به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ با فروکش کردن جنگ 12 روزه، اکنون میتوان با نگاهی دقیقتر به پیامدهای عمیقتر این رخداد در ساحت افکار عمومی جامعه ایرانی پرداخت؛ پیامدهایی که صرفاً در سطح نظامی یا سیاسی متوقف نمانده، بلکه یک بازآرایی اساسی در فهم عمومی از امنیت، قدرت و جایگاه سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است.
در شرایطی که سیاست امنیتی ایران طی چهار دهه اخیر عمدتاً در واکنش به تهدیدهای سخت و نرم محیط پیرامونی شکل گرفته، جنگ اخیر در منطقه، در حکم یک «آزمایش میدانی راهبردی» عمل کرد؛ آزمایشی که نهتنها سطح آمادگی عملیاتی کشور را به نمایش گذاشت، بلکه بهگونهای بیسابقه، ماهیت بازدارندگی چندلایه ایران را به حوزه آگاهی عمومی ارتقا داد.
صورتبندی یک امنیت چندسطحی
در چارچوب نظریههای رایج روابط بینالملل، امنیت ملی مفهومی فراتر از حفاظت سرزمینی صرف است. در جهان پرمناقشه و پرآشوبی مانند خاورمیانه، امنیت نه در سایه معاهدات صلح و دیپلماسیهای صوری، بلکه در نتیجه ترکیبی از توان نظامی، عمق استراتژیک، انسجام اجتماعی و قدرت مانور منطقهای شکل میگیرد.
جمهوری اسلامی ایران نیز با درک این واقعیت، راهبرد دفاعی خود را بر محور «بازدارندگی فعال» بنا نهاده است؛ راهبردی که بر مبنای قدرت سخت متکی نیست، بلکه شبکهای از مؤلفههای امنیتی را در قالب یک دکترین چندلایه بهکار میگیرد. در دل این دکترین، «جبهه مقاومت» بهمثابه حلقهای محوری عمل میکند؛ ائتلافی فرامنطقهای که با برخورداری از پشتوانههای عقیدتی، نظامی، اطلاعاتی و سیاسی، منظومهای از قدرت بازدارنده را در جغرافیای راهبردی پیرامون ایران شکل داده است.
جبهه مقاومت؛ از نظریه تا واقعیت اجتماعی
آنچه تا پیش از این، در نگاه بسیاری از مردم صرفاً یک مفهوم در گفتمانهای رسمی بود، در جریان بحران اخیر، به واقعیتی مشهود و ملموس در تجربه عینی جامعه ایران بدل شد. جبهه مقاومت دیگر صرفاً یک ابزار سیاست خارجی نیست؛ بلکه به یک «اکوسیستم امنیتی» تمامعیار تبدیل شده که در مواجهه با تهدیدات، قابلیت وارد کردن ضربات تصاعدی به دشمن را دارد.
این جبهه، متکی به یک طراحی راهبردی بلندمدت است؛ نه واکنشی احساسی یا زودگذر. همگرایی محور مقاومت که از تهران تا بیروت، از بغداد تا دمشق و صنعا امتداد یافته، تابعی از درک راهبردی ایران از ماهیت تهدیدات چندوجهی در منطقه است. در این منطق، مرزهای ملی صرفاً خطوط جغرافیایی نیستند، بلکه نقاط اتصال به عمق ژئوپلیتیک و امتداد دفاعی کشور محسوب میشوند.
جنگ اخیر نشان داد که این اکوسیستم، در لحظات بحرانی میتواند به یک سپر چندضلعی برای ایران بدل شود. تهدیدات دشمن، با پاسخهای متقارن و غیرمتمرکز در نقاط مختلف منطقه مواجه میشود و همین ویژگی، بازدارندگی ایران را از سطح ملی به سطح منطقهای ارتقا داده است.
سیاست مقاومت؛ از محل نزاع سیاسی تا اجماع ملی
یکی از مهمترین دستاوردهای تحولات اخیر، تحول در افق نگاه جامعه ایرانی نسبت به جایگاه سیاستهای منطقهای کشور است. اگر تا پیش از این، شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان» یا «سوریه را رها کن» در بخشهایی از جامعه پژواکی داشت، امروز آن گزارهها عملاً بیاعتبار شدهاند. نه بهواسطه تبلیغات، بلکه از رهگذر درکی مستقیم از نسبت «امنیت داخلی» با «اقتدار منطقهای».
