به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ تحرکاتی در بین قبایل و مناطق مرزی، احزاب سیاسی بود و تحلیل دانشجویان مسلمان پیرو خط امام این بود که فضا کلاً به سمتی حرکت میکند و وقایع به سمت یک سلسله پدیدههایی پیش میرود که میتواند شاید به یک کودتای شبیه 28 مرداد منتهی شود. لذا اقدام به تسخیر کردند.
شواهد بیرونی خیلی زیاد بود یکی از آنها کودتای 28 مرداد 1332 بود؛ و دوم اینکه آمریکا با انقلاب اسلامی کنار نیامده بود و علناً مخالفت خود را عنوان میکرد؛ در عمل هم تبلیغات زیادی علیه ایران در رسانههای دنیا داشت و حاضر نبود مناسبات را حل کند. مثلاً خریدهایی که ایران قبل از انقلاب انجام داده بود و جنگندههای خریداری شده تحویل داده نشد؛ این اتفاقها کاملاً نشان میداد که آمریکا با واقعیت انقلاب اسلامی کنار نیامده است و به دنبال روشهایی است که بتواند انقلاب را از بین ببرد. ضمن اینکه اتفاقی مانند کودتای علیه دکتر آلنده در شیلی چند سال قبل از این موضوع حادث شد و یا مسائلی که در پاناما به وجود آمد. شیوه کودتا کردن در کشورهای مختلف دنیا و بر روی کار آوردن حکامی که در اختیار خودش بودند را کنار نگذاشته بود. لذا این موضوع شیوه جاریاش محسوب میشد. سال بعد هم این قضیه در مصر هم اتفاق افتاد که مبارک روی کار آمد.
آلنده در یازده سپتامبر 1973 رد کودتایی آمریکایی کنار زده شد و به قتل رسید
معصومه نورمحمدی در مورد ویژگیهای دانشگاه تهران در روزهای پیش از تسخیر می گوید: در آن زمان دانشگاه حالت طبیعی نداشت. به دلیل اینکه کاملا فضای سیاسی و تبزده داشت. احساس بچهها به خصوص اعضای انجمن این بود که داریم از منویات حضرت امام دور میشویم. مهمترین عاملی که باعث شد ما دور هم جمع بشویم و قضیه 13 آبان را پیگیری کنیم علاوه بر عملکرد ضعیف دولت آقای بازرگان، پذیرش شاه توسط دولت آمریکا بود. دانشجویان از این مسائل خیلی ناراحت بودند. حضرت امام هم با گرایی که دادند و به نوعی خطاب به دانشجویان گفتند: "آرام نشینید" و این تحلیل یک عده خاص از افراد بود. اینکه شما فکر کنید همه 400 نفر حاضر در لانه با یک تحلیل واحد و خاص این کار را انجام دادند کاملا اشتباه است. من هم از زمانی که بچههای انجمن را پیدا کرده بودم خیلی با آنها قاطی بودم. و به نوعی عضو فعال انجمن محسوب میشدم و معمولا به عنوان نماینده دانشکده خودمان در جلسات تحکیم وحدت شرکت میکردم. بعضی مواقع هم آقایان مسجد جامعی، غلامحسین الهام، اصلانی، اکبر ابدی و شهید ترکاشوند از طرف دانشکده در جلسات حضور داشتند و قبل از به وجود آمدن جریان تسخیر لانه در حال تشکیل دادن هستههای اولیه تحکیم وحدت بودیم. دانشکده ادبیات با دانشکده فنی از قبل تعامل خوبی با هم داشتند و سیاسیترین دانشکدههای دانشگاه تهران بودند. جلسات ما در دفتر اتحادیه انجمنهای اسلامی تهران در ساختمان فعلی وزارت جهادکشاورزی در میدان انقلاب برگزار میشد. نشست هماهنگی برای تسخیر لانه یکی دو روز قبل از واقعه برگزار شد. در آن جلسه افراد زیادی از دانشکدهها و دانشگاههای مختلف دعوت شده بودند آقای حبیبالله بیطرف در این جلسه سخنرانی کردند. ایشان نقشهای را آماده داشتند که به تخته نصب کردند. در ابتدا صحبتهای مقدماتی را انجام دادند و دلیل اصلی که برای تسخیر لانه عنوان شد، پناه دادن دولت آمریکا به شاه بود. اینکه صحبت شود از اینکه میخواهیم در مقابل آمریکا بایستیم وجود نداشت. تنها یک حرکت اعتراضی که از صحبت از 2 الی 3 ساعت حضور در سفارت بود که میگفتند شاید حداکثر 2 تا 3 روز طول بکشد. منتهی دقیقا یادم هست که پرسیدم: با توجه به حضور ناو یو.اس. کانسیلیشن در خلیج فارس و این عمل ما باعث نمیشود که آنها به ایران حمله کنند؟
