به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در دهههای اخیر، دانشگاه بهعنوان یکی از مهمترین کانونهای اجتماعی و فکری ایران، در موقعیتی قرار گرفته که نسبت آن با عرصهی قدرت و سیاست، بیش از هر زمان دیگری در مرکز توجه قرار دارد. جنبش دانشجویی که در ابتدا پاسخی طبیعی به تحولات اجتماعی بود، امروز به یکی از مؤثرترین جریانهای سیاسی–هویتی بدل شده است؛ جریانی که نهتنها در فضای دانشگاه، بلکه در سپهر عمومی جامعه نقشآفرینی میکند.
این نقشآفرینی اما تحت تأثیر دو رویکرد کلان قرار دارد: رویکرد انقلابی به نسبت دانشگاه و سیاست و رویکرد غیرانقلابی یا معارض انقلاب اسلامی. تمایز میان این دو رویکرد، هم در هدف و هم در روش، بهگونهای بنیادین است که هرگونه تحلیل صحیح از جنبش دانشجویی، بدون فهم این دوگانه، عملاً ناممکن خواهد بود.
دانشگاه؛ کانون تربیت سیاسی و موتور اجتماعیسازی قدرت
نخستین دلیل اهمیت دانشگاه در معادلات سیاسی جامعه، نقشی است که در تربیت نسل آیندهی سیاسیون ایفا میکند. دانشگاه، بنا بر ماهیت خود، محل پرورش لایهای از نیروهای انسانی است که در آینده جایگاههای تصمیمگیری، مدیریت و هدایت سیاسی کشور را بر عهده خواهند داشت.
دانشجویان کنشگر امروز، مدیران بالقوه فردایند و نحوهی مواجههی آنان با سیاست –از شیوهی نقد تا نوع تحلیل و رفتار سیاسی– بعدها در سطوح مختلف قدرت بازتولید خواهد شد. به همین دلیل، هر نظام سیاسی بهخوبی میداند که بیتوجهی به دانشگاه، بیتوجهی به آیندهی سیاست است.
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود. دانشگاه بهعنوان مرجع فکری جامعه، نقشی بیبدیل در جریانسازی سیاسی دارد. در شبکههای خانوادگی، ارتباطات اجتماعی و محیطهای عمومی، معمولاً افراد تحصیلکرده مرجع تحلیل سیاسی به حساب میآیند. این مرجعیت ناگزیر قدرت جریانسازی را در اختیار دانشجویان قرار میدهد؛ قدرتی که میتواند گفتمانی را به حاشیه براند یا آن را به متن بیاورد.
در نهایت، دانشگاه مرکز مطالبهگری است؛ مطالبهگریای که برخاسته از جوانی، جسارت، بیوابستگی و فقدان ملاحظات محافظهکارانه است. همین ویژگی باعث شده برخی تحلیلگران جنبش دانشجویی را ذاتاً رادیکال بدانند؛ نه به معنای افراط، بلکه به معنای «مطالبهی تغییر» و «ایستادن بر اصول».
سیاستزدایی در دوره پهلوی و سیاستورزی در انقلاب اسلامی
تجربهی ایران پیش از انقلاب اسلامی نشان میدهد که نظامهای استبدادی، بهطور طبیعی، در پی خنثیسازی دانشگاهاند. در رژیم پهلوی، کنترل دانشگاه و تحمیل رکود بر آن، بخشی از سازوکار حفظ قدرت بود؛ چرا که جنبش دانشجویی با ذات آزادیخواهانه و عدالتطلبانهی خود، تهدیدی برای هر ساختار اقتدارگرای وابسته به بیگانه محسوب میشد.
در نقطهی مقابل، انقلاب اسلامی از دل مطالبهگری دانشجویی برخاست و بنابراین، فعالیت سیاسی دانشجویان را نه تهدید، بلکه سرمایه میداند. تأکید صریح رهبر انقلاب بر «لعنت بر کسانی که دانشگاه را غیرسیاسی کردند»، نشانهی روشنی از همین نگاه است.
انقلاب اسلامی، برخلاف نظام پهلوی، نهتنها از سیاسیبودن دانشگاه هراسی ندارد، بلکه آن را لازمهی دولتسازی و تمدنسازی میداند.
بهروشنی میتوان دید که جنبش دانشجویی پس از انقلاب، برخلاف بسیاری از جنبشهای اجتماعی، با رفع فشارهای امنیتی پهلوی، نه فروکش کرد و نه به حاشیه رفت. بلکه هویت جدیدی یافت و بر مدار «اصلاحگری درونی» و «استکبارستیزی» بازتعریف شد.
فراتر از دوگانههای ساختگی؛ معیار واقعی چیست؟
در سالهای اخیر، ادبیات سیاسی رایج، دانشجویان را در قالبهایی چون «چپ–راست»، «اصولگرا–اصلاحطلب»، «افراطی–معتدل» و… دستهبندی کرده است؛ دستهبندیهایی که نه تنها دقیق نیست، بلکه در بسیاری موارد برآمده از منازعات سطحی سیاسی و رسانهای است.
رهبر انقلاب اما، برخلاف این تقسیمبندیها، بر شاخصی روشنتر تأکید دارند: دانشجو یا انقلابی است یا غیرانقلابی.
در این چارچوب، ممکن است دو گروه دانشجویی –که در ادبیات رایج «متفاوت» تصور میشوند– در حقیقت در یک جبهه قرار گیرند و برعکس، گروهی که خود را منتقدِ درونگفتمانی میداند، ناخواسته در صف ضدانقلاب معرفی شود.
تفاوت بنیادین دو رویکرد در نسبت دانشگاه و سیاست
الف) تمایز در اهداف: دولتسازی انقلابی در برابر مهندسی جامعه مدنی غربی
هدف جریان انقلابی از طرح رابطهی دانشگاه و سیاست، بسیار فراتر از رقابتهای کوتاهمدت دانشجویی یا سیاسی است. جریان انقلابی بر این باور است که دانشگاه باید در مسیر دولتسازی اسلامی، اصلاح ساختارهای ناکارآمد و در نهایت تمدنسازی نوین اسلامی نقش داشته باشد.
در این نگاه، نقد قدرت، مطالبهگری، تربیت مدیران تراز انقلاب و تلاش برای اصلاح وضع موجود، نه راه انحراف که یکی از ارکان نقشآفرینی دانشجویان در جامعهی اسلامی است.
تصویر مقابل اما متفاوت است. جریان غیرانقلابی –اعم از جریانهای سکولار داخلی یا جریانهای وابسته به اندیشکدههای غربی– دانشگاه را بخشی از «جامعه مدنی» سکولار میبیند؛ جامعه مدنیای که باید در برابر حاکمیت دینی صفآرایی کند و نهایتاً کشور را به قطعهای هماهنگ با پازل نظم غربی تبدیل سازد.
در این رویکرد، جنبش دانشجویی ابزار «فشار از پایین» و «امتیازگیری سیاسی» تلقی میشود و هدف آن، تربیت مدیرانی است که در تراز انسان مدرن غربی فکر و عمل میکنند.
ب) تمایز در رویکردها: از مبنای ایدئولوژیک تا شیوهی تحلیل
۱. مبنای فعالیت سیاسی؛ استقلال فکری یا دنبالهروی حزبی
جنبش دانشجویی در ایران –مانند نمونههای تاریخی فرانسه، آلمان و دیگر کشورها– هرگز از صفر ایدئولوژی تولید نکرده است. این جنبش همواره متأثر از رهبران فکری و ایدئولوگها بوده است؛ از مارکسیستها و ملیگرایان پیش از انقلاب تا جریانهای انقلابی پس از انقلاب.
آنچه اما در رویکرد انقلابی برجسته است، هشدار نسبت به دنبالهروی حزبی است.
دانشجو در نگاه انقلاب باید آزاداندیش باشد؛ یعنی:
-
نه مطیع ایدئولوگهای حزبی
-
نه ابزار جریانهای سیاسی
-
نه سرباز رسانهای اپوزیسیون
-
بلکه متکی به اندیشههای امام، رهبری و منظومهی فکری انقلاب اسلامی
این در حالی است که جریان غیرانقلابی میکوشد جنبش دانشجویی را به «بازوی میدانی احزاب» تبدیل کند؛ همان الگویی که در دهه هشتاد در جریان موسوم به «آزادیخواه و برابریطلب» مشاهده شد.
۲. تحلیلگری؛ از واکنشگری سطحی تا تشخیص عمیق مسائل
اگر ایدئولوژی چارچوب فکری یک جنبش را تعیین میکند، تحلیلگری قدرت آن را مشخص میسازد.
دانشجویی که قدرت تحلیل ندارد، بهراحتی به «واکنشگر» تبدیل میشود؛ کسی که نه بر مبنای شناخت عمیق، بلکه متأثر از موجها، تحریکات رسانهای یا خطدهی سیاسی عمل میکند.
از منظر انقلاب اسلامی، دانشجوی تراز انقلاب باید:
-
اسلوب تحلیل سیاسی را بداند
-
ابعاد مختلف یک مسئله را ببیند
-
تشخیص اولویتها داشته باشد
-
پیامدهای کنش سیاسی را بشناسد
در غیر این صورت، بیآنکه بخواهد، به مطیع جریان معارض تبدیل خواهد شد.
جمعبندی: جنبش دانشجویی در نقطهای سرنوشتساز
جنبش دانشجویی ایران، چه در دوران استبداد پهلوی و چه پس از انقلاب، همواره نقش مؤثری در تحولات سیاسی داشته است. اما امروز، بیش از هر زمان دیگری، در معرض دو مسیر متفاوت قرار گرفته است:
-
دانشجوی انقلابی: مطالبهگر، عدالتخواه، آزاداندیش، معتقد به اصلاح درونی و نقشآفرین در دولتسازی اسلامی
-
دانشجوی غیرانقلابی: ابزار جامعه مدنی سکولار، پیوست پروژههای غربی، دنبالهروی رسانهای و تابع احزاب
تعیین مسیر آیندهی این جنبش، وابسته به فهم همین تمایزهاست. دانشگاه اگر به ظرفیت واقعی خود در چارچوب انقلاب اسلامی بازگردد، میتواند نهفقط اصلاحگر امروز، که سازندهی فردای ایران و تمدن نوین اسلامی باشد.
گزارش از امیر صفره



