تاریخ انتشار: دوشنبه 1393/04/30 - 15:24
کد خبر: 136543

انتشار مطالبی دور از شان مادر امام زمان(عج) در کتابی با مجوز ارشاد

انتشار مطالبی دور از شان مادر امام زمان(عج) در کتابی با مجوز ارشاد

نوع رفتار، گفتگوها و اختلاف نظرهای بانو فاطمه، عمه‌ی امام زمان، با برادر ناخلفش جعفر کذاب، که بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع)، ادعای جانشینی آن حضرت و امامت را دارد، خیلی سطحی و بی مایه در حد اختلاف های خانوادگی است که در جامعه‌ی ما بر سر ارث و میراث صورت می پذیرد! گفتگوها و رفتارهای سبکی که حتی خود نویسنده‌ی اثر، متعرض آن می شود!

خبرنامه دانشجویان ایران: رضا رسولی// از کودکی تاکنون، یعنی از آن زمان که اولین کتاب زندگانی ام- زندگی نامه جناب حر ریاحی- را به کمک مادرم خواندم، به یاد ندارم که هیچ گاه به اندازه امروز، از بازخوانی و بازنویسی یک کتاب، به این اندازه، احساس کراهت و حتی حالت اشمئزاز داشته باشم. اما امروز، در روز شهادت حضرت اسدالله الغالب، حیدرکرار، علی ابن ابیطالب، با حالی دردناک، خجالت زده وشرمنده وصرفا از سر تکلیف این سطور را می نگارم.

در این نوشتار، با نهایت شرمندگی، نگاهی خواهم داشت به برخی از سخیف نگاری های رمان دوازدهم که ظاهرا درباره وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) نوشته شده است.

*جنگ اول:
غالبا در مواردی که یک اثر ادبی یا هنری، به لحاظ محتوای آن مورد نقد قرارمی گیرد و جامعه فرهنگی و افکار عمومی متوجه می شوند که درقالب یک اثر که ادعای دینی بودن دارد، مطالب زشت، بی ارزش، و وهن آلودگی گنجانده شده، اولین کاری که نویسنده و ناشرانجام می دهند این است که نویسنده ی نقد، یعنی بنده حقیر را به کم سوادی، بی اطلاعی از جریان تولید آثار ادبی -هنری و نا آشنایی با حوزه ادبیات و ابزار و لوازم داستان نویسی متهم می کنند!

برای پیش گیری از این اتفاق احتمالی، باید عرض کنم که بیش از دو دهه است که در فضای ادبیات می خوانم و می نویسم و نتیجه آن شده است ده ها داستان کوتاه، مقاله فرهنگی و نقد ادبی منتشرشده در مطبوعات، ده جل دکتاب که یکی از آنها درحوزه مطالعات فرهنگی، یکی اش نمایش نامه و بقیه داستان بلند،.مجموعه داستان و زندگی نامه است! واتفاقا یکی ازآثارم – کتاب زیارت آفتاب - مجموعه داستانی است با موضوع تشرفات به حضور حضرت ولیعصر(عج) و بارها دبیرجشنواره های گوناگون ادبی وهنری بوده ام و دو دوره نیزعضو هیات مدیره انجمن قلم ایران و دو تحقیق منتشر نشده با عناوین "فرآیند خلق یک اثر داستانی" و "جریان شناسی ادبیات داستانی کشور" را نیز درکارنامه خود دارم... بگذریم. پس ادبیات را می شناسم و از اقتضائات خلق یک اثر ادبی باخبرم.
***

اما درباره رمان دوازدهم نوشته علی موذنی. این اثر درفروردین 1393- یعنی بهار همین امسال – توسط انتشارات عصر داستان از واحدهای بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان که یکی ازادارات تابعه ی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی است، در308 صفحه و شمارگان 1200 نسخه و با قیمت 14500 تومان منتشر شده است.

