به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در بحبوحه تحولات ژئوپلیتیکی خاورمیانه، جابهجایی مهرههای قدرت و افزایش تحرکات نظامی – اطلاعاتی در منطقه، رشتهتوییتی از مهدی خراتیان، تحلیلگر مسائل راهبردی، بازتابی گسترده در میان محافل تحلیلی و نخبگان سیاستگذار داخلی داشته است. وی با نگاه انتقادی و موشکافانه، از دل رویدادهای به ظاهر پراکنده، تصویری یکپارچه از روندهای ژرفتر و کمتر دیدهشده ارائه میکند که به زعم او، نشان میدهد جمهوری اسلامی ایران در حال ورود به یکی از پیچیدهترین مقاطع تقابل استراتژیک با آمریکا و متحدانش است.
این گزارش، مبتنی بر تحلیل ارائهشده در همان رشتهتوییت و اسناد و منابع مکمل، به بررسی پنج محور کلیدی از تحولات اخیر میپردازد:
۱. سفر خالد بن سلمان به تهران؛ دیپلماسی یا فریب تاکتیکی؟
نخستین نقطه عزیمت تحلیل خراتیان، سفر وزیر دفاع عربستان سعودی، خالد بن سلمان، به تهران است. سفری که در رسانههای داخلی بهعنوان نشانهای از پیشرفت در مسیر بهبود روابط با ریاض و آغاز «دوران جدیدی از همکاری منطقهای» معرفی شد. اما به اعتقاد خراتیان، این نوع تفسیر بیش از آنکه ناشی از شناخت راهبردی واقعیت باشد، بازتابدهنده نوعی خوشبینی سطحی و ناپخته به رفتار سعودیهاست.
او با یادآوری اجلاس ریاض در سال ۲۰۱۷ – جایی که دونالد ترامپ صراحتاً ایران را بهعنوان محور بیثباتی منطقه معرفی کرد – و نیز تلاشهای عربستان برای پیوند زدن دمشق به فرآیند عادیسازی روابط با اسرائیل، تأکید میکند که تغییرات ظاهری در دیپلماسی سعودی، ناشی از فشارهای مقطعی یا ملاحظات اقتصادی است و نه دگرگونی در ساختار نگرش این کشور نسبت به ایران.
از نگاه وی، عربستان همچنان یکی از ستونهای راهبردی واشنگتن برای مهار ایران است و ورود مجدد این کشور به گفتوگو با تهران، بخشی از یک بازی چندلایه برای کاستن از بار تنشهای مستقیم در حالی است که اقدامات اطلاعاتی و نظامی علیه ایران در لایههای زیرین در حال تشدید است.
۲. عملیات شکستخورده سنتکام در یمن؛ شبیهسازی جنگ علیه ایران؟
مهمترین و شاید حساسترین بخش تحلیل خراتیان، به گزارشی استناد دارد که اخیراً در نیویورک تایمز منتشر شده و حاوی جزئیاتی بیسابقه از عملیات نظامی پنتاگون علیه نیروهای انصارالله یمن است. در این عملیات که تحت فرماندهی ژنرال مایکل کوریلا، فرمانده سنتکام طراحی شده بود، آمریکا قصد داشت با مجموعهای از حملات دقیق و گسترده، ظرفیت نظامی یمن در حوزه موشکی، پهپادی و فرماندهی را منهدم کند.
نکته کلیدی که خراتیان برجسته میکند آن است که هدف این عملیات تنها انصارالله نبود. بلکه این طرح در واقع یک تمرین میدانی برای ارزیابی آمادگی آمریکا در مواجهه احتمالی با ایران بوده است. چراکه بسیاری از روشهای جنگی، زیرساختهای هدف، و الگوهای درگیری طراحیشده برای یمن، شباهت ساختاری قابلتوجهی با سناریوهای احتمالی جنگ با ایران داشت.
به نوشته نیویورک تایمز، این عملیات با خسارات قابلتوجهی برای آمریکا همراه بود: ساقط شدن چند فروند از پیشرفتهترین پهپادهای MQ-9، آسیب جدی به جنگندههای گرانقیمت F-18 و تهدید به هدف قرار گرفتن F-35ها. این شکست، واشنگتن را مجبور به کاهش سطح درگیری و بازنگری در ارزیابی از قدرت دفاعی متحدان ایران کرد.
اما آنچه کمتر در تحلیلهای رسمی داخلی مورد توجه قرار گرفت، نقش عربستان سعودی در این عملیات بود. سعودیها، برخلاف امارات که با دیده تردید به نتیجه عملیات نگریست، اطلاعات کلیدی و موقعیتهای هدف را در اختیار آمریکا قرار دادند و بخش قابلتوجهی از زیرساختهای پشتیبانی عملیات نیز از طریق خاک عربستان تأمین شد.
