به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ مهدی اشعری/// در روزهای اخیر و در پی جنگ ۱۲ روزه، نامهای از سوی جمعی از اساتید دانشگاه و فعالان اقتصادی منتشر شده که در آن توصیههایی از جمله لزوم مذاکره سازنده با غرب، پرهیز از نگاههای افراطی و تحریککنندهی دشمنان و انجام برخی اصلاحات داخلی برای حراست از تمامیت ارضی و جلوگیری از جنگ مطرح شده است. این نامه که در نگاه نخست یک تحلیل اقتصادی مینماید، رویکردی اساساً سیاسی دارد و لذا برای نقد آن لازم است به مبانی فکری پسِ آن در حوزه نظم سیاسی جهان بپردازیم.
محور اصلی نامه: پذیرش نظم آمریکایی جهان
نامه مورد اشاره، بر پایهی یک ایده محوری بنا شدهاست: ضرورت پذیرش نظم آمریکایی برای جلوگیری از تهدید نظامی و تحقق توسعه و رفاه اقتصادی. در حقیقت، منظور نویسندگان نامه از مذاکره «سازنده» با غرب که از تعریف دقیق این «سازندگی» طفره رفتهاند همین است. منطق محوری نامه هم این است که گویا علت وقوع جنگ، پافشاری ایران به مواضعیست که آمریکا نمیپسندد؛ مسائلی همچون غنیسازی هستهای، قدرت موشکی، حضور منطقهای و به طور کلی هر اقدامی که به زعم آمریکاییها، اسرائیل را تضعیف میکند. با این تفاسیر، دوگانهای در پیش پای جامعهی ایرانی گذاشته شدهاست: یا بر ارزشهای انقلابی (یا به قول این نامه «افراطی») پافشاری میکند و خطر جنگ و از دست دادن خاک و زندگی را به جان میخرد و یا نظم آمریکایی جهان، شامل رسمیت اسرائیل را میپذیرد و ذیل این نظم خاکش را حفظ میکند، توسعه مییابد و به رفاه میرسد. این دوگانهسازی اما جعلیست، چرا که هیچ کسی در ایران قائل به انصراف از توسعه نبوده و نیست. اساساً دوگانه حقیقی بر سر اهمیت توسعه و رفاه نیست؛ بلکه اختلاف بر سر مسیر رسیدن به آن است: تسلیم ما را به توسعه و رفاه میرساند یا مقاومت؟
واکاوی جهان ذهنی نویسندگان: واقعگرایی یا توهم؟
تحلیل نویسندگان این نامه بر دو پیشفرض کلیدی استوار است: نخست اینکه آمریکا هنوز یگانه قدرت مطلق جهان است و بر نظم آن فرمانروایی میکند و دوم اینکه در این نظم، آمریکا ایران را توسعه یافته و مرفه میپسندد. آیا این دو فرض واقعبینانهاند؟ اگر جهان دیگر تکقطبی نباشد یا اگر آمریکا تمایلی بهتوسعه ایران نداشته باشد، هر راهبردی مبتنی بر پذیرش نظم آمریکایی، دیگر نهتنها مفید نیست، بلکه خطرناک و انفعالی خواهد بود.
آمریکا به دنبال توسعه یا در تلاش برای سلطه؟
نگاهی به منابع طبیعی کشور ایران، موقعیت ژئوپلیتیک آن و ظرفیتهای ایدئولوژیک و تمدنیاش نشان میدهد که ایران هیچگاه در نظم مطلوب آمریکا نمیتواند بازیگری بزرگ و قدرتمند باشد. از معادن غنی، تا موقعیت استراتژیک در اتصال شمال و جنوب، و از تاریخ طولانیِ با عظمت تا نفوذ فرهنگی در جهان اسلام، همه و همه ایران را به کشوری تبدیل کردهاند که فارغ از نظام حاکمیت آن، در نظم آمریکایی نباید به توسعه و رفاه برسد. چرا که همواره این خطر وجود دارد که قطب قدرتمند جهان اسلام را تشکیل دهد و مرکزیت آمریکا در نظم جهانی را به چالش بکشد. تجربه تاریخی ما نیز همین را نشان میدهد. در دوران سلطه کامل غرب بر ایران (دوره پهلوی و اواخر قاجار)، نهتنها خبری از توسعه واقعی نبود، بلکه ایران در یکی از ضعیفترین دورههای تاریخ خود بهسر میبرد. اگر امروز بهطور کامل به دامن نظم آمریکایی برویم، بعید است آمریکا اجازه دهد که ایران حتی به دورهی پهلوی بازگردد. اگر عقلی در کار باشد، آمریکا ایران را ویران خواهد خواست.