علی موذنی متولد 1337 از نویسندگان پرکار و شاخص حوزه ی ادبیات می باشد، از وی تاکنون بیش از 15 جلد مجموعه داستان و رمان و بیش از 6 مجموعه فیلم نامه و نمایش نامه منتشر شده است.

دراین نوشتار اساسا بنا ندارم نقد کامل ساختاری و محتوایی این کتاب را داشته باشم. آن را می سپارم به فرصتی دیگر. گرچه، هم به لحاظ ساختار ادبی، اعم از زاویه ی دید، صحنه پردازی، روایت داستانی، شخصیت پردازی، توصیف، تعلیق، گفتگوها، فراز و فرود، گره افکنی وگره گشایی نکات متعددی برای گفتن وجود دارد اما صرفا می خواهم درخصوص برخی سخیف نگاری های این اثرسخن بگویم. چرا که نمی توان تصورکرد کتابی به نام حضرت صاحب عصر و درباره ایشان باشد ولی شان برخی از منسوبین حضرت، ازجمله وجود مبارک بانوملیکا خاتون مادر بزرگوار آن حضرت در آن مخدوش شده باشد از این گذشته، این کتاب را یکی از ادارات وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی، با پول بیت المال منتشرکرده است. که در جای خود محل تعجب و تاسف شدید می باشد.
***

دوازدهم، از زبان یک نویسنده، که مدرس فیلم نامه نویسی است روایت می شود. که دوست تهیه کننده اش به او پیشنهاد نگارش فیلم نامه ای با موضوع حضرت ولی عصر(عج) می دهد و اغلب فصل های این اثر، درخصوص مسایل و ماجراهای مربوط به مراودات و یا تمرین برای نگارش آن فیلم نامه بین نویسنده، دوست تهیه کننده وشاگردان کلاس نویسندگی او می گذارد. و بخش هایی نیز که مثلا کارتحقیقی شاگردان است، آن فیلم نامه مورد نظررا در زمان شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) و ماجراهای جعفرکذاب و رفتارخلیفه ی وقت روایت می کند. و در لابه لای کتاب چند مورد از تشرفات تاریخی به حضور حضرت ولی عصر و هم چنین یکی دو مورد تشرف اعضای کلاس نویسندگی ذکر می شود.

اما آن چه مورد نظراست، برخی ازتوصیف های ناشایست این اثر می باشد که به جهت روشن گری افکار عمومی و تنبه دادن متولیان چاپ و نشر، بازخوانی می شود.

1- نوع رفتار، گفتگوها و اختلاف نظرهای بانو فاطمه، عمه ی امام زمان، با برادر ناخلفش جعفرکذاب، که بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع)، ادعای جانشینی آن حضرت و امامت را دارد، خیلی سطحی و بی مایه در حد اختلاف های خانوادگی است که درجامعه ی ما بر سر ارث و میراث صورت می پذیرد! گفتگوها و رفتارهای سبکی که حتی خود نویسنده ی اثر، متعرض آن می شود!

نویسنده درجای جای این اثر، به عنوان فیلم نامه نویسی که در حال نگارش و تکمیل فیلم نامه خود می باشد، در ادامه ی روایت داستانی اش، نکاتی را به عنوان یادداشت می نویسد: درصفحه 238 می خوانیم:

(اما آیا رفتار فاطمه با جعفر رفتاری برازنده است؟ آیا از او به عنوان خواهر امام که پیداست که در دامان تعلیمات گهربار پدر و برادر بارآمده، انتظار ملایمت بیشتری نمی رود؟)

و دیگر این که به تعبیرخود نویسنده "فاطمه، که دختر امام است، خواهر امام است، عمه ی امام است، هیبتی عظیم به او می بخشد. هر یک از این سه مقام به تنهایی می تواند شخصیت او را به ارج و قربی والا درذهن مخاطب برساند(ص 268)

براساس توصیفی که از بانوفاطمه دراین رمان آمده، رفتار او هیچ تناسبی با شان ایشان ندارد و به گونه ای عمل می کند وسخن می گوید که گویی خواننده در حال تماشای یکی از سریال های درجه ی ج تلویزیون می باشد!