۳. منافع پایدار آمریکا و عربستان؛ فراتر از نمایش اختلافات
تحلیل خراتیان در ادامه به روابط راهبردی آمریکا و عربستان پرداخته و تلاش میکند نشان دهد که برخلاف تصویری که گاه در برخی رسانههای داخلی ترسیم میشود – مبنی بر سردی روابط ریاض – واشنگتن – منافع حیاتی مشترک این دو بازیگر همچنان زنده، فعال و بسیار مهم است.
او با ارجاع به گزارشهایی از رویترز و نیویورک تایمز، خاطرنشان میکند که ایالات متحده برای تثبیت بازار انرژی، حفظ جریان آزاد نفت، مهار نفوذ ایران و تداوم حضور استراتژیک در خاورمیانه، به همکاری نزدیک با سعودیها وابسته است. سفرهای متعدد مقامات آمریکایی به ریاض، حمایت از پروژههای دفاعی سعودی، و نیز چراغ سبز به توافقات اقتصادی عظیم، گواهی بر این پیوند عمیق هستند.
در چنین شرایطی، خراتیان هشدار میدهد که هرگونه خوشبینی به «واسطهگری سعودی برای حل بحران ایران و آمریکا»، نوعی سادهسازی خطرناک واقعیت استراتژیک منطقه خواهد بود. بهویژه آنکه سعودیها خود یکی از طراحان و ذینفعان طرحهایی مانند «ناتوی عربی»، «عادیسازی با اسرائیل» و «مهار گفتمان مقاومت» در منطقه هستند.
۴. دو روایت متضاد از مواجهه با بحران؛ سهلانگاری یا بازدارندگی؟
بخش تأملبرانگیز رشتهتوییت، به تحلیل تضادهای درونی در رویکرد سیاست خارجی ایران اختصاص دارد. خراتیان مینویسد که در سطوح تصمیمگیری کشور، دو دیدگاه کلی درباره نحوه مواجهه با بحران وجود دارد:
رویکرد اول: مبتنی بر کاستن از سطح تنش، گشودن مسیر گفتوگوهای مستقیم با آمریکا، دادن برخی امتیازات در حوزههای منطقهای و اقتصادی، و اتکا به میانجیگری قدرتهای عربی و آسیایی برای شکستن حلقه فشار. این رویکرد تصور میکند که با تغییر فضای سیاسی و ارائه مشوقهای جدید، میتوان به توافقی برد–برد رسید.
رویکرد دوم: اما بر خلاف دیدگاه اول، این نگرش معتقد است تنها با ایجاد هزینههای سنگین برای طرف مقابل، بهرهگیری از شکافهای داخلی آمریکا، تشدید فشارهای نامتقارن در حوزه مقاومت و جنگهای نیابتی، و سیاست بازدارندگی فعال میتوان واشنگتن را به پای میز مذاکره واقعی کشاند.
به اعتقاد خراتیان، در شرایطی که آمریکا از همه ابزارهای سخت و نرم علیه ایران بهره میبرد، استراتژی تعاملگرایانهی صرف نهتنها کماثر، بلکه خطرناک است. چراکه میتواند موجب «سوءبرداشت محاسباتی» دشمن و افزایش سطح تهدیدات شود.
۵. زمین بازی تغییر کرده است؛ زمان بازتعریف قواعد است
در جمعبندی، خراتیان با اشاره به مفهوم «زمین سخت واشنگتن»، این هشدار را مطرح میکند که تحولات اخیر ـ از جنگ غزه و درگیری با مقاومت، تا عملیات علیه یمن و تحرکات اطلاعاتی در عراق و سوریه ـ همگی نشاندهنده آن هستند که طرف آمریکایی وارد فاز جدیدی از تهاجم چندوجهی شده است.
در چنین شرایطی، تهران باید قواعد بازی را مجدداً تعریف کند: نه براساس امید به نرمش دشمن، بلکه با طراحی سناریوهایی که توان بازدارندگی واقعی، قابلیت تحمیل هزینه، و انعطاف در سطوح مختلف نبرد را به همراه داشته باشد.
جمعبندی نهایی:
رشتهتوییت تحلیلی مهدی خراتیان، برخلاف روایتهای رسمی و دیپلماتیک، تصویری صریح و هشدارآمیز از وضع موجود ارائه میدهد:
آمریکا هنوز از تقابل با ایران عقبنشینی نکرده، بلکه روش خود را تغییر داده است.
عربستان سعودی از بازی دوگانه بهره میبرد: هم حفظ ظاهر دیپلماتیک، هم مشارکت اطلاعاتی و امنیتی با آمریکا.
میدان سیاست خارجی به زمین سخت بدل شده و نیازمند تصمیمهایی است که فراتر از سطح تعارفهای رایج و امیدهای دیپلماتیک عمل کند.
به بیان دیگر، اگر تهران بخواهد امتیاز بگیرد، باید هزینهسازی کند. بازی در زمین واشنگتن با قوانین او، تنها به تکرار شکستهای قبلی خواهد انجامید. این همان پیامی است که خراتیان میکوشد با استناد به شواهد میدانی، تصمیمگیران را به آن متوجه سازد.
متن کامل این رشته توئیت را در صفحه مهدی خراتیان بخوانید.