جهان دیگر تک قطبی نیست!
پیش فرض مهم و دوم نامه این است که جهان همچنان تکقطبیست؛ آمریکا در مرکز و سایرین در پیرامون. اما نشانههای فراوانی وجود دارد که جهان به سرعت از وضعیت تکقطبی به سمت چندقطبی در حال حرکت است. این که به منافع آمریکا حملهی مستقیم شود و او پاسخ درخوری ندهد (مانند حمله ایران به عینالاسد و العدید و یا حمله یمن به ناوهای آمریکا)؛ این که اقتصاد کشوری مثل چین به سرعت و بیوقفه رشد کند، تا جایی که از اقتصاد آمریکا بزرگتر شود؛ این که کشورهای بزرگی مثل روسیه و اوکراین با هم بجنگند و آمریکا در حالی که از روند جنگ راضی نیست، نتواند مداخله کند؛ این که در عین تحریم سنگین آمریکا، ایران نفتش را به طور کامل به چین بفروشد و ابزارهای فشار غرب بیاثر بشوند؛ و از همه واضحتر این که خود آمریکا در حال بازطراحی سیاستهای تجاری باشد، به نحوی که خود را برای تبدیل شدن به یک قطب از اقطاب جهان آینده آماده کند؛ همه و همه نشان میدهند که دنیا دیگر همان دنیای دهه ۹۰ میلادی نیست. ما نهتنها در جهانی چندقطبی هستیم، بلکه روندهای تغییر به نحویست که امکان تبدیل به یکی از قطبهای جهان آینده برای ایران فراهم شدهاست.
شکلدهی به قطب مستقل؛ جایگزین پذیرش نظم آمریکایی
در شرایط جهان چندقطبی، ایران باید بهجای تلاش برای ادغام در نظم آمریکا، بهدنبال ایجاد قطب مستقل خود باشد. ما میتوانیم با همکاری راهبردی با کشورهای منطقه و تعامل نزدیک با چین، روسیه و سایر قدرتهای نوظهورِ مستقل، قطب جدید و قدرتمندی بر پایه جهان اسلام بسازیم. تجربه کشورهای وابسته به آمریکا، از مصر و پاکستان تا ترکیه و عربستان از یک سو و کشورهای مستقلی مثل ایران، روسیه و چین نشان دادهاست که در دنیای امروز، تنها راه ایجاد رفاه و توسعه، ایستادگی بر سر پیشرفت درونزا و استقلال از غرب است. در مقابل، اتحاد کامل با غرب هیچ کمکی به امنیت یا توسعه اقتصادی نمیکند.
در جمعبندی باید گفت که در پس ذهن نویسندگان نامۀ مورد نقد، تصویری وارونه از واقعیت جهان و نقش ایران در آن وجود دارد. دعوت به مذاکره با آمریکا با هدف جلوگیری از جنگ، بر پایۀ تحلیلهایی شکل گرفته که ارتباطی با جهان امروز ندارند. واقعگراییِ حقیقی، نه پذیرش نظم رو بهافول آمریکا، بلکه تکیه بر قدرت ملی، فهم عمیق از تحولات بینالمللی و بهرهگیری از فرصتهای نظم چندقطبی است. دانشجویان و نخبگان کشور، آنان که دغدغه حقیقت دارند، باید با تمرکز بر واقعگرایی، و با حضور در میدان تبیین، این گفتار را به چالش بکشند. برگزاری نشستهای علمی، گفتوگوی آزاد با اندیشمندان از طیفهای گوناگون، و تقویت حس اعتماد به نفس ملی از راههای مقابله با گفتمان غربگراست. پرچم «واقعگرایی» نباید در انحصار کسانی باقی بماند که همچنان در توهم نظم تکقطبی بهسر میبرند. ایرانِ امروز، نیازمند نسلی است که نه از روی خیالپردازی، بلکه با فهم واقعیت نوین جهانی، آیندهای مستقل و شکوهمند را بسازد.