2- مقام مادر، به خودی خود آنقدر والا و بالاست که در ستایش آن هرچه بگوییم، کم گفته ایم و آن قدر خدا و رسولان و امامان و اولیاء الهی، در این باب سخن گفته اند، که هرعقل سلیم و نفس تمیزی، به والایی این مقام سرتعظیم فرود آورد.

حال تصور کنید مقام مادری را که والده ی منجی جهان آفرینش یعنی حضرت مهدی صاحب الزمان می باشد. هر چه از عزت و کرامت و شانیت او بگوییم، کم گفته ایم.

اما متاسفانه در این کتاب، که به نام حضرت ولی عصر و درباره ایشان است، گاهی از حداقل ها نیزدریغ شده است.

ضمن این که ما، حتی وقتی می خواهیم نگاه و گفتاردشمنان اهل بیت(ع) را بیان کنیم، حق نداریم هر چه آنها می اندیشند یا گفته اند و یا شاید بگویند را، روایت کنیم. در این جا، با وجود عدم میل باطنی، به چند تعبیر و توصیف ناشایست درباره وجود مبارک بانو ملیکا خاتون ام عزیز حضرت مهدی صاحب الزمان اشاره می کنم.

1- ص 111/ ملیکا با اطمینان خاطری که جعفر را به آتش کشید گفت چنان که در نماز بر جنازه پدرش چنین گفت!

جعفر [همان جعفرکذاب]: تو کیستی دهانت را ببند، کنیزک بی مقدار!

و این آخرین باری نیست که در این کتاب مادر امام، با تعبیر توهین آمیز کنیزخطاب می گردد!

2- ص197/ خواست در پی ملیکا برود تو که فاطمه دوید و درآستانه در ایستاد. جعفر فاطمه را پرت کرد، محکم، طوری که فاطمه خورد به طاهره و هر دو به زمین افتادند. صدای جیغ و گریه دوباره اوج گرفت. جعفر پیش از ورود به اتاق به سربازی اشاره کرد. سرباز جلو دوید تا راه را برای ورود احتمالی هرکسی به اتاق ببندد. جعفر در را پشت سر خود بست.

جعفر به سوی بانو ملیکا رفت. گفت کجاست؟

بانو ملیکا از او فاصله گرفت. پرسید. کی؟

جعفرگفت: مطمئن باش ملاحظه ی تو یکی را نمی کنم، چون خواهرم نیستی!

بانو ملیکا گفت: اگر فکر می کنی در این خانه است، پیدایش کن!

جعفرگفت: تو را قبلا این جا ندیده بودم واقعا زن برادر من بوده ای؟

چهره بانو ملیکا از اندوه درهم شد. گفت: دیرنیست که به او بپیوندم.

جعفر خریدارانه به او نگاه کرد. گفت: حیف نیست؟ تو به این دنیا باشی، خوش تر است!

ملیکا روی برگرداند. با نفرت گفت: هزاران شیشه عطر هم که مصرف کنی، باز بوی ابلیس می دهی!

جعفر پوزخند زد و با تمسخر گفت: باورکنم؟ که تو راستی راستی از نوادگان امپراتوری؟

بانو ملیکا گفت: شاید باشم. شاید هم نه!

جعفر به او نزدیک شد. گفت: این ر اجلوی فاطمه نمی شود گفت. اما غمزه ات را دوست دارم!")

فرض می کنم که پدر من، به عنوان یک انسان معمولی، دیروز از دنیا رفته است و کسی، هر کس که می خواهد باشد، مادرم را که هنوز درعده ی وفات همسر خود می باشد، در یک اتاق تنها و دربسته با مردی نامحرم، این چنین توصیف می کند... شک ندارم که گلویش را خواهم جوید که با چنین تعابیری، صحنه ی خواستگاری برای مادرم توصیف کرده است...