همانگونه که رهبر معظم انقلاب در بحبوحه نبرد با داعش تصریح کردند: «اگر در سوریه نمیجنگیدیم، باید در کرمانشاه و همدان میجنگیدیم»، امروز نیز جامعه دریافته است که حضور فعال در جبهه مقاومت، نوعی دفاع پیشدستانه در عمق تهدید است. این واقعیت، بیش از هر زمان، اکنون برای افکار عمومی ملموس شده و به یک مطالبه اجتماعی بدل گشته است.
بازخوانی عملکرد جریانات سیاسی
در میانه این تحول تاریخی، برخی جریانهای سیاسی که سالها با رویکردی سلبی نسبت به سیاست منطقهای ایران حرکت میکردند، همچنان در حال تکرار مواضعی هستند که با واقعیتهای ژئوپلیتیک منطقه هیچ نسبتی ندارد. بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، نامه یکی از سران فتنه و اظهار نظر برخی از چهرههای منتسب به جریان نئولیبرال در مورد لزوم تنشزدایی به قیمت عقبنشینی از جبهه مقاومت، نشاندهنده تداوم ذهنیتی خام و غیرواقعگراست.
این جریانها، پیشتر نیز در فضای مذاکرات هستهای، نسخههایی چون «کاهش توان دفاعی برای رفع تحریم» را پیشنهاد دادند؛ نسخههایی که در عمل جز کاهش امنیت و افزایش آسیبپذیری کشور، ثمر دیگری در پی نداشتند. امروز نیز تکرار همان الگو، آن هم در میانه یک بحران امنیتی، نهتنها از نظر راهبردی مخرب است، بلکه با افکار عمومی جامعه نیز فاصله معناداری دارد.
تغییر پارادایم امنیتی نسل جدید
یکی از دستاوردهای بنیادین تحولات اخیر، شکلگیری یک «درک نوین امنیتی» در میان نسل جوان ایران است؛ نسلی که در متن بحرانها و تهدیدات بزرگ منطقهای رشد یافته و برخلاف گذشته، تحلیلهایش از امنیت بر پایه تجربه زیسته و دادههای واقعی استوار است، نه آرمانگرایی یا جهانبینی اخلاقمحور.
این نسل دریافته که نظم منطقهای امروز، نه بر پایه عدالت، بلکه بر اساس توازن قدرت سامان یافته و تنها بازیگرانی میتوانند بقا و امنیت خود را تضمین کنند که در معادله قدرت، نقشآفرین باشند. مقاومت، در این چارچوب، نه یک انتخاب آرمانی، بلکه ضرورتی عقلانی است.
مسئولیت ساختار قدرت در پاسخ به مطالبه ملی
اکنون، ساختار تصمیمگیری و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در برابر یک مسئولیت مضاعف قرار گرفته است: پاسخ به مطالبهای عمیق و ملی برای ارتقای توان بازدارندگی. این مطالبه دو بعد دارد؛ نخست، تقویت ظرفیتهای سختافزاری از جمله تسلیحات راهبردی، سامانههای دفاعی و توانمندیهای سایبری، و دوم، حمایت مستمر از جبهه مقاومت بهعنوان عمق راهبردی امنیت ملی.
این دو مسیر، نه متضاد که مکمل یکدیگرند. امنیت ملی در عصر جدید، ترکیبی از قدرت داخلی و پیوست منطقهای است. آنچه این ترکیب را موفق میسازد، نه صرف قدرت سخت، بلکه انسجام راهبردی و ثبات در تصمیمگیری است.
مقاومت، بنیان راهبردی بقاء
جنگ اخیر، صرفنظر از نتایج کوتاهمدت آن، در حافظه جمعی ملت ایران، بهمثابه نقطه عطفی تاریخی ثبت خواهد شد؛ نقطهای که در آن، ملت با چشمانی باز دریافت که امنیت پایدار و صلح واقعی، محصول مقاومت فعال، بازدارندگی هوشمند و اتحاد با بازیگران همسوست.
در این منظومه پیچیده ژئوپلیتیک، مقاومت یک تاکتیک مقطعی نیست؛ بلکه بنیانی برای بقاء، اقتدار و ثبات ملی است. از این منظر، سیاستهای منطقهای ایران، نه هزینه، بلکه سرمایهگذاری بلندمدتی برای آیندهای امنتر، مقتدرتر و مستقلتر خواهد بود.
گزارش از امیر صفره



