به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در منظومه تاریخی ایران، مفهوم «ملت» یا «امر ملی» هرگز مفهومی منزوی، برآمده از یک نظام صرفاً عقلانی-مدرن یا سکولار نبوده است. آنچه در فرهنگ و تجربه تاریخی ایرانیان بهعنوان «ملت» تعریف شده، برخاسته از سنتی است که در آن دین، نه صرفاً یک نهاد اجتماعی یا ابزاری ایدئولوژیک، بلکه قوامبخش جان و زبان جمعی بوده است. درک ایرانیان از امر ملی، همواره در امتداد امر دینی شکل گرفته است؛ چنانکه هر کوششی برای گسست این دو ساحت، عملاً به نوعی بیریشگی و بیمعنایی انجامیده است.
در بررسی تطور هویت ملی ایرانی، بهویژه از عصر مشروطه تا امروز، شاهد آنیم که دین نه در حاشیه، بلکه در متن کنشهای اجتماعی، جنبشهای سیاسی، و تحولات فرهنگی قرار داشته است. از مشروطه تا انقلاب اسلامی، و از دوران دفاع مقدس تا تحولات اجتماعی قرن حاضر، دین همواره نقش ستون فقرات هویت جمعی ایرانی را ایفا کرده است. ملت ایران، در بزنگاههای بحران و در آستانه تحولات تاریخی، بار دیگر به دین بازگشته است — نه صرفاً از سر عادت یا سنت، بلکه به عنوان مکانیسمی برای معنا دادن به رنج، قیام، ایستادگی و زیست جمعی.
ریشههای تاریخی این پیوند
برخلاف تجربه بسیاری از جوامع غربی که در فرآیند ملتسازی از دل سکولاریسم عبور کردهاند، تجربه ملتسازی در ایران با زیربنایی دینی و معنوی همراه بوده است. در انقلاب مشروطه، اگرچه مفاهیم مدرن چون قانون، آزادی، مشروطه و پارلمان وارد گفتمان روشنفکری شد، اما مردمی که به میدان آمدند، در قامت مؤمنان سنتمدار، و با هدایت علمای دینی، در پی عدالت و قسط بودند. عدالت برای آنان مفهومی شرعی، عرفی و الهی بود، نه صرفاً برآمده از فلسفه لیبرال.
در انقلاب اسلامی نیز، این پیوند به شکل کاملتری عینیت یافت. انقلاب ۱۳۵۷ تنها یک دگرگونی سیاسی نبود. آنچه در آن رخ داد، یک تحول معرفتی و فرهنگی در بنیانهای امر جمعی بود. ملت ایران، با اتکا به آموزههای دینی و سنتهای معنوی، کوشیدند تا نظمی نو برای زندگی خود پدید آورند؛ نظمی که در آن دین، نه بهعنوان ایدئولوژی حکومتی، بلکه چون زبان مشترک ملت، کنشگر اصلی بود. شعارها، نمادها، سبک اعتراض، هویت انقلابی و حتی فرم تظاهرات، همه از دل سنتهای دینی برخاسته بود.
در این تجربهها، ملت نه تنها دین را کنار نگذاشت، بلکه از آن برای خلق افقهای نو بهره گرفت. دین در این فرآیند نه تنها نقش هویتی داشت، بلکه نقش راهبردی و معرفتی نیز ایفا میکرد: دینی که ظرفیت نقد قدرت را دارد، مردم را به صحنه میآورد و ارزشهایی چون عدالت، کرامت، آزادی و ایثار را صورتبندی میکند.
مواجهه دین و مدرنیته
مدرنیته، بهعنوان یک فرآیند جهانی، ناگزیر بر ایران نیز تأثیر گذاشت، اما هیچگاه در ایران نتوانست به صورت یک پروژه سکولار خالص ریشه بدواند. این بهدلیل مقاومتهای طبیعی جامعه ایرانی نیست، بلکه برخاسته از واقعیتی معرفتی است: در فرهنگ ایرانی، تفکیک میان عقلانیت و معنویت، میان سیاست و شریعت، یا میان فرد و جمع، هرگز به شکل قطعی پذیرفته نشده است.
در دوران رضاشاه، پروژه مدرنسازی اجباری، که حذف مظاهر دینی را در دستور کار داشت، با مقاومتهای آشکار و پنهان مردم مواجه شد. مدارس مدرن، اصلاحات ارضی، قوانین شبهمدرن، و تلاش برای ساخت دولت-ملت یکپارچه، بهدلیل فقدان پیوند با سنت دینی، همواره در معرض بحران مشروعیت بودند. حتی در جاهایی که دستاوردهای مادی و زیربنایی پدید آمد، مشروعیت اجتماعی آنها از ابتدا زیر سؤال رفت.
از مشروطه تا دهههای اخیر، مدرنیته در ایران نه یک «بدیل» دین، بلکه در بهترین حالت، «مکملی» در چارچوب سنت بوده است. هرگاه پروژههای مدرنیزاسیون کوشیدند از این سنت عبور کنند، با طرد اجتماعی مواجه شدند. جامعه ایرانی، خواهان مدرن شدن بوده است، اما نه به قیمت از دست دادن هویت تاریخی و معنوی خویش. بنابراین، نه دین سد راه مدرنیته است، و نه تجدد در ایران میتواند بدون ارجاع به سنت دینی، معنای پایدار بیابد.