اساسا معلوم نیست علی موذنی این صحنه را براساس کدام کتاب یا روایت مستند تاریخی توصیف کرده است. اما هرچه هست، شرم آور است چنین توصیفاتی درباره مادر مولایمان...

3- ص217/ صحنه ای که اشواق، از زنان پیش کار کاخ خلیفه آمده است تا بانوملیکا خاتون را نزد خلیفه ببرد.

قرار است امشب شرفیاب شوید. دستور داده اند شما را آماده کنم.

- آماده چی؟

- آماده دیدار با خلیفه معظم.

ملیکا لم داد. گفت: من آماده ام.

- باید به سر و وضعیتان برسم.

- استحمام کردم کافی است. چادرم را هم شسته ام گذاشته ام توی آفتاب خشک بشود.

اشواق به لباس های روی تخت اشاره کرد. گفت: یعنی نمی خواهید یکی از این لباس های زیبا را که مطمئنم همه برازنده شمایند، بپوشید؟

- آن ها که لباس های من نیستند.

- اگربخواهید مال شما می شوند. و مبادا فکر کنید قبلا پوشیده شده اند. اصلا.

- ببین اشواق، عزیزم، من اگر پذیرفتم استحمام کنم، به خاطرخودم بود نه به خاطر دیدار با خلیفه. بنابراین اگر چادر تمیزی داشته باشید، سر می کنم، وگرنه صبر می کنم چادرخودم خشک بشود!

اشواق گفت: شما برای من به دلایلی که برای خودم محفوظ است، محترمید، اما فراموش نکنید که در چه موقعیتی هستم؟

ملیکا گفت: تو برایم تشریح کن که در چه موقعیتی هستم؟

اشواق گفت: در موقعیتی که باید ترحم خلیفه را نسبت به خودتان برانگیزید که دوباره به سیاهچال برتان نگرداند!

و انگار خود متوجه شده باشد که حرف تندی زده، گفت: البته این چیزها به من مربوط نیست. من وظیفه ای دارم که درصورت تمایل شما انجامش می دهم، وگرنه ....

- همان که گفتم.

بسیارخوب. می گویم چند نوع چادر برایتان بیاورند تا هر کدام را که پسندتان افتاد...

ملیکا گفت: اگر همین الان چادری بیاورند، نمازم را خواهم خواند.

اشواق گفت: پس می خواهید زودتر وضو بگیرید تا بتوانیم کار آرایش را شروع کنیم؟

ملیکا با تعجب به او نگاه کرد.

اشواق پرسید، با شگفتی، یعنی آرایش هم نمی خواهید بکنید؟

ملیکا فقط لبخند زد. حالا بعد از سال ها می فهمید که آن قدر از این جور مراسم دور شده که دیگر در نظرش بیشتر رویا می آیند. گفت، بالبخند: منظورت این است که من خودم را برای نامحرمان زیبا کنم؟

اشواق درماند که چه بگوید.چه گونه باید خود را به او نزدیک کند، در چه راهی باید پیش برود که خوشایند ملیکا باشد مگر رام شود و حداقل تن به آرایش بدهد؟ کنجکاو بود صورت او را با آرایش ببیند.

مطمئن بود چشم ها را خیره می کند و حسادت زن های حرمسرا را چنان مطمئن بود چشم ها را خیره می کند و حسادت زن های حرمسرا را چنان بر می انگیزد که تا سم به او نخورانند، دست از سرش برنخواهند داشت. برای همین گفت: نه برای دیگران برای خودتان!

ملیکا گفت، با بغضی که اشواق آن را دریافت، حتی اگرعزادار مردی نمی بودم که بهترین بود، باز هم...

نفس عمیق کشید. گفت: الان بهترین کمکی که به من می توانی بکنی، اشواق عزیزم، این است که بگذاری بخوابم تا شاید همسر مرحومم را درخواب ببینم! به بیداری که دیگرممکن نیست!

