به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در تاریخ مواجهههای مستقیم میان ایران و رژیم صهیونیستی، شاید هیچ رویدادی بهاندازه جنگ ۱۲ روزه سال ۱۴۰۴، سطح محاسبهگری استراتژیک و توان اطلاعاتی دو طرف را آشکار نکرده باشد. این جنگ، هرچند از نظر زمانی کوتاه بود، اما از حیث ابعاد رسانهای، امنیتی، اجتماعی و سیاسی، یکی از پرمعناترین درگیریها میان دو دشمن دیرینه تلقی میشود.
اگرچه مقامات صهیونیستی سعی کردند با تولید روایت پیروزی، این جنگ را یک "دستاورد بازدارنده" معرفی کنند، اما افشای مستمر اطلاعات و تحلیلهای مستقل از سوی رسانههای جهانی، پژوهشگران اطلاعاتی و منابع درون منطقه، این ادعا را به چالش کشید و نهایتاً برآیندی آشکار را پیش روی افکار عمومی قرار داد: شکست صریح موساد در شناخت جامعه ایران و ناتوانی تلآویو در تحقق حتی یکی از اهداف راهبردی خود.
پیشزمینه جنگ: محاسبه بر اساس یک طوفان قدیمی
نقطه آغاز تحلیل این درگیری، به ماهها پیش از آغاز رسمی جنگ بازمیگردد؛ به روزهایی که تحلیلگران امنیتی اسرائیلی، تحولات داخلی ایران در پاییز ۱۴۰۱ را بهمثابه نشانهای از اضمحلال نظم داخلی جمهوری اسلامی تفسیر کردند. تحلیلهایی که در اتاقهای دربستهی تلآویو شکل گرفت، مبتنی بر این فرض بود که جامعه ایران در لبه فروپاشی است، شکافهای اجتماعی عمیقتر از همیشهاند و تنها جرقهای برای انفجار لازم است.
در همین راستا، دستگاه اطلاعاتی موساد طی ماههای منتهی به جنگ، گزارشی با محتوای هشدارآمیز به مقامات سیاسی خود ارائه داد: «جمهوری اسلامی از درون متزلزل شده و یک فشار نظامی حسابشده میتواند به شکستن انسجام داخلی آن منجر شود.» این تحلیل، تبدیل به پیشفرض جنگ شد.
نتانیاهو و سیاست جنگی برای تغییر رژیم
در میان سردمداران رژیم صهیونیستی، بنیامین نتانیاهو بیش از همه بر اجرای سناریوی جنگ پافشاری داشت. او با استفاده از مشاورههای امنیتی و فشار گروههای راستگرای افراطی در کنست، استدلال کرد که ایران نهتنها تهدیدی منطقهای برای اسرائیل است، بلکه فرصتی استراتژیک برای دستیابی به "پروژه تغییر نظام" بهشمار میرود. رسانههای همراستا با لابی صهیونیستی نیز کوشیدند تا در سطح افکار عمومی این باور را تقویت کنند که جنگ با ایران، ابزار اصلی برای «نجات خاورمیانه» از "خطر جمهوری اسلامی" است.
بر همین اساس، نتانیاهو چندین نوبت طی سخنرانیهای رسمی، اهداف جنگ را شفاف بیان کرد: مقابله با تهدید موشکی ایران، قطع بازوی ایران در منطقه، ایجاد ناآرامی در داخل ایران و در نهایت، تحقق تغییر رژیم با تحریک داخلی.
اما از همان روزهای ابتدایی، ورق برگشت.
مردم ایران و واکنش غیرمنتظره به یک تجاوز
مهمترین ناکامی جنگ ۱۲ روزه، نه در جبهه نظامی بلکه در صحنه اجتماعی رقم خورد. برخلاف انتظارات تلآویو، حمله نظامی نهتنها منجر به اعتراضات داخلی نشد، بلکه باعث افزایش چشمگیر همبستگی مردم با نظام سیاسی شد. در روزهای ابتدایی جنگ، هزاران نفر در سراسر کشور، در راهپیماییها و اجتماعات دفاعی شرکت کردند، کاربران فضای مجازی هشتگهای حمایتی از نیروهای مسلح و مقاومت را ترند کردند، و نخبگان فکری حتی منتقد، به روشنی اعلام کردند که در برابر تهدید خارجی، از موجودیت کشور دفاع خواهند کرد.
تحلیلگران غربی از جمله نویسنده نشریه فارن پالیسی، این پدیده را یک "بیداری جمعی" نامیدند. او نوشت: «نسلی که تجربهای از جنگ هشتساله ایران و عراق نداشت، در مقابل اولین جنگ مستقیم کشورشان در دهههای اخیر، واکنشی عمیقاً ملیگرایانه و واقعگرایانه نشان داد.»
در واقع، جنگی که برای ایجاد شکاف طراحی شده بود، خود به عاملی برای ترمیم همان شکافها بدل شد.
رسانهها و چرخش روایت؛ از پیروزی خیالی تا شکست آشکار
در حالیکه نتانیاهو در روزهای پایانی جنگ، با انتشار بیانیهای، تلاش کرد تا خود را پیروز میدان معرفی کند، موجی از افشاگریها در رسانههای غربی، این روایت رسمی را در هم شکست. تلگراف در گزارشی مستند، ضمن اشاره به تلفات انسانی و تخریب زیرساختهای نظامی اسرائیل، نوشت که بخش قابلتوجهی از اطلاعات جنگی توسط دولت اسرائیل سانسور شده تا روحیه عمومی در داخل اسرائیل حفظ شود.
در کنار این افشاگری، میدلایستآی با استناد به منابع دیپلماتیک در کشورهای عربی، اعلام کرد که پیشنهاد آتشبس، نه از سوی ایران بلکه از طرف شخص نتانیاهو مطرح شده و وی با میانجیگری دولت آمریکا خواسته است تا جنگ هرچه زودتر پایان یابد. این گزارشها روایت پیروزی را به چالش کشیدند و بر افکار عمومی جهانی تأثیر جدی گذاشتند.
عملیات مکمل موساد: ناکامی در جبهه سایبری و امنیت داخلی
ابعاد دیگری از این پروژه جنگی، اقدامات مکملی بود که موساد و همپیمانان منطقهایاش برای تضعیف درونزای ایران طراحی کرده بودند. حمله به زیرساختهای انتظامی، اختلال در شبکههای سایبری فراجا، حمله به برخی پایگاههای بسیج، هلال احمر و حتی زندان اوین، بخشهایی از پازل بزرگتر «فروپاشی از درون» بود.
اما در عمل، این اقدامات یا خنثی شد یا با واکنش سریع نهادهای امنیتی ایران مواجه گردید. تحلیلگران امنیتی معتقدند که حتی در صورت موفقیت این حملات، بدون همراهی مردمی، هیچکدام به بحران تبدیل نمیشدند؛ امری که بازهم ضعف بنیادین تحلیل موساد از «روحیه اجتماعی ایران» را برجسته میکند.
فروپاشی یک توهم اطلاعاتی
جنگ ۱۲ روزه، بیش از آنکه شکست در میدان نبرد باشد، یک شکست مفهومی برای دستگاه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی بود. موساد که همواره به عنوان یکی از پیچیدهترین و مخوفترین نهادهای اطلاعاتی جهان شناخته میشد، در این جنگ نشان داد که درک واقعیای از پویایی اجتماعی و سیاسی ایران ندارد. اتکای بیش از حد به روایتهای اپوزیسیون برونمرزی، استفاده از دادههای جهتدار و نگاه سطحی به اعتراضات اجتماعی، همه دستبهدست هم دادند تا تصویری غیرواقعی از ایران در ذهن تصمیمگیران اسرائیلی شکل بگیرد.
شاید بتوان گفت بزرگترین محصول این جنگ برای ایران، ایجاد یک سپر اجتماعی در برابر تهدیدات آتی بود. نسلی که قرار بود ابزار تغییر نظام باشد، اکنون به سد دفاعی آن بدل شده است.
جنگی که همهچیز را تغییر داد، جز نظام ایران
جنگ ۱۲ روزه شاید از نظر عملیاتی برای اسرائیل تنها یک تجربه پرهزینه بود، اما از نظر راهبردی، به نمادی از ناکامی یک قدرت اطلاعاتی درک ناشده تبدیل شد. نتانیاهو به دنبال یک انقلاب از بیرون بود، اما با یک پدافند درونی مواجه شد. موساد میخواست از شکافها بهره ببرد، اما آنها را ترمیم کرد. جنگی که قرار بود آغاز فروپاشی باشد، به فرصتی برای بازسازی اعتماد تبدیل شد.
شاید دیگر زمان آن رسیده باشد که تلآویو با واقعیتها روبهرو شود. ایرانی که از دل این جنگ بیرون آمد، دیگر همان ایران قبلی نیست؛ ایران امروز، هوشیارتر، منسجمتر و آمادهتر از همیشه است.
گزارش از امیر صفره



