته و بهویژه ایالات متحدهی آمریکا صورت میگیرد، پدیدهای معکوس اما مهم در میان نخبگان آکادمیک این کشور در دههی دوم قرن بیستویکم رخ داد. مهاجرت اساتید برجستهی دانشگاهی از آمریکا، بهویژه در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، نهتنها یک جابجایی سادهی جغرافیایی نبود، بلکه پژواکی از نارضایتی عمیق و نگرانکننده در دل جامعهی علمی این کشور بود. این کوچ خاموش، بازتابی از تضاد میان علم و سیاست، میان عقلانیت و عوامگرایی، و میان آزادی آکادمیک و مرزبندیهای ایدئولوژیک بود.
دوران ترامپ، که با شعارهایی چون «اول آمریکا» و رویکردهای ناسیونالیستی شناخته میشود، با اتخاذ سیاستهایی که بهزعم بسیاری از اساتید، خلاف روح علمی، تنوع فرهنگی و آزادیهای بنیادین بود، موجی از نگرانی را در میان جامعهی دانشگاهی برانگیخت. اگرچه ایالات متحده همواره مأمنی برای نخبگان جهانی بوده، اما در این دوره، بسیاری از اساتید برجسته تصمیم گرفتند بار سفر ببندند و راهی کشورهایی شوند که ثبات، احترام به علم و تنوع فرهنگی را بیشتر پاس میداشتند.
نخستین شوک
یکی از نخستین ضربههایی که به پیکر دانشگاهها وارد آمد، محدودیتهای مهاجرتی بود که ترامپ بر اتباع برخی کشورها – بهویژه کشورهای مسلمان – اعمال کرد. این تصمیم، نهتنها ورود دانشجویان بینالمللی را دشوار ساخت، بلکه به شکلی نمادین پیام روشنی به اعضای هیئتعلمی با پیشینهی مهاجرتی داد: اینکه آنها، با وجود سالها خدمت علمی، هنوز "دیگری" تلقی میشوند. بسیاری از اساتید که از کشورهایی چون ایران، سوریه، یمن، و سومالی به آمریکا آمده بودند، احساس ناامنی، بیثباتی و طردشدگی کردند. این حس، در دانشگاههایی که باید مهد آزادی فکر و اندیشه باشند، بهمرور تبدیل به گسستهای روانی و نهایتاً تصمیم به ترک آمریکا شد.
سیاستهای محدودکنندهی ویزا، علاوه بر تأثیر مستقیم بر استادان خارجی، اثرات روانی عمیقی بر همکاران بومی آنها نیز داشت. اساتید آمریکایی که با اصول بینالمللیگرایی، تنوع و تبادل فرهنگی پرورش یافته بودند، ناگهان خود را در فضای خفقانآوری دیدند که با ارزشهای اصلی علم در تضاد بود. احساس شرم، اعتراض و در مواردی ناامیدی از اصلاح سیستم، بسیاری از این افراد را به فکر ادامهی زندگی و فعالیت علمی در کشورهای دیگر – مانند کانادا، آلمان، هلند، و کشورهای اسکاندیناوی – انداخت.
کاهش بودجه پژوهشی
همزمان، ترامپ با کاهش بودجههای علمی، بهویژه در زمینههایی چون تغییرات اقلیمی، زیستمحیطی و بهداشت عمومی، آشکارا نشان داد که علم در دولت او جایگاهی حاشیهای دارد. سازمانهایی چون ناسا، EPA (سازمان حفاظت محیط زیست)، و NIH (مؤسسه ملی سلامت) با کاهش منابع مالی مواجه شدند. پژوهشگران و اساتید دانشگاهها که بخش زیادی از بودجه تحقیقات خود را از طریق این نهادها تأمین میکردند، با دشواریهای جدی در اجرای پروژهها و حفظ تیمهای پژوهشی مواجه شدند. این موضوع نهتنها پروژههای علمی را متوقف کرد، بلکه انگیزهی مهاجرت به کشورهایی را که همچنان از علم حمایت میکنند، افزایش داد.
همچنین، رویکرد دولت ترامپ به «واقعیتهای جایگزین» و بیاعتنایی به توصیههای علمی – بهویژه در دوران بحران کرونا – ضربهای حیثیتی به چهرهی جامعهی علمی وارد کرد. در حالی که در کشورهای دیگر تصمیمگیران با تکیه بر دادههای علمی سیاستگذاری میکردند، در آمریکا دانشمندان اغلب در حاشیه قرار گرفتند یا حتی مورد تمسخر واقع شدند. برخی از چهرههای برجستهی علمی مانند دکتر آنتونی فاوچی، علیرغم شهرت و تخصص، زیر فشار شدید سیاسی قرار گرفتند. این نوع مواجهه با دانش و تخصص، باعث شد که بسیاری از اساتید حس کنند دیگر جایگاهشان محترم شمرده نمیشود.
کشورهای استقبال کننده
کشورهایی چون کانادا، آلمان و استرالیا با فرصتطلبی هوشمندانه، فضا را برای جذب این نخبگان فراهم کردند. آنها نهتنها فرآیندهای مهاجرتی را تسهیل کردند، بلکه در تبلیغات خود بر آزادی آکادمیک، حمایت مالی از علم، و تنوع فرهنگی تأکید کردند. دانشگاههای برجسته در این کشورها با افتخار اعلام کردند که برای اساتیدی که از فضای سیاسی آمریکا ناامید شدهاند، آغوش گشودهاند. نتیجه، مهاجرت صدها تن از اساتید برجسته از آمریکا به این کشورها بود، آنهم در دورهای که آمریکا خود با بحران کمبود نیروی متخصص در برخی رشتهها مواجه بود.
البته باید اذعان کرد که مهاجرت اساتید صرفاً ناشی از سیاستهای دولت نبود. این سیاستها نقش تسریعکننده داشتند، اما ریشهی نارضایتی در برخی موارد عمیقتر بود. نظام آموزشی آمریکا، با فشارهای اقتصادی، خصوصیسازی دانشگاهها، بدهیهای سنگین دانشجویان و ناامنی شغلی برای اساتید جوان، از سالها پیش زمینهساز نارضایتیها شده بود. ترامپ اما با سیاستهای خود این بحرانهای نهفته را به سطح آورد و آنها را تشدید کرد.
در پایان میتوان گفت، مهاجرت اساتید آمریکایی در دوران ترامپ، تنها یک پدیدهی آماری نبود؛ بلکه نماد یک بحران فرهنگی-سیاسی بود. بحرانی که در آن علم، به جای آنکه قطبنما باشد، به حاشیه رانده شد و سیاست، بر منطق و تخصص چیره گشت. کوچ نخبگان، زنگ خطریست که هشدار میدهد اگر جامعهای به علم، تنوع و آزادی بیاعتنا باشد، نهتنها سرمایهی انسانی خود را از دست میدهد، بلکه از مسیر پیشرفت نیز بازمیماند.
گزارش از عرفان عباسی