و معلوم نیست چرا علی موذنی با توصیف این صحنه های ساختگی و موهن، سعی درعرفی کردن تاریخ قدسی اسلام دارد!

و در آن دیالوگ بانو ملیکا خاتون می گوید: بگذار بخوابم شاید همسرمرحوم ام را درخواب ببینم! که انگار نه انگار این دیالوگ همسر امام معصوم است و گویی دیالوگ خانمی است که همسرش مثلا در تصادف رانندگی مرحوم شده است و نه امام معصومی که به دست خلیفه ی غاصب ظالم از خدا بی خبر به شهادت رسیده است!

4- صفحه ی 301 و 302/ که خلیفه نیمه های شب بانو ملیکا خاتون را برای ملاقات احضار می کند و نویسنده معلوم نیست برای چه اصرار دارد که این ملاقات را در اتاق خواب خلیفه توصیف کند. و خود او به این توصیف، دامن می زند.

((بانو ملیکا از حضور دراتاق خواب خلیفه احساس ناخوشایندی داشت. صفحه302))

و باز یاد مادر خودم می افتم که اگر کسی درباره او، چنین توصیفی می کرد... و حال این توصیف عرفی و احمقانه، درباره مادر کسی است که با انگشت اشارت او، بشارت های جهانی داده می شود و ما، نشسته ایم و فقط نگاه می کنیم که درباب مادر مولایمان، این گونه سخن براند......

5- ص 302.... بانو ملیکا از حضوردر اتاق خواب خلیفه احساس ناخوشایندی داشت. برای همین اشاره خلیفه را برای نشستن رد کرد. گفت اگرمی شود درسالن صحبت کنیم

مشاورگفت با تحکم،همین جا!

بانو ملیکا گفت: باهمان تحکم مشاور: پس ازمن لام تا کام سخنی نخواهید شنید!

مشاور به خلیفه نگاه کرد که اجازه دهید پوزه این زن را به خاک بمالیم....)

حتی نمی خوام به این فکرکنم که تعبیر زشت پوزه برای کدام موجود به کار می رود. اما دوست دارم نویسنده پاسخ دهد که چرا خود را مجازدانسته حتی از زبان دشمن، چنین تعابیری غیرقابل تصوری را برای مادر حضرت به کار برد.
***

از این دست توصیف ها و تعابیر زشت، کثیف، نامتناسب، وهن آلود، کم و بیش در این کتاب وجود دارد. که صرفا جهت روشن گری به ذکرچند مورد، که غلیظ تر از بقیه بود، اکتفا کردم. البته نباید نکات مثبت و سایر تعابیر ارزشمند و بسیاری از توصیف های شایسته ی این کتاب را در باب حضرت ولی عصر، پدر بزرگوار و مادرعظیم الشان ایشان نادیده گرفت ولی حقیقت این است که هر چه از خاندان اهل بیت و منسوبین این بزرگان سخن بگویم، حق مطلب را ادا نکرده ایم ولی درمقابل اجازه نداریم حتی یک کلمه وهن آلود یا ناشایست، درباره ایشان بر زبان آوریم. چرا که در این صورت، در نازل ترین نگاه، هویت خود را زیرسئوال برده ایم. چه این که براساس مصرحات دینی ما، حیثیت وجودی عالم، متکی و وابسته به وجود مبارک معصومین علیهم السلام است.

و اما دو نکته پایانی:
1- از اولین روزهای آغازین فعالیت دولت یازدهم، وزیر ارشاد درموارد متعدد، موضوع نظارت بر کتاب را از زوایای گوناگون مطرح کرده است. انتشار این سخیف نگاری ها که اتفاقا از طرف یکی از ادارات تابعه وزارت ارشاد صورت گرفته، یکی ازصدها دلیلی است که اثبات می کند نظارت بر چاپ و انتشار یک امرعقلی و اعتقادی است که باید توسط کارشناس های معتقد و متدین، با جدیت دنبال شود.

2- درحال حاضر معاون فرهنگی وزارت ارشاد، یعنی کسی که مسئولیت دو وجهی دارد، هم مسئول نظارت بر چاپ و نشرکتاب است و هم مدیرمستقیم ناشراین کتاب – آقای سیدعباس صالحی است.

ایشان دانش آموخته ی حوزه علمیه و از ریزه خواران مکتب اهل بیت است و که آن چه که از اعتبار دارد، از دولتی سرحضرت امام زمان است.

در این مجال نمی خواهم وی را به وجه اول شانیت او، یعنی مسئولیت اش در وزارت ارشاد متوجه سازم و از این حیث انتظاری را مطرح کنم. بلکه می خواهم در یک جمله ساده و صمیمی بگویم شما بچه سید و طلبه هستید و یک عمر از سفره ی حضرت ولیعصرمتنعم بوده اید. پس آن چه می دانید و می توانید درباره این کتاب و ناشر آن و این نگاه و مفهومی به نام نظارت انجام دهید.

*صلح آخر:
صلحی نداریم با آدم های بی معرفتی که نمی دانند درباره ی  چه کسی می نویسند که اگر می دانستند، لااقل حرمت مادرش را نگه می داشتند.

فقط می ماند ابراز شرمندگی به محضر مولایمان و اینکه ....بقیه الله آجرک الله!

منبع: سیمرغ

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
رفیق
1393/05/01 - 14:25

نتونستم تا آخر بخونم
اعصابم به هم ریخت

کدوم احمقی اینو نوشته؟
کدوم احمق تری اینو تایید کرده؟
...
یک شرمنده از روی آقا
1393/05/02 - 00:57

واقعا این تو کشور امام زمان نوشته شده و در مورد مادر امام زمان است یا تشابه اسمی پیش اومده مگه میشه کدام .... اینو نوشته بعدکدوم ..... به این اجازه چاپ داده اگر این درست باشه باید ما همه با هم از صبح تا شب مشغول استغفار باشیم شاید خدا و حضرت حجت از گناهمون بگذرند.
تورهای مسافرتی آفری
زیباترین بازی سال / خداحافظی پرسپولیس با جام حذفی
دانشگاه‌های آمریکا یکپارچه بر علیه رژیم صهیونیستی +فیلم
دفتر بن‌گویر بیانیه داد
لحظه تصادف و واژگونی خودروی وزیر امنیت داخلی اسرائیل +فیلم
زخمی شدن وزیر امنیت داخلی اسرائیل پس از واژگونی خودرو +فیلم
کاهش عجیب بودجه آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۳
وزیر تندروی اسرائیلی تصادف کرد +فیلم
وضعیت وزیر امنیت داخلی اسرائیل وخیم است +جزئیات
نماز خواندن یک دانشجوی مسلمان بعد از دستگیری در حضور پلیس آمریکا +فیلم
حمایت دانشجوی دانشگاه کلمبیا از فلسطین با لباس عروس +فیلم
دست رد پاکستان به سینه آمریکا درباره رابطه با ایران
پلیس آمریکا در حال پاکسازی خون حامیان فلسطین در محل درگیری با دانشجویان +فیلم
حرکت جالب از ادای احترام دانشجویان آمریکایی به فلسطینان +فیلم
تیک تاک کسب و کارش را در آمریکا تعطیل می‌کند
عضو کارگزاران: ثابت شد اسرائیل پوشالی‌ترین رژیم منطقه است
نگاهی به طرح کنترل اجاره بهای املاک مسکونی
سرکوب اعتراضات در حمایت از فلسطین در آمریکا
تپانچه بادی ایران نایب قهرمان شد
نگارش پایان نامه: راهنمای گام به گام
با این پنج نکته، بهترین غرفه نمایشگاه امسال مال شماست
انواع موتور گیرلس
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top