نادر دبیران از دیگر دانشجویان تسخیر کننده سفارت، پیش زمینه های تسخیر سفارت را اینطور توضیح می دهد: در آن مقطع ما به عنوان نه آدم های بالای ۵۰ سال و در پایان دهه هشتاد بلکه به عنوان دانشجویان مسلمانی که احساس می کردند فعالیت هایی در کشور صورت می گیرد که این به نفع ایران نیست. مانند تحریک اقلیت های قومی و قبیله ای و… که بیشتر ما را یاد ایام دولت دکتر مصدق و فعالیت هایی که دولت آمریکا برای سرکوبی آن دولت انجام داد می اندخت. در جامعه مردم به این یقین رسیده بودند که در بسیاری از این اتفاقاتی که در کشور می افتد و موجب هرج و مرج می شود دست آمریکا در کار است. گرچه نیروهای چپ فعالیت و نمود بیشتری داشتند ولی بچه های مسلمان احساسشان این بود که باید کاری انجام داد. چون شبکه های افراد ساواک و ارتش تا حدودی در کشور حضور داشتند و این ساده اندیشی بود که اگر فکر کنیم آمریکا با انقلاب ما کاری نداشته باشد. رفتن شاه برای معالجه به آمریکا، نوعی دهن کجی به اتقلاب یک کشور بود. نوعی تحریک احساسات بود. این حالت مانند چاشنی یک مواد منفجره بود که هر لحظه امکان انفجار داشت . البته در هیئت حاکمه آمریکا مانند آقای «سایروس ونس»(وزیر خارجه وقت آمریکا) مخالف حضور شاه در آن مقطع در آمریکا بودند. او اعتقاد داشت زمانی ایالات متحده با ایران روابط دیپلماتیک دارد نباید شاه را به آن کشور راه بدهند. در عوض آقای «برژینسکی» معتقد بود که آمریکا قدرت بزرگ دنیاست و نباید خود را تسلیم انقلاب کشور ایران بکند. در پایان هم دیدیم که صحبت های آقای سایروس درست از آب درآمد.
سید محمدهاشم پوریزدان پرست درباره اینکه چطور طی چند روز همه احساسات ضد آمریکایی تهییج شد و مردم با تسخیر همراهی کردند، توضیح مفصلی می دهد. او از دانشجویانی است که وقایع لحظه به لحظه مهر و آبان 58 را خوب به خاطر می آورد. آنطور که یزدان پرست روایت می کند؛ اواخر مهر که شد توطئهها خیلی سنگین بود، یک دفعه گفتند امام محاصره شده. کانالیزه شده. از طاهر احمدزاده استاندار خراسان و دکتر پیمان که یک گروه تند رو درست کرده بود و مبارزه با امپریالیسم را در انحصار خود میدانست، این حرف را میزدند تا این محسن کدیور که آن موقع یک دانشجو بود در دانشگاه شیراز٫ یعنی امام از طرف انحصارطلبها (حزب جمهوری اسلامی و رهبران آن از جمله مرحوم شهید بهشتی و رهبر معظم انقلاب آقای خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی) محاصره شده. پاسداران و ارتشیان بسیاری در جادههای کردستان در کمینهای ضد انقلاب به شهادت رسیدند و اجساد آنان با حضور میلیونی مردم تشییع و به خاک سپرده میشد. روز یک آبان بود، اعلام کردند شاه را به آمریکا بردهاند. دولت موقّتیها هم که خودشان به بنبست رسیده بودند، میگفتند انقلاب به بن بست رسیده است.
بازرگان در مصاحبه با حامد الگار گفت: من از اوّل انقلاب را قبول نداشتم
آقای بازرگان در مصاحبه با حامد الگار گفت: من از اوّل انقلاب را قبول نداشتم و سیاست گام به گام را میپسندیدم. در پاریس هم در آبان ۵۷ رفته بود و همین پیشنهاد را به امام داده بود و از امام خواسته بود که بگذارد شاه بماند امّا سلطنت بکند و نه حکومت، که با مخالفت شدید امام مواجه شده بود. در همین موقع یعنی اوایل آبان ۵۸، سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر بود. از دولت ایران هم دعوت کرده بودند. آقای بازرگان و یزدی هم رفتند. آنجا معلوم نشد چه طور شد که یک دفعه خبر آوردند که اینها رفتهاند با برژینسکی، مشاور امنیّت ملّی کارتر ملاقات و مذاکره کردهاند (در روز ۱۰ آبان). از کی اجازه گرفته بودند اینها و رفته بودند مذاکره کرده بودند!؟ نامعلوم بود. آن روزها جوّ ضد آمریکایی به خاطر بردن شاه به آمریکا در کشور بالا گرفته بود و امام دو سه روز قبل از آن پس از اینکه شاه را به آمریکا بردند شدیداً به آمریکا حمله کرده بودند. یقیناً امام به آنها اجازه نداده بودند و اگر مطّلع شده بودند، جلو آنها را گرفته بودند. قبل از سفر فقط آقای دکتر ابراهیم یزدی خدمت امام رفته بود و او هم با امام از موضوع سخن نگفته بود.
فروز رجایی فر شهادت حاج احمدآقا درباره مطلع نبودن امام از سفر یزدی به الجزایر را اینطور روایت می کند: دوهفته قبل از اشغال لانه است، دانشجویان و مردم انتظار دارند که دولت موقت با اقدامات خود خشم مردم را انتقال دهد واز مجامع بینالمللی بخواهد که این جنایتکار را پس بدهد. اما متاسفانه به جای این کارها میبینیم که 5 یا 6 ابان ماه یک هیاتی دولت از ایران به سرپرستی خود مهندس بازرگان برای جشنهای انقلاب الجزایر، عازم الجزیره می شود و در آن مسافرتبا معاون امنیتی کارتر که برژینسکی بود برای تمدید قراردادهای ایران با امریکا و عادیسازی رابطه با آمریکا ملاقات میکنند.
ابراهیم یزدی در کنار صدام در کنفرانس الجزایر
یکی از قراردادهای ایران و آمریکا، قرارداد مودت بود که درحقیقت قرارداد مودت سال 1337 بسته شده بود و میگفت که اگر منافع آمریکا در منطقه به خطر بیفتد دولت ا یران برای دفاع از آمریکا باید وارد برخورد نظامی شود. یکی دیگر از قراردادها حضور چند هزار مستشار نظامی امریکا در ایران بود یعنی روابط با امریکا به همان طریقی که درزمان شاه بود ادامه پیدا میکرد و تجدید و تمدید میشد. خوب حالا شما انتظار داشتید که دولت موقت به دلیل بردن شاه به امریکا که به خاطر آن مردم و امام ناراحت هستند اعتراض کند، اما اینها رفتهاند با امریکا دست دادن و سر میزنشستن و مذاکره کردن و انگار نه انگار که امریکا با ما خصومت دارد. یعنی میخواهم بگویم این درک و بینش در دولت موقت وجود نداشت. که این امر موجب نگرانی دانشجویان و جریحهدار شدن ملت شده بود. حتی اگر روزنامههای آن روز را ورق بزنید، روزنامه کیهان سرمقالهای را علیه این مذاکرات نوشته است البته اشتباه نکنید، کیهان، کیهان حسین شریعتمداری نیست بلکه کیهانی است که ابراهیم یزدی مسول آن است و دامادش سردبیر کیهان است. سید احمد خمینی هم شهادت داده و نوشته که نه قبل از رفتن به این مسافرت این ملاقات به اطلاع امام(ره) رسد و نه بعد از بازگشت در گزارش سفر چنین ملاقاتی درج شده بود و تا طرف خارجی مشروح گزارش را منتشر نکرده بود اینها سکوت کرده بودند این خیلی تکان دهنده بود اینجا بود که دانشجویان احساس کردند خطر بزرگی انقلاب را تهدید میکند و احساس کردند با اتفاقاتی که افتاده همین روزهاست که کودتایی هم علیه انