به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در روزهایی که تحولات منطقهای با شتابی بیسابقه پیش میروند و نشانههای تزلزل نظم موجود جهانی بیش از پیش خود را نمایان کردهاند، بسیاری از ناظران و تحلیلگران میکوشند دلایل افزایش تنشها میان جمهوری اسلامی ایران و بلوک غرب را به پرونده هستهای ایران یا فعالیتهای منطقهای آن گره بزنند. هرچند این مؤلفهها در شکلگیری وضعیت کنونی بیتأثیر نیستند، اما تقلیل یک تقابل راهبردی به چنین عوامل سطحی، نهتنها تصویر دقیقی از واقعیت ارائه نمیدهد، بلکه گاه به تکمیل پازل جنگ شناختی دشمن نیز منتهی میشود.
دشمنی امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی با ایران، نه یک اختلاف فنی و مقطعی بر سر غنیسازی اورانیوم یا توانمندی موشکی است و نه صرفاً یک رویارویی منطقهای در جغرافیای غرب آسیا. این خصومت، ماهیتی وجودی، ایدئولوژیک و راهبردی دارد که در بطن تحولات بنیادین نظام بینالملل و رقابت بر سر شکلگیری نظم آینده ریشه دوانده است. از این رو، تحلیل این تقابل، نیازمند نگاهی ژرفتر و فراتر از سطوح ظاهری و پر سر و صدای پروندههای دیپلماتیک است.
نقشه دشمن: روایتسازی جعلی از تهدید هستهای برای مهار ایران
یکی از مهمترین ابزارهای غرب برای توجیه فشارهای روزافزون علیه ایران، بهرهگیری از رسانهها و نهادهای تبلیغاتی خود در سطح بینالمللی برای ترسیم چهرهای تهدیدآمیز از ایران است. پروژه ایرانهراسی، سالهاست که در دستور کار دستگاه سیاست خارجی و امنیتی آمریکا قرار دارد، اما در دوره اخیر، با پیوند زدن آن به خطر «هستهای»، تلاش شده تا افکار عمومی جهانی در مقابل اقدامات خصمانه غرب علیه ایران همراه شود.
در حقیقت، آمریکا تلاش میکند نیات ژئوپلیتیکی و راهبردی خود علیه ایران را در لفافهای از دغدغههای امنیتی جهانی پنهان کند و تهدیدات مستقیم یا نیابتی خود را تحت عنوان «اقدام پیشگیرانه در برابر تهدید هستهای ایران» به جامعه جهانی بفروشد. حال آنکه واقعیت امر آن است که ایران بارها بر صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود تأکید کرده، تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار دارد و هیچگاه به سمت تسلیحات هستهای حرکت نکرده است. پس این هجمهها نه به خاطر «واقعیت»، بلکه به خاطر «روایتی» است که غرب میخواهد از ایران بسازد؛ روایتی ساختگی، برای مشروعسازی تقابل.
مذاکره، نه راهحل بلکه ابزار
یکی از باورهای غلطی که بعضاً در فضای سیاسی داخلی نیز بازتاب مییابد، این است که مذاکره میتواند گرهگشای اختلافات ایران و آمریکا باشد. این در حالی است که اساساً مذاکره، در منطق سیاست خارجی آمریکا، نه ابزار رفع دشمنی، بلکه راهبردی برای مهار و استهلاک حریف است. تجربه تاریخی برجام و رویدادهای پس از آن نیز گواه روشنی بر این مدعاست.
در حقیقت، خصومت آمریکا با ایران، ریشهایتر از آن است که با توافقی دیپلماتیک بر سر موضوعی فنی چون غنیسازی پایان یابد. این دشمنی، پاسخی به استقلالطلبی، مقاومت در برابر سلطهجویی، و تلاش ایران برای ایفای نقش فعال در شکلگیری نظمی عادلانهتر در جهان است. آمریکا در شرایط کنونی که با چالشهای درونی و بینالمللی متعددی مواجه است، تنها درصدد کاهش هزینههای تقابل با ایران از طریق مذاکره است، نه یافتن راهحلی منصفانه برای صلح.
جنگ ۱۲ روزه، تبلور راهبرد شکستخورده مهار مقاومت
تحولات اخیر و جنگ ۱۲ روزه که با تهاجم رژیم صهیونیستی آغاز شد، خود مصداق روشنی از شکست راهبرد مهار است. غرب که با تضعیف رژیم صهیونیستی و افزایش قدرت بازدارندگی ایران مواجه شده، تلاش کرد تا با تحریک رژیم، توازن را به نفع خود تغییر دهد. اما نتیجه نهتنها برخلاف پیشبینیهای آمریکا بود، بلکه موجب تعمیق انسجام ملی ایرانیان و آشکار شدن ضعف راهبردی رژیم صهیونیستی شد.
از این منظر، باید جنگ تحمیلی اخیر را بخشی از طرح بزرگتر آمریکا برای تضعیف جایگاه منطقهای ایران دانست؛ طرحی که پیش از این با ابزارهای مختلف اعم از فشار اقتصادی، حملات نیابتی، جنگ روانی و عملیات رسانهای و در جنگ اخیر با عملیات مستقیم نظامی انجام شد.
گذار از نظم تکقطبی
یکی دیگر از لایههای عمیق این تقابل، به تحولات کلان نظام بینالملل بازمیگردد. جهان امروز در حال عبور از نظم تکقطبیِ مبتنی بر سلطه آمریکا به سوی نظمی چندقطبی و متکثر است. فروپاشی هژمونی مطلق غرب، ظهور قدرتهای جدیدی چون چین و روسیه، و گسترش ائتلافهایی مانند بریکس و شانگهای نشان میدهد که نظم جهانی وارد مرحله گذار شده است.
در این بستر، جمهوری اسلامی ایران، نهتنها بازیگری صرف، بلکه یک «الهامبخش» در مسیر تضعیف هژمونیسم غرب است. از منظر واشنگتن، ایران نهفقط بهخاطر نقش منطقهایاش، بلکه به سبب ماهیت ایدئولوژیک، فرهنگی و گفتمانیاش، یک تهدید بنیادین برای نظم مطلوب آمریکاست. از این رو، غرب تلاش دارد این مانع جدی را از سر راه خود بردارد یا دستکم فرسوده سازد.
مأموریت امروز و فردای ایران
در چنین شرایطی، ایران باید از نقش صرفاً «مقاومتی» در برابر نظم غربی، به سمت نقشآفرینی فعال در طراحی و ترویج نظمهای جایگزین حرکت کند. عضویت در بریکس و شانگهای، تنها گامهای اولیهاند. ایران باید ایدهپرداز و پیشگام در ایجاد ساختارهای موازی مالی، امنیتی و اقتصادی باشد که از وابستگی به نهادهای تحت سلطه غرب (مانند دلار، سوئیفت و بانک جهانی) بکاهد و بستر تعاملات منصفانه با دیگر ملتها را فراهم کند.
هماکنون ظرفیتهای عظیمی در قالب قدرت جمعی اعضای بریکس (که ثروت آنها از گروه ۷ بیشتر است)، برای طراحی یک نظم نوین وجود دارد. همچنین کشورهایی چون ترکیه، عربستان، هند، برزیل و دیگر بازیگران منطقهای، با درک افول نظم غربی، در حال بازتعریف نقش خود هستند. ایران نیز نباید صرفاً به روندها واکنش نشان دهد، بلکه باید روندساز و ساختارآفرین باشد.
آیندهنگری در برابر تهدیدات نوین
در عین حال، جمهوری اسلامی باید آماده ورود به مرحلهای جدید از تقابلها باشد؛ مرحلهای که در آن تهدیدات پیچیدهتر، ترکیبیتر و غیرقابل پیشبینیتر خواهند شد. از جنگ رسانهای گرفته تا نبرد سایبری، از فشارهای اقتصادی هوشمند تا تحرکات تروریستی نیابتی؛ همه این تهدیدات ممکن است در قالبهای متنوع بروز یابند.
در این فضای عدمقطعیت، تقویت بنیه دفاعی، ارتقاء سرمایه اجتماعی، تقویت دیپلماسی عمومی، گسترش مناسبات با قدرتهای نوظهور، و هوشمندی در سیاستگذاری راهبردی، از ضروریترین مؤلفههای بقا و پیشرفت در نظم آینده خواهند بود.
درک ریشهها، اصلاح راهبردها
آنچه امروز بیش از همه ضرورت دارد، درک درست از ماهیت تقابل میان جمهوری اسلامی ایران و جبهه غربی-صهیونیستی است. این نزاع، نه بر سر چند سانتریفیوژ یا چند پایگاه نظامی است، بلکه بر سر نوع نگاه به انسان، قدرت، عدالت و استقلال ملتهاست. جمهوری اسلامی ایران، بهعنوان نمایندهای از ملتهای مستقل و عدالتطلب، در مقابل بلوکی قرار دارد که نظم سلطهگرانه و نابرابر را حفظ کرده است.
از این رو، هرگونه تحلیل سطحی، سادهانگاری در برابر تهدیدات، یا اعتماد به «مذاکره» بهمثابه راهحل نهایی، نهتنها خطاست بلکه ممکن است به ضعف راهبردی و واگذاری دستاوردهای بزرگ تاریخی منجر شود. ایران باید به رسالت تاریخی خود برای ساختن آیندهای مستقل، متکثر، عادلانه و ضدهژمون ادامه دهد و برای این مسیر، باید آمادهترین، هوشمندترین و پرتحرکترین بازیگر منطقه و جهان باشد.
گزارش از امیر صفره



