تاریخ انتشار: دوشنبه 1393/06/17 - 08:55
کد خبر: 141557

محمد الیاس قنبری

آیا نصیری چرخش فکری داشته است؟

آیا نصیری چرخش فکری داشته است؟

خبرنامه دانشجویان ایران:: محمد الیاس قنبری// «من اخیرا در حال تحقیق و فیشبرداری پیرامون موضوع امکان یا عدم امکان تحقق تمدن تراز اسلام در عصر غیبت هستم. در این تحقیقات که با مراجعه به بخش‎‎های مغفول قرآن و عترت در اسلام‎شناسی معاصر است به این جمعبندی رسیده‎ام که اساسا تحقق تمدن تراز اسلامی در عصر غیبت ممکن نیست و خداوند و اهل بیت (علیهمالسلام) هم چنین تکلیفی را بر دوش شیعه در عصر غیبت نگذاشته‎اند».

این گفته‎ها را به تازگی مهدی نصیری در مصاحبه با روزنامه اعتماد بیان کرده است. این حرف‎‎های نصیری برخلاف آن چیزی که تصور می‎شود، به هیچوجه جدید نیست. به‎عنوان مثال او در مصاحبه با نشریه پنجره در دیماه ۸۸ چنین می‎گوید:

«سیطره مدرنیته در یک قرن اخیر تا آن حد جدی شد که اگر حتی آن نگاه جامع و دقیق و عمیق به مدرنیته هم در آن زمان وجود می‎داشت، به ‎نظر من این توانایی نبود که بتوانیم این‎جامعه مدرن شده را به دوران ماقبل مدرن برگردانیم و تمدن اسلامی به معنای واقعی کلمه را تاسیس کنیم. چنین چیزی ممکن نبود و اکنون هم همین‎طور است. گذشت ۳۰ سال از انقلاب اگرچه در ‎جا‎هایی وقفه‎ها، زحمت‎‎ها و موانعی را در مسیر پیشرفت مدرنیسم ایجاد کرده و در ‎جا‎هایی به تقویت و احیای سنت انجامیده است، اما در جا‎هایی هم اساسا مدرنیته را تشدید، تقویت و تعمیق کرده‎ایم».

عجیب است که چرا این حرف‎ها که سال‎ها پیش نیز توسط او بیان شده، امروز حساسیت بر می‎انگیزد. به‎نظر می‎رسد که حرف‎‎های او درباره عدم امکان تحقق تمدن اسلامی در عصر غیبت به‎واسطه حرف‎‎های سیاسی‎اش در تمجید از عملکرد دولت روحانی مبدل به سخنانی شاذ و حساسیت بر‎انگیز می‎شوند. سخن گفتن از عدم امکان تحقق تمدن اسلامی به‎عنوان مثال، بار‎ها توسط میرشکاک بیان شده است. بحث درباره تمدن تراز و مطلوب اسلام و امکان و امتناع آن بحثی مفتوح در عرصه اندیشه است. شاید حتی برخی به کل منکر آن باشند و اعتقاد داشته باشند تمدن و تمدن‎سازی اساسا انگاره‎ای دنیوی است و ادیان هیچ دغدغه‎ای بر تمدن‎سازی و آباد کردن دنیا ندارند. اما آنچه در این یادداشت مطمع نظر است درباره سیر تغییرات آرای مهدی نصیری و تاثیرات این تغییرات نظری بر تغییرات عملی و سیاسی اوست.

نصیــری در مقــــام یــــک ژورنالیست منتقد که زمانی در روزنامه کیهان یا ماهنامه صبح، شدیدترین انتقاد‎ها را متوجه سیاست‎‎های دولت آقای رفسنجانی می‎کرد تغییر چشمگیری داشته است. البته این تغییرات را نباید تغییراتی در ذائقه و گرایش سیاسی نصیری یا از سر استحاله وی تعبیر کرد. به گفته خودش او سالهاست که در حاشیه سیاست است و درباره مصادیق سیاسی سخن نمی‎گوید. در مصاحبه‎ای که پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۴ تیر ۹۲ در سایت خبرآنلاین منتشر شده می‎گوید:

«من سالهاست در حاشیه سیاست قرار دارم ولی بی‎اطلاع از سیاست نیستم و روند کلی امور را دنبال می‎کنم. نتیجه انتخابات اخیر برای من کاملا غیر منتظره نبود و من احتمال قابل توجه رای آوردن آقای دکتر روحانی یا عارف را می‎دادم و در خواب خوش برخی اصولگرایانی که خود را برای همیشه تاریخ برنده انتخابات می‎دانستند نبودم. قبل از انتخابات به برخی دوستان گفته بودم که علی‎رغم آنکه به روحانی یا عارف رای نمی‎دهم اما رای آوردن یکی از این دو را خلاف مصلحت کشور نمی‎دانم و البته رد صلاحیت آقای هاشمی را نیز به مصلحت نمی‎دانستم».

وی در پاسخ به این سوال که شما با این همه انتقاداتی که از جریان اصلاحات یا جریان آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتید چطور به چنین نظری رسیدید، می‎گوید:

«من در دوران فاصله‎گیری از متن سیاست و رفتن به حاشیه، تاملاتی در مسائل مختلف اعتقادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشتم و به نتایجی رسیدم. از جمله نتایج این بود که ما در عصر غلبه واقعیت‎ها بر آرمان‎ها زندگی می‎کنیم. واقعیت‎‎هایی که عرصه را بر آرمان‎ها و ایدهآل‎ها سخت تنگ کرده و امکان تحقق آن‎ها را بسیار پایین آورده است. در چنین شرایط و زمانه‎ای، آرمانگرایی فارغ از دیدن درست و عمیق واقعیت‎ها نتایجی اندک و بلکه نتایجی معکوس خواهد داشت».

البته این گفته‎‎های نصیری در باب آرمان و واقعیت و اینکه ما در عصر سیطره واقعیت بر آرمان زندگی می‎کنیم قابل مناقشه است. اساسا در هر عصری و هر تمدنی، واقعیت‎‎هایی سیطره می‎یابند، به این معنا همه اعصار عصر سیطره واقعیت اند. اما در هر عصری آرمان‎‎های تاریخی و فراتاریخی نیز جریان دارد. آرمان و واقعیت دوگانه‎ای متناقض نیستند.

رهبر انقلاب در دیداری که چندی پیش با دانشجویان داشتند در باب آرمان و واقعیت چنین گفتند:

«در موضوع نسبت آرمانگرایی با واقعیات، ما هم آرمانگرایی را کاملا تایید می‎کنیم و هم دیدن واقعیات را. آرمانگرایی بدون دیدن واقعیات، به خیالپردازی و توهم منجر خواهد شد. البته باید میان واقعیات و آنچه که تلاش می‎شود به‎عنوان واقعیات القا شود، تفاوت قائل شد. یکی از روش‎‎های معمول در جنگ روانی، القای واقعیت‎‎های غیرواقعی است. یکی از کارکرد‎های بصیرت این است که انسان واقعیات را آن‎طور که هست، ببیند و دچار اشتباه نشود. یکی دیگر از شگرد‎های جنگ روانی، بزرگنمایی بیش از حد برخی واقعیات و نادیده گرفتن واقعیات دیگر است. به‎عنوان نمونه، یکی از واقعیات این است که بخشی از نخبگان از کشور خارج می‎شوند اما در کنار آن، واقعیت دیگری وجود دارد که افزایش چشمگیر دانشجویان نخبه است، اما در تبلیغات، واقعیت اول بزرگنمایی می‎شود و واقعیت دوم بههیچوجه گفته نمی‎شود».

دوگانه آرمان‎ـ‎ واقعیت در بیان رهبر انقلاب دوگانه‎ای متضاد نیست که لزوما باید به یک سوی آن لغزید. اساسا اگر آرمانی نباشد، افقی نخواهد بود که در راستای آن واقعیات بروز یابند. واقعبینی، تضادی با آرمانگرایی ندارد. با تعریف نادرست از واقــعبینــی، شعار‎هایـــی ماننـــد مرگ بر آمریکا نیــز که بر خاسته از آرمان‎‎های انقلابی ماست از آن حیث که علیالظاهر با واقعبینی جور در نمی‎آید، باید کنار گذارده شود! استقلالی که امروز به اعتراف دوست و دشمن بارزترین ویژگی کشور و نظام ماست خود، روزی از آرمان‎ها بوده است. حتی انتظار ظهور و پیروزی مستضعفان بر مستکبران نیز چیزی از جنس آرمان است؛ آرمانی که باید فعالانه و واقعبینانه در راستای تحقق آن کوشید.

نصیری البته خود بهتر به این مسئله واقف است؛ زیرا در همان مصاحبه مذکور پس از انتخابات می‎گوید:

«آرمانگرایی در نظر و عقیده، هیچ‎گاه قابل تعطیل نیست. انتظاری که در شیعه مطرح است همین است اما آرمانگرایی در عمل و به عینیت در آوردن آرمان‎ها، کاملا نسبی و بسته به واقعیت‎ها و توانمندی‎ها و ناتوانایی‎ها و امکانات و زمینههاست. اینکه ما در آرمانگرایی فقط صحبت از توانمندی‎‎هایمان بکنیم و چشم بر ناتوانی‎‎هایمان ببندیم نه عقلانی است و نه دینی. شما اگر فرمانده یک عملیات نظامی باشید در همان حال که ترسیم می‎کنید تا کجا باید پیشروی کنید، مناطقی را هم که نمی‎توانید فتح کنید، مشخص میکنید تا هیچ تلاشی برای رفتن به‎سمت آن مناطق، صورت نگیرد».

البته بر مثالی که نصیری در سخن فوق می‎زند باید این را هم افزود که هیچ فرمانده‎ای قبل از عملیات در جمع سربازانش از ضعف و ناتوانی و تسلیم سخن نمی‎گوید. مدرنیته واقعیتی موهوم نیست و سخن گفتن از سیطره مدرنیته را نمی‎توان القای واقعیتی غیرواقعی دانست اما نکته دومی که رهبر انقلاب به آن اشاره می‎کنند، بزرگنمایی برخی واقعیات و نادیده گرفتن برخی واقعیات دیگر است که در نظرات برخی از افراد منتسب به جریان غرب‎شناسی دیده میشود که مدرنیته را چنان مهیب می‎بینند که الاسلام یعلو و لایعلی علیه و اللهاکبر را فراموش می‎کنند.

بدون نیاز به ذکر نام، واضح است که در جریان غرب‎شناسی دو نحله انقلابی و غیرانقلابی یا کمترانقلابی از یکدیگر قابل تمییزند. نحله کمترانقلابی این جریان از ترس درافتادن به دام ایدئولوژی و بنیادگرایی، هرگونه کنش انقلابی و آرمانگرایی را کنشی ایدئولوژیک و به دور از اندیشه می‎خوانـد. واژه‎‎هایــی چــون اصلاح سبک زندگی، جنگ نرم، تهاجم فرهنگی، افسران جوان جنگ نرم، عمار، بصیرت که همگی طرح شده از سوی رهبر انقلاب هستند در این جریان برتافته نمی‎شوند و گاه مورد طعن و کنایه نیز قرار می‎گیرند.

واضح است که میان اندیشه‎‎های نظری نصیری با سخنانی که امروز در باب سیاست و به‎عنوان مثال برخی تمجیدات از دولت روحانی و سیاست اعتدال بیان می‎کند، مسلما نسبتی وجود دارد. این تغییر در سلوک سیاسی و هم‎چنین نسبت میان این تغییر با اندیشه‎‎های نظری او مورد اعتراف خودش نیز است. نصیری در مصاحبه با اعتماد و در پاسخ به این سوال که تغییر در جهت‎گیری‎‎های سیاسی شما از کی به‎وجود آمد، می‎گوید: «تغییر در نگرش سیاسی من هم در واقع از سنخ همان تغییرات در مباحث اعتقادی و کلامی است. یعنی به‎نظر خودم به مبانی دینی و شیعی نزدیک‎تر شده‎ام. وقتی نگاه من به مدرنیته و تجدد عوض شد که محصول آن هم نگارش کتاب اسلام و تجدد بود، در امر سیاست در حقیقت به واقعگرایی تمایل بیشتری پیدا کردم».

وقتی مصاحبه‎کننده اعتماد میپرسد که این تغییرات مربوط به سال‎‎های ۷۷ و ۷۸ است نصیری می‎گوید: «بله شروعش از آن موقع است؟ در نگاه جدید، دیگر مدرنیته یک حادثه معمولی در تاریخ بشریت نبود که مثلا نتیجه تکامل علمی و فکری و تاریخی بشر باشد و بشر از جهت علمی و تکنیکی به کمال رسیده باشد و دین با این علم و تکنیک هیچ مشکلی نداشته باشد، بلکه موید و مشوق آن است یا مثلا اینکه مشکل ما با مدرنیته تنها از جهت مسائل فرهنگی و اخلاقی آن است. من از این نگاه مشهور فاصله گرفتم و با استناد به مبانی دینی این مسئله را مطرح کردم که اسلام در تقابل کلی با مدرنیته است و اساسا تمدن مدرن یک انحراف از مسیر تمدنی‎ای بود که انبیا برای بشر ارائه کرده بودند. البته این مسئله را هم مطرح کردم که امروز دیگر گریزی از بسیاری از وجوه مدرنیته نیست و ما به حکم اضطرار و ناچاری به این وجوه از جمله علم و تکنیک مدرن تن می‎دهیم؛ زیرا تن ندادن منجر به عسر و حرج و اختلال در نظام معیشتی می‎شود. خوب با چنین نگاهی ما با پدیده‎ای غیردینی مواجهیم که همه شئون فردی و اجتماعی ما و جهان را در نوردیده است و روزبهروز هم سلطه آن شدیدتر می‎شود. من بسیاری از مشکلات کنونی کشور را در ابعاد فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، ناشی از سلطه تمدن جدید می‎دانم و الزاما همه آن‎ها نتیجه سوء تدبیر و مدیریت ما نیست و تا زمانی که چنین سلطه‎ای وجود دارد، حل بسیاری از مشکلات و تحقق یک الگوی دینی غیرممکن است».

با مراجعه به این سخنان و هم‎چنین سخنانی که نصیری درباره واقعیت و آرمان می‎گوید به وضوح می‎توان تشخیص داد که او در باب سیاست نه با عینک آرمانگرایی که با عینک واقعبینی می‎نگرد. واقعبینی البته از نظر او تعریف خودش را دارد که همان توجه به اضطرار است.

اکل میته مثالی فقهی است که او برای توضیح وضعیت و چاره ما در دوران سیطره مدرنیته تکرار می‎کند. به‎عنوان مثال او در مصاحبه با نشریه پنجره در دیماه ۸۸ می‎گوید:

«من رفتن به‎سراغ احکام ثانویه و احکام اضطراری و حکومتی را برای اینکه جامعه و حکومت به بن‎بست نرسد، قبول دارم اما قائل به تغییر و تکامل احکام اولیه نیستم. مدرنیته و تحولات زمانه، نمی‎تواند احکام اولیه را تغییر دهد. شما می‎توانید بگویید براساس ضرورت، مصلحت و اضطرار، امروز از اجرای یک حکم دست می‎کشیم و تن به حکمی جدید می‎دهیم، اما این حرف که زمانه تکامل یافته است و باید فقه ما نیز همپای آن متکامل شود، از اساس غلط و ویرانگر است. مثلا بانکداری مدرن، ذات و شاکله‎اش ربوی است، اما می‎توان به دو صورت با آن برخورد کرد. می‎توان گفت چون نمی‎توان بساط این بانکداری را برچید و برچیدن آن منجر به اختلال در نظام معیشتی کنونی می‎شود؛ لذا اضطرارا باید حداقل در بخش‎‎هایی به آن تن داد. یک نوع برخورد دیگر این است که این‎طوری به قصه نگاه نکنیم و در بانکداری مدرن هیچ اشکالی نبینیم و بگوییم که بانکداری مدرن مثل هر امر مدرنی، محصول تکامل بشر است و از آنسو چون نمی‎توانیم ربا را از آن حذف کنیم، بیاییم در حکم ربا بازبینی کنیم یا در آن تشکیک کنیم. این چیزی است که قابل قبول نیست».

نصیری از جمله افرادی است که سعی می‎کند دانسته هایش را انسجام بخشد و با استناد به آیات و روایات برای پاسخ به پرسش‎ها و ابتلائات زمانه و وضعیت ما پاسخ‎‎هایی بیابد. این البته کاری جسورانه و نیاز اساسی ماست. آزاداندیشی و سوق اندیشه از مسائل نظری بی‎فایده به‎سمت مسائل روز و مبتلابه و تولید ایده‎‎های جدید، ضرورتی است که پر کردن خلا آن علاوه بر کوشش و مطالعه و تحقیق به جسارت نیز احتیاج دارد و این جسارت در مهدی نصیری در طرح ایدههایش وجود دارد.

مبادی اندیشه نصیری، مکتب تفکیک و اندکی نیز ارجاع به مباحث غرب‎شناسی است. نمی‎توان شتابزده چنین تلفیقی را به التقاط، متهم کرد. تهمت التقاط زمانی رواست که اندیشه‎‎هایی از اساس متعارض و با نیت‎‎هایی ایدئولوژیک با هم جمع شوند درحالی‎که اندیشه از اساس تعهد تام به پیروی از یک جریان فکری خاص ندارد. اندیشمند، در کار دانهچینی از سخن‎‎های متفاوت و تلفیق و ترکیب آن‎ها برای سنتز ایده‎‎های جدید است. از این حیث اینکه نصیری سعی دارد جریانهای اخباری و تفکیکی را با جریانهای غرب‎شناسی تلفیق کند نه تنها اقدامی عجیب نیست بلکه لازمه کار فکری است. هم‎چنین نمی‎توان رویکرد او را در اندیشه، کنشی ایدئولوژیک دانست. ایدئولوژی با پیشفرض‎‎هایی که نسبت به خیر و شر اختیار کرده است از به خدمت گرفتن هر اندیشه‎ای که احساس کند می‎تواند کمکی به خود باشد، دریغ نمی‎کند.

مارکسیست‎‎های مسلمان با همین رویکرد ایدئولوژیک، آن بخش از آموزه‎‎های اسلامی را که می‎تواند در خدمت مارکسیسم قرار گیرد برمی‎گزینند. اما نصیری برای نقد مدرنیته، دست به دامن سنتگرایی یا اندیشه‎‎های انتقادی پستمدرن نمی‎شود؛ زیرا دغدغه اصلی او نقد مدرنیته نیست، بلکه نقد مدرنیته و مباحث غرب‎شناسی برای او نقش بازوی کمکی برای بسط مبانی تفکیکی و پروژه‎ای را که در دین‎شناسی دنبال می‎کند، ایفا می‎کند؛ لذا باید پرسید که چه سنخیتی میان تفکیک و غرب‎شناسی می‎یابد که دست به تجمیع و تلفیق آن‎ها می‎زند؟

مبانی تفکیکی نصیری از منابع غنی و دست اول است ولی اندیشه‎‎های غربشناسانه او از منابع دست اول نیست؛ پس می‎توان او را تفکیکی‎ای دانست که گاه به مباحث غرب‎شناسی نیز استناد می‎کند. مکتب تفکیک، ضد ‎عقلانیت نیست. ضد‎ فلسفه و عرفان است. البته مخالفت این نحله با فلسفه و عرفان به معنای نابود کردن فلسفه و عرفان نیست بلکه به معنای جدا کردن آن‎ها از نقش تبیینگری دین و دستاندازی به اعتقادات شیعی است. تفکیکیون معتقدند که فلسفه‎ها و عرفان‎‎های رایج، هیچ ربطی به دین ندارند و نه تنها نمی‎توانند دهلیزی برای فهم و ترویج دین باشند بلکه موانع و انحرافاتی بزرگ در آموزه‎‎های دینی ایجاد می‎کنند. به‎عنوان مثال استدلال می‎کنند که فلسفه هیچ تعهدی به دیانت ندارد و هم‎چنین مکاتب فلسفی نسبت به امر واحد، مواضعی گاه متضاد دارند. میان فلسفه و عرفان نیز از قدیمالایام، نزاع‎‎های فراوانی وجود داشته است؛ فلذا از اساس، این دو جریان با آنهمه تکثر و اختلاف نمی‎توانند در خدمت دیانت توحیدی اسلام قرار گیرند که لازمه آن اعتقاد به اصول ثابت و منسجمی است که در وحدت با یکدیگر به سر ببرند.

نصیری نسبت به فلسفه و عرفان البته موضع سختتری دارد و صراحتا آن‎ها را جریانهای کفرآمیز تلقی می‎کند. نصیری سه حجاب برای رسیدن به فهم ناب از دین را فلسفه، عرفان و مدرنیته می‎داند. نصیری در مناظرات جنجالی و چالشبرانگیزی که با طرفداران فلسفه و عرفان داشته با قوت و جدیت ظاهر شده است. به‎عنوان مثال می‎توان به متن مناظره‎‎های داغ او با حجتالاسلام وکیلی و غرویان و رهدار اشاره کرد. اما تفاوت بارز نصیری با علما و بزرگان جریان تفکیک استفاده او از برخی مباحث غرب‎شناسی است. او صرفا از غرب‎شناسی برای تحکیم و تکمیل ایده تفکیک بهره می‎جوید. البته این به خدمت گرفتن غرب‎شناسی همان‎گونه که ذکر شد کنشی ایدئولوژیک نیست.

حکما نصیری سنخیتی میان غرب‎شناسی و تفکیک می‎بیند که به امکان استخدام غرب‎شناسی برای مکتب تفکیک می‎رسد. تفکیک البته موافقت‎ها و مفارقت‎‎هایی با جریان غرب‎شناسی مرسوم دارد. اینکه نصیری در کنار دو حجاب فلسفه و عرفان، حجاب مدرنیته را نیز قرار می‎دهد که از جنس آن دو نیست بلکه از جنس تمدن است، جالب به‎نظر می‎رسد. نصیری احتمالا به این نکته وقوف یافته است که تمدن مدرن نیز که امروز بر عالم سیطره دارد حاصل فلسفه است و فلسفه‎ای که ادعا می‎کند بی‎طرف است نه تنها بی‎طرف نیست بلکه حاصلش تمدن مدرنی است که رقم زده است. برای هر دوی این جریانها (یعنی غرب‎شناسی و تفکیک) کفرشناسی و طاغوت‎شناسی از اهم مسائل است؛ فلذا مفهوم غربزدگی به معنای سیطره کفر مدرن نیز می‎تواند کمک شایانی به بسط اندیشه تفکیک کند.

نصیری در اظهارنظری صریح و در پاسخ به این سوال که اگر شما با فلسفه، مخالفی و آن را الحادی می‎دانی آیا معتقدی که باید آن را تعطیل کرد پاسخ می‎دهد:

«حق‎شناســــی مـــلازم بـا باطل‎شناســــی است، توحیـد‎شناســــی ملازم بــا شرک‎شناســی اســـت، رشد‎شنـاســی مــلازم بـــا غی‎شناسی است. ما معتقدیم مبانی قرآن و معارف اهل‎بیت (علیهمالسلام) در باب الهیات و توحید، زمانی به‎درستی فهمیده می‎شود که بتوانیم نقطه مقابل آن را که همین مبانی فلسفی است، بشناسیم. بسیاری از آیات و روایات ما ناظر به نقد و رد یک نظریه فلسفی است که در فلسفه یونان مطرح بوده است؛ بنابراین اگر ما آن حرف فلسفی را نشناسیم و ندانیم، حتما نمی‎توانیم عمق آن آیه یا روایتی که ناظر به رد فلان مسئله در فلسفه یونان بوده را بفهمیم».

اما لحن این عبارات بسیار شبیه به حرف‎‎های سیداحمد فردید می‎ماند که غربزدگی را همان یونانزدگی و سیطره ۲۵۰۰ سال فلسفه یونان می‎داند که با غفلت از وجود و درافتادن به موجودبینی از اساس انحرافی بزرگ بوده و علت در افتادن به دامن نهیلیسم و نیستانگاری مضاعف، مدرنیته است. اما فردید جمله‎ای نیز دارد به این مضمون که: من فلسفه را با فلسفه رد می‎کنم. فردید که به تأسی از هایدگر دست به نقادی تاریخ ۲۵۰۰ ساله فلسفه با خاستگاه یونانی آن می‎زند، اگرچه ترجیح می‎دهد آموزه هایش حکمت یا حکمت انسی نامیده شوند ولی ابایی از این هم ندارد که فیلسوف خطاب شود.

فردید بار‎ها تکرار کرده بود که فلسفه اگر صرفا به مفهوم‎سازی و حصول خلاصه شود به بیراه می‎رود و حضور نیز در کنار حصول لازم است. از این رو می‎توان حدس زد که آن فلسفه‎ای که نزد او مذموم است، فلسفه‎ای است که صرفا به اندیشه‎‎هایی حصولی تقلیل یافته است که از آن تعبیر به یونانزدگی می‎کند و نه فلسفه در تمامیت آن. از این حیث اندیشه غربشناسانه فردید با مبادی فلسفهستیزانه تفکیکی کاملا قابل جمع نیست؛ زیرا تفکیکیون با فلسفه از آن حیث که یونانی و یونانزده است مخالفت نمی‎کنند بلکه مطلق فلسفه را مسیری انحرافی می‎دانند.

نیاز به توضیح نیست که آن دست از مبانی اندیشه فردید که ناظر به آرای ابن عربی است نیز با دشمنی و مخالفتی که مکتب تفکیک با ابن عربی دارد، به هیچوجه سنخیتی برای جمع شدن پیدا نمی‎کند. البته نصیری نیز در نقد مدرنیته و پیوند غرب‎شناسی با تفکیک، مدعای آن را ندارد که وامدار فردید بوده است. او صراحتا خود را متاثر از آرا و اندیشه‎‎های آوینی می‎داند. البته اینکه چرا نصیری با اینکه به گفته خودش یکبار به‎همراه میرشکاک به منزل فردید هم رفته است ولی هیچ سخنی از تاثیر فردید بر دیدگاهش نمی‎گوید و تنها به ذکر تاثیر خود از آوینی اشاره می‎کند، به‎نظر تمهیدی هوشمندانه از جانب وی است چراکه در آثار آوینی سخنی از فلسفه و عرفان و هایدگر و ابنعربی نیست. حال اینکه آرای آوینی چه نسبتی و البته چه تفاوت‎‎هایی با فردید دارد، خود بحث دیگری است که در جای خود جالب به‎نظر می‎رسد.

نصیری در ستایش از آوینی و درباره علت ترجیح آوینی بر فردید در مصاحبه‎ای با خبرگزاری فارس در فروردین ۱۳۹۰ می‎گوید:

«البته من نکته‎ای را در مورد آقای آوینی بگویم که ایشان گوی سبقت و نیز خلوص فکری را از همگان ربود و او با نگاهی بسیار نزدیک و همسو با مبانی دینی، غرب و مدرنیته را نقد می‎کرد. آقای آوینی در یکی از مباحث خود که نظام تعلیم و تربیت مدرن و علوم انسانی غرب را نقد می‎کند، می‎گوید: وظیفه ما به‎عنوان علمداران راه انبیا در سراسر جهان امروز این‎چنین اقتضا دارد که ما در نور بی‎‎نهایت قرآن به همه آنچه در ظلمات امروزی فرهنگ غرب به‎عنوان حقایقی مسلم انگاشته می‎‎شود، نگاهی دوباره بیندازیم و حجاب از حقایق برداریم. همه احکامی که امروز درکتاب‎‎های علوم انسانی بهنام علم در سراسر جهان اشاعه می‎‎یابد، مع‎الاسف از ظلمات کنونی ‎فرهنگ غرب منشأ گرفته است و راهی جز به ترکستان نمی‎‎برد. بازنگری این احکام و گشودن حقایق در پرتو نور قرآن و روایات، قسمت اعظمی از وظیفه‎ای است که ما در جهاد اعتقادی برعهده داریم. مسئولیت ما در برابر حق، به جهاد نظامی با استکبار خاتمه نمی‎یابد و برای اشاعه ‎فرهنگ اسلام در سراسر جهان، چاره‎ای نیست جز اینکه ما با فرهنگ و فلسفه غرب به جهاد برخیزیم، فرهنگ و فلسفه‎ای که پشتوانه حیات سیاسی استکبار و ریشه آن است. این نگاه خیلی عمیق و دینی است و بنده این عمق و خلوص را در هیچ یک از کسانی که موضع انتقادی نسبت به غرب دارند، ندیده‎ام».

البته ما نمی‎دانیم که آوینی اگر زنده بود چه سلوکی داشت و چه تغییراتی ممکن است در اندیشه و عمل پیدا کند اما نظر به سلوک عملی او در طول دوره حیات و در افتادن مستقیم و صریحش با جریانهای روشنفکری و انتشار مجله و فیلمسازی و هم‎چنین با ارجاع بههمین سخنانی که نصیری از آوینی نقل می‎کند و توجه به عباراتی چون جهاد اعتقادی و جهاد نظامی می‎توان پی برد که آوینی توسط آن نحله ضد‎ عمل‎گرا و کمتر انقلابی غرب‎شناسی قابل مصادره نیست.

اگرچه ایده رسوخ در مدرنیته که توسط آوینی مطرح شد در همان اجمال ماند و تفصیل نیافت ولی بههمان اندازه اجمال نشان از نسبت فعالانه و نه منفعلانه آوینی نسبت به مدرنیته دارد. تقوای آوینی نسبت به مدرنیته، تقوای ستیز است و نه تقوای گریز. نسبت ما با مدرنیته ناشی از تعریف و البته قوتی است که برای آن قائلیم. اگر با تسامح، مدرنیته را بسط و گسترش نفسانیت و دنیاطلبی در عالم تعریف کنیم، چرا نتوان از آموزه‎‎های دینی در مذمت نفس اماره، دنیا و دنیاطلبی برای عبور از آن بهره جست؟ اساسا اگر شیطان، نفس اماره و دنیا چنان مهیب و قدرتمندند، چرا خداوند ارسال رسل و دعوت به قیام کرده است؟ چرا فرموده است که «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً/ چهبسا گروه قلیل که بر گروه کثیر پیروز میشوند»؟ (سوره بقره، آیه ۲۴۹) بنابر اندیشه‎‎های غربشناسانه، مدرنیته اگر مکر خداوند و مظهر قهر و غضب الهی نیز باشد باز چیزی از وظیفه ما کم نمی‎کند. چه‎بسا فتنه‎ای باشد که ما را بیشتر می‎آزماید. عبور از مدرنیته نه با انفعال که نیازمند مجاهدت است. «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا/ آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعا به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد». (سوره عنکبوت، آیه۶۹) گمگشتگی و ضلالت مدرن نه تنها بهمعنای انفعال نیست بلکه بهمعنای مجاهدت بیشتر برای یافتن راه‎‎های سعادت است و به فرموده قرآن: «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا/ هر آن کس که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی قرار می‎دهد».

نصیری نه حشمت الله طبرزدی است نه محمد نوریزاد و نه عبدالکریم سروش. نسبت او با نظام و انقلاب و ولایت فقیه وثیق‎تر از آن است که درباره‎اش قضاوت‎‎های نابه جا و عجولانه انجام شود. پشتکار و همت او چه در دورانی که به فعالیت مطبوعاتی و فرهنگی و انتشاراتی همت داشت و چه امروز که به اندیشه ورزی اهتمام دارد، ستودنی است. نسل ما لااقل ماهنامه صبح را که هر دوشنبه انتظارش را می‎کشیدیم فراموش نمی‎کند. دوری از جنجال سیاست و ورود به مباحث عمیق دینی و اندیشه‎ای البته اقتضائاتی دارد که از آن جمله افزایش روحیه مدارا و گفت‎وگوست. اتفاقا نصیری در مناظراتی که به‎عنوان یک تفکیکی با مدافعان فلسفه و عرفان دارد بسیار تند و تیز بحث می‎کند و با جدیت هرچه تمام‎تر از مبانی فکری خود دفاع می‎کند. او در عرصه اندیشه، جسورانه و انقلابی رفتار می‎کند ولی امروز برخلاف دیروزش ترجیح می‎دهد در موضعگیری‎‎های سیاسی به گفته خودش واقعیت‎ها را مقدم بدارد. به‎نظر می‎رسد این تغییر در مشی سیاسی را نمی‎توان به وزیدن نسیم اعتدال نسبت داد. شاید نصیری به این استنباط رسیده است که نزاع‎ها و جدال‎ها و درگیری‎ها و موضعگیری‎‎های صریح و انقلابی در سطح سیاست اگر مبتنی بر چالش‎‎های عمیق در سطوح دینی و اندیشه‎ای نباشد، حاصلی جز مغشوش‎تر شدن فضا ندارد.

ولی اگر حقیقتی برای انقلاب اسلامی قائل باشیم با هر مبادی و مقدمات فکری و انتساب به هر جریان دینی و فکری می‎توان این مشی جسارت در اندیشه و تساهل و محافظه کاری در سیاست را همواره اتخاذ کرد؟ با اتخاذ این مشی، آیا اساسا کنش انقلابی معنایی می‎یابد و اگر قرار بود صرفا در وادی نظر، جسارت به خرج داده شود و در عرصه عمل تساهل و تسامح و محافظه کاری پیشه شود، اساسا انقلاب اسلامی اتفاق می‎افتاد؟ بدیهی است که کنش انقلابی بهمعنای کنش غیرعقلانی یا کنش‎‎هایی معطوف به نفی و سلب یا محدود به اقدامات تند فیزیکی نیست اما گاه لازم است ناظر به همان حقیقتی که برای انقلاب اسلامی قائلیم در عرصه‎‎های عینی سیاست نیز مواضعی محکم گرفته شود و از برخی سیاست‎ها که با انقلاب اسلامی نسبتی ندارند یا در تعارض با آن هستند قاطعانه انتقاد شود و نسبت به آن‎ها صراحتا اعلام برائت شود. این صراحت و قاطعیت و مرزبندی است که آرمان‎ها را نیز زنده نگاه می‎دارد و الا تسلیم شدن در برابر آن چیزی که سیطره واقعیت خوانده می‎شود نه تنها اعتقاد و پافشاری بر آرمان‎ها را سست می‎کند بلکه بیش و پیش از آن به ضرر خود واقعیت‎‎هایی تمام می‎شود که به چنگ آمده‎اند. اگر بر آرمان، پای نفشاریم چه انگیزشی برای حفظ واقعیت‎‎های مطلوب موجود و به چنگ آوردن واقعیت‎‎های فرارو خواهیم داشت؟

اگر پرسش مرکزی جریان روشنفکری پرسش از علت عقب ماندگی ما بود، پرسش جریان غرب‎شناسی، علت بسط و سیطره مدرنیته و چگونگی عبور از آن است. اما همان‎طور که روشنفکر‎ها هیچ‎وقت پیشرفت‎ها را ندیدند و حتی برای یکبار هم از خود نپرسیدند که علت برخی موفقیت‎ها و پیشرفت‎‎های ما چیست، جریانهای غرب‎شناسی نیز کمتر از خود پرسیده‎اند که علت به تمامی مدرن نشدن ما چیست. البته داوری اردکانی در رساله‎ای در باب سنت و تجدد و ذیل طرح بحث توسعه به صرافت این بحث افتاده است. آنجایی که وی از شکل‎گیری برنامه‎‎های توسعه به‎عنوان متممی برای تجدد که خود را یگانه سرنوشت همه فرهنگ‎ها تلقی می‎کرد سخن می‎گوید به شکست تجدد در بسط خود اشاره می‎کند. شاید التفات بیشتر به شکست‎‎های مدرنیته، اندکی از هیبت مدرنیته در اذهان غربشناسان ما بکاهد.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
تپانچه بادی ایران نایب قهرمان شد
نگارش پایان نامه: راهنمای گام به گام
با این پنج نکته، بهترین غرفه نمایشگاه امسال مال شماست
انواع موتور گیرلس
افزایش تعداد داوطلبان پنجاه و یکمین دوره آزمون دستیاری پزشکی
تمرین پدر و دختری دروازه بان استقلال +عکس
کارگری که در روز کارگر به آرزویش رسید +فیلم
اعتراض دانشجویان آمریکایی به جنایات در غزه +عکس
چرا دندانپزشکی در بارداری خطرناک است؟
تحصن در ۴۰ دانشگاه آمریکا و کانادا برای غزه
مصدومیت شدید سعید آقاخانی در نون خ ۵ +عکس
افتتاح یک بزرگراه جدید در تهران تا پایان امسال
معلم فداکاری که کلاس درس را به منزل دانش آموز بیمار برد +عکس
لحظه بازداشت خشونت‌آمیز استاد اقتصاد دانشگاه اموری در آمریکا +فیلم
دیپلمات آمریکایی در اعتراض به سیاست بایدن در غزه استعفا کرد
ایران شبکه‌ای باورنکردنی برای دور زدن تحریم‌ها ایجاد کرده است
آخرین وضعیت رفع فیلتر گوگل پلی
دارایی‌های بزرگترین بانک آمریکایی در این کشور مسدود شد
۲ کمین بزرگ حزب‌الله لبنان علیه نظامیان اسرائیلی
هشدار وزارت بهداشت درباره سیگارهای الکترونیک
بازداشت ۴ کنکوری متخلف
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top