به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، در هر کوچه و پشت هر پنجرهای که چراغش دیرتر از بقیه خاموش میشود، زنی نشسته که دنیا بر شانههایش است. زن سرپرست خانوار در فرهنگ ما، فقط یک عنوان نیست؛ یک هویت مقاوم و دردکشیده است. زنی که زیر بار مشکلات خم میشود اما نمیشکند؛ اشک میریزد اما ادامه میدهد؛ دلش میگیرد اما خانه را گرم نگه میدارد.
این زنان، تمام نقشهای یک خانواده را یکتنه بازی میکنند؛ گاهی با لبخند، گاهی با اشک، اما همیشه با استقامت. آنها نه تنها مادرند، بلکه نانآور، مدیر مالی، مربی، رواندرمانگر و حتی سپر بلای خانهاند.
روایتها
روایت اول؛ سمیه، مادری که مجبور شد از نو زندگی کند
سمیه زن ۳۳ سالهای است که پنج سال پیش همسرش را از دست داد. خودش میگوید:«فکر میکردم مرگ فقط پایان یک زندگی است؛ اما برای من، آغاز هزار زندگی جدید بود.»
از روزی که تنها شد، با دو بچه کوچک و یک کار نیمهوقت، دنیا روی دوشش افتاد. اولین شبی که بچهها خوابیدند، نشست وسط خانه و گریه کرد. نه برای تنهایی؛ برای ترس از فردا.
او میگوید:
«با خودم گفتم من اگر تسلیم بشم پس تکلیف این دو بچه چه میشود. پس اشکم و پاک کردم و رفتم دنبال کار دوم.»
سمیه، امروز شاید هنوز ثروتمند نیست، اما بچههایش سرپناهی امن دارند، درس میخوانند و امید دارند. نیرویی که او را نگه داشته، همان نیرویی است که هزاران زن ایرانی را در تاریکترین شبها روشن نگاه میدارد:
عشق مادرانهای که سختترین جای دنیا را قابل تحمل میکند.
روایت دوم؛ الهام، مادری که ترس و خستگی را پشت لبخند پنهان میکند
الهام همسرش سالهاست رهایش کرده. هیچکس نمیداند چرا. اما اول هر ماه که نوبت اجارهخانه است، الهام از ساعت ۷ صبح بیدار است.
میگوید:
«میترسم بچم بفهمه مناز آینده میترسم.»
او هر شب، بعد از اینکه دخترش خوابید، حساب دخل و خرج را با خودکار آبی مینویسد؛ کنار هر بدهی یک نقطه میگذارد، کنار هر درآمد یک لبخند.
الهام یکبار گفته بود:
«هیچکس نمیپرسه تو خودت کی خستهای؟ همه گفتنش را بلدن: مادر که خسته نمیشه!»
زن سرپرست خانوار، در تقاطع تبعیض، بیعدالتی و بیپناهی قرار میگیرد؛اما با شجاعت، عزت و ایمان، خانهای میسازد که شاید روی کاغذ «کم» باشد، اما از بسیاری از خانههای پرزرقوبرق، محکمتر و پاکتر است.

چالشهای روزمره و فشار روانی
این مادران نه تنها با فشارهای مالی و اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند، بلکه بار روانی فوقالعادهای نیز دارند. نگرانی از آینده کودکان، ترس از بیماری، دلهره از نبود شغل پایدار، احساس ناامنی اجتماعی و کمبود حمایت عاطفی همه روی شانههای آنهاست. این زنان فقط جسمشان خسته نیست؛ ذهن و روحشان هم درگیر است، اما هر روز میایستند تا خانواده سقوط نکند.
بیمهری و نگاه جامعه
یکی از تلخترین تجربههای مادران سرپرست خانوار، نگاه منفی و کممهری جامعه است. این زنان اغلب با ترحم یا قضاوت بیوقفه روبهرو میشوند؛ نگاههایی که نه تنها آرامش روانی آنها را تهدید میکند، بلکه بار سنگین مسئولیتشان را مضاعف میکند.
در محیط کار، بسیاری از کارفرمایان هنوز باور ندارند یک زن تنها میتواند هم شغلش را مدیریت کند و هم خانه و کودکان را، و همین باعث محدود شدن فرصتها و نابرابری اجتماعی برای آنها میشود.
در محافل اجتماعی و حتی میان همسایگان، اغلب با نگاههای ترحمآمیز یا سخنان ناعادلانه مواجه میشوند: «زن تنها، یعنی ضعف.» «چطور میخوای همه چیز را مدیریت کنی؟»
این نگاهها، باعث حس انزوا و طرد شدن از جمعها و فضاهای اجتماعی میشود و بسیاری از این زنان را در خلوت خودشان تنها میگذارد، حتی وقتی خانه پر از بچه است.
با این وجود، این مادران نه تنها برای فرزندانشان ایستادهاند، بلکه جامعهای که آنها را نادیده میگیرد، بدون آنها تضعیف میشود. آنها نیاز به دیده شدن دارند؛ نیاز دارند دیگران بفهمند که زنان سرپرست خانوار نه ضعیفاند، نه ناکارآمد، بلکه ستونهای اصلی خانواده و آیندهسازان نسلهای بعد هستند.
این مقاله، در واقع فرصتی است برای دیدن این زنان، شنیدن صدای آنها و ارج نهادن به تلاش بیوقفهشان.
توقع این مادران از دولت و حمایتهای لازم
مادران سرپرست خانوار از دولت انتظار دارند که تنها قضاوت نکند، بلکه حمایت واقعی کند. آنها به کمکهای ملموس نیاز دارند که مسیر زندگی را برایشان هموار کند:
امنیت شغلی و بیمهای: تضمین اینکه حتی در شرایط سخت، شغل و درآمدی پایدار داشته باشند.
دسترسی به مسکن و خدمات شهری: اجارهخانه، آب و برق و سایر خدمات بدون فشار و نگرانی غیرمنطقی.
امکانات آموزشی و رفاهی برای کودکان: حمایت در مدرسه، شهریه و امکانات آموزشی تا فرزندان فرصت رشد و یادگیری عادلانه داشته باشند.
برنامههای حمایتی مالی و وامهای کمبهره: کمکهای اقتصادی برای پوشش نیازهای ضروری و جلوگیری از بدهکاریهای سنگین.
فضاهای اجتماعی و فرهنگی امن: جایی برای حضور و مشارکت بدون تحقیر، طرد یا نگاه ترحمآمیز.

این مادران انتظار دارند دیده شوند، شنیده شوند و فرصتهای برابر داشته باشند، نه اینکه تنها با قضاوت یا نگاههای منفی جامعه روبهرو شوند. حمایت دولت، به معنای واقعی، یعنی ایجاد فضایی که زنان سرپرست خانوار بتوانند همزمان مادر، نانآور و عضو فعال جامعه باشند.
قدرت و اثرگذاری مادران تنها
این مادران قهرمانان خاموش جامعهاند. حتی وقتی جهان پشتشان را خالی کرده، باز هم جهان کوچکی به نام خانه را به تنهایی نگه میدارند.
فرزندانی که از این مادران سربرآوردهاند، اغلب مسئولیتپذیرتر، مقاومتر و مستقلتر هستند. چرا که از کودکی دیدهاند سختی یعنی چه، اما یاد گرفتهاند میتوان با استقامت بر آن غلبه کرد.
روز مادر؛ فرصتی برای دیدن زنان واقعی
روز مادر باید روزی باشد برای دیدن این زنان، نه فقط تبریک گفتن.
باید اشکهایی را ببینیم که جایی ثبت نشده، شبهای نخوابیده را ببینیم، ترسها و لبخندهای مصنوعی را ببینیم، و استقامت بیوقفهشان را لمس کنیم.
این زنان، ستونهای واقعی خانواده و جامعهاند. آنها شاید تنها باشند، اما هیچگاه شکست نمیخورند.
هر نفسشان عبادت است و هر قدمشان آیندهای روشن برای فرزندانشان میسازد.

پایانبندی؛ زنانی که جهان را نگه داشتهاند
زن سرپرست خانوار تنهاست،اما شکسته نیست.
بیپشتوانه است، اما بیاعتنا به سختی نیست.
بهظاهر ضعیف است، اما در واقع قویترین آدم خانه است.
او شاید در ذهنش هزار بار فرو بریزد،اما در عمل، هر روز بلند میشود.
او شاید امیدش گاهی کمرنگ شود،اما امید کودکش را با جانش حفظ میکند.
این زنها، قهرمانان خاموش این سرزمیناند؛ زنانی که حتی اگر جهان پشتشان را خالی کرده باشد، باز هم جهان کوچکی به نام خانواده را، به تنهایی نگه میدارند.
زهرا ضرابیان