دین بهمثابه حافظه زنده ملت
یکی از مهمترین کارویژههای دین در ایران، ایفای نقش بهعنوان حافظه زنده تاریخی است. دین تنها یک نظام باور یا آداب فردی نیست، بلکه حافظهای جمعی است که روایتهای تاریخی، اسطورههای جمعی، و هویت نسلی را به هم متصل میکند. مفهوم «شهادت» در فرهنگ ایرانی، نماد این حافظه است. شهادت، همزمان دینی است و ملی؛ هم سنتی است و هم مدرن. در جنگ تحمیلی، دفاعمقدس تنها یک میدان نظامی نبود، بلکه بستر بروز و بازتعریف این حافظه بود: جایی که مفاهیم فداکاری، وطندوستی، ایثار، و معنای زندگی و مرگ، در یک زبان دینی-ملی وحدت یافتند.
همین مسئله در هنر و فرهنگ نیز بازتاب دارد. شعر معاصر ایران، حتی آنجا که ظاهراً سکولار مینماید، بهطور ناگزیر از سنت شیعی، از عاشورا، از انتظار و از زبان دین تغذیه میکند. در موسیقی انقلابی، مفاهیم آرمانی ملی با فرهنگ دینی درمیآمیزد و وحدتی بیانی میسازد که خاص فرهنگ ایرانی است. این ویژگی، ایران را از بسیاری ملتهای نوپدید، که در پی هویتسازی از طریق گسستهای تاریخیاند، متمایز میسازد.
روشنفکری و ناکامی در تفکیک امر ملی از دین
در این میان، جریاناتی که کوشیدند امر ملی را بهمثابه یک مقوله سکولار و منفک از دین معرفی کنند، عموماً در جلب اعتماد عمومی ناکام ماندند. نه به این خاطر که مردم با تجدد یا عقلانیت مخالف بودند، بلکه از آن رو که جامعه ایرانی فهم خود از مفاهیمی چون عدالت، آزادی، ملت و استقلال را در قالب دینی صورتبندی میکند. مخاطب ایرانی، خود را مؤمنی میبیند که خواهان پیشرفت است، نه فردی سکولار که دین را به حاشیه رانده است.
تجربه معاصر نشان داده است که هرگونه جنبش اجتماعی یا تحول ملی تنها در صورتی میتواند پایدار و نافذ باشد که بر بستر معنا و زبان دینی استوار گردد. جنبشهایی که از این پیوند گسستهاند، اگرچه در مقاطعی شور و شوق اجتماعی پدید آوردهاند، اما بهسرعت به حاشیه رفتهاند یا دچار انشقاق و بحران مشروعیت شدهاند.
برعکس، هرگاه حرکتها با پیوند با سنت دینی شکل گرفتهاند، توانستهاند شبکهای از اعتماد، همبستگی، و پایداری اجتماعی تولید کنند. این واقعیت، نه از سر تعصب یا دینگرایی، بلکه از دل تجربه عینی یک جامعه تاریخی برخاسته که دین را بهعنوان بستر معنابخش و هویتساز خود فهمیده است.
معنای ایران در جهان آشفته
در جهانی که مرزهای ملت-دولتها تضعیف شده و بسیاری جوامع با بحران هویت مواجهاند، ایران بهواسطه پیوند عمیق دین و ملت، همچنان توانسته انسجام خود را حفظ کند. این پیوند، یک سرمایه استراتژیک تمدنی است. در زمانی که ایدئولوژیهای سکولار یکی پس از دیگری مشروعیت خود را از دست میدهند، ایران از دل سنت دینی خود، امکانی برای معنا، هویت، و حتی بازسازی آینده دارد.
بنابراین، هرگونه پروژه سیاسی، فکری یا فرهنگی که درصدد اثرگذاری بر جامعه ایرانی است، ناگزیر باید این حقیقت را بپذیرد که دین و ملت در ایران، دو روی یک سکهاند. اصلاحات، مدرنسازی، و حتی دگرگونیهای بنیادی نیز اگر قرار است دوام یابند، باید در چارچوب این وحدت معنا یابند.
به تعبیر دیگر، ایران بدون دین، ایران نیست. و دین بدون ایران نیز، فاقد زمینه تاریخی و تحققپذیری اجتماعی خود خواهد بود. این پیوند، نه صرفاً عاطفی یا سنتی، بلکه حقیقتی معرفتی و تمدنی است. حقیقتی که از دل قرون، قیامها، شهادتها، انقلابها و افقهای جمعی ملت ایران سربرآورده است.
امروز که جهان دستخوش فرسایش معنا و فروپاشی هویتهاست، راز ماندگاری ایران، در همین پیوند عمیق نهفته است: پیوندی که میتواند راه را برای آیندهای معنادار، مستقل، و در عین حال ریشهدار هموار سازد.
گزارش از امیر صفره



