به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در روزهای اخیر، اخباری مبنی بر شکلگیری یک آتشبس میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی منتشر شده است؛ اخباری که در وهله اول، بیشتر از آنکه نشانهای از پایان درگیری باشد، یادآور یکی از پیچیدهترین لایههای جنگ ترکیبی است.
آتشبس، آنگونه که در رسانهها بازتاب یافته، شاید در ظاهر پایانی موقت بر تبادل آتشها باشد؛ اما در منطق جنگ ترکیبی، هیچ آتشبسی پایان قطعی نیست. بلکه گاه صرفاً تغییری در ابزار و میدان عملیات است. از این منظر، جنگی که با موشک و پهپاد پیش میرفت، حالا ممکن است در میدان روایت، ادراک و افکار عمومی ادامه یابد.
در منطق جنگهای ترکیبی، آتشبس میتواند بخشی از پروژهی بازسازی تصویر دشمن، بازیابی روحیه طرف مقابل، و بازتنظیم صحنه نبرد در جبهه روایتها باشد. این پدیده پیشتر نیز تجربه شده است؛ چنانکه پس از آتشبس در جنگ ۳۳ روزه لبنان، رژیم صهیونیستی توانست زیرساختهای دفاعی خود در شمال فلسطین اشغالی را بازسازی و خطوط جنگ روانی را علیه حزبالله بازتنظیم کند، بیآنکه پایبندی واقعی به توقف دشمنی داشته باشد. یا در جریان جنگ ۵۱ روزه غزه، پس از آتشبس ظاهری، دشمن صهیونیستی تمرکز خود را از جنگ مستقیم نظامی به عملیات اطلاعاتی و حذف چهرههای مقاومت تغییر داد. در این میدان، آتشبس نه پایان جنگ، بلکه انتقال آن به سطحی پیچیدهتر بود.
واقعیت آن است که نمیتوان بهصرف اعلام «آتشبس» دچار خطای تحلیل شد. نه مشخص است ابتکار آن به چه دلیل بوده، نه شفاف است چه ضمانت اجراییای پشت آن وجود دارد، و نه میتوان تصور کرد که پایان موقت درگیری میدانی، بهمعنای پایان نبرد واقعی است. بلکه برعکس، در منظومهی جنگ شناختی و ترکیبی، آتشبس هم میتواند یک ابزار جنگ باشد. مخصوصاً با این طرف حساب ها، که همواره خدعه ای به زلف کلمه «آتش بس» گره زدند. مثلا همان تجربه ای که در لبنان۲۰۰۶ و در غزه۲۰۱۴ و حتی همین اواخر به شکلی زنده و دردناک تکرار شد؛ جایی که رژیم صهیونیستی پس از اعلام آتشبس، بهسرعت زیرساختهای اطلاعاتی و نظامی خود را بازسازی کرد، بیآنکه به تعهدی واقعی پایبند باشد. همچنین در جنگ سوریه، آتشبسهای مکرر نه با نیت توقف خشونت، بلکه با هدف بازسازی چهره گروههای نیابتی غرب و تصویرسازی از آنان بهعنوان «مخالفان میانهرو» طراحی شد؛ مثلاً گروههایی مثل احرار الشام و جیش الاسلام که سابقه نزدیکی با القاعده داشتند، در رسانههای غربی بهعنوان نیروهای قابل گفتگو معرفی شدند. اینها مصادیقی روشن است از آنکه چگونه آتشبس میتواند پارهای از جنگ ادراکی باشد، نه وقفهای برای صلح.
تاریخ بهروشنی نشان میدهد که وعدههای صلحطلبانه آمریکا، همواره پوششی برای مقاصد راهبردی بوده است؛ لذا اعتماد به آنها، در هر قالبی، بخشی از سادهلوحی استراتژیک خواهد بود. چنانکه در افغانستان، وعدهی دموکراسی آمریکایی به دو دهه اشغال و نهایتاً خروج خفت بار ۲۰۲۱ و تحویل کشور به طالبان انجامید، و در عراق، شعار خلع سلاح، پوششی برای تخریب ساختار سیاسی و حاکمیتی یک ملت شد. و حتی تجربه دردناک ایران در برجام!
همزمان، آنچه در بخشی از افکار عمومی ایران پدید آمده—نوعی حس ناکامی یا عقبنشینی—نه تنها همخوان با واقعیات صحنه نیست، بلکه بازتابی از عملیات روانی طرف مقابل برای تحریف دستاوردهاست.
اما نکتهی مهمتر، واکنش مردم ایران است؛ مردمی که با انسجام بیسابقه، حمایت عمومی و همراهی با تصمیمات کلان کشور، به یکی از نادرترین مؤلفههای بازدارندگی در جهان تبدیل شدهاند. این سطح از آگاهی و بلوغ اجتماعی، که در لحظه تهدید، خود را نه با شعار بلکه با «رفتار» نشان داد، اصلیترین دلیل ناکامی دشمن در دستیابی به اهداف جنگ ترکیبیاش بود.
از این منظر، القای حس شکست در جامعه، بخشی از پازل جنگ ادراکی دشمن است. همانگونه که حمله نظامی میتواند یک ابزار باشد، تزریق احساس بیثمر بودن این مقاومت نیز نوعی دیگر از هجمه است. بنابراین، همان ملتی که توانست معادله جنگ را تغییر دهد، امروز نیز باید با هوشیاری، اعتماد به فرماندهی، و حفظ وحدت درونی، در برابر پیچیدهترین تاکتیکهای دشمن ایستادگی کند.
در چنین شرایطی، مؤلفهی اصلی بازدارندگی دیگر صرفاً قدرت نظامی نیست، بلکه «ادراک عمومی، انسجام اجتماعی و اعتماد به فرماندهی» است که آینده میدان را رقم میزند. چنانکه در اسناد رسمی پنتاگون، یکی از اهداف عملیات شناختی، «شکستن اراده ملی» عنوان شده است؛ ارادهای که در مواجهه با ملت ایران، بهجای شکست، با سد آگاهی و وفاداری روبهرو شد.
جنگ هنوز پایان نیافته. میدان، فقط میدان سلاح نیست؛ بلکه صحنهی ادراک، امید و روایت است. در این میدان، پیروزی همچنان با ملتی است که باور دارد همبستگی، مهمترین سلاح است.
از اینرو، ضروری است که ملت ایران اجازه ندهد غبار رسانهای دشمن، واقعیت پیروزی و ایستادگی را بپوشاند. همانگونه که در برابر حملات فیزیکی، با قدرت موشکی و انسجام میدانی ایستاد، امروز نیز باید در برابر تهاجم ادراکی و نیرنگ روانی، با صبر راهبردی، تحلیل عمیق، و هوشیاری سیاسی ایستادگی کند.
کما اینکه این حس ناکامی اساسا و واقعاً هم غلط است.
ایران دست برتر را در این میدان دارد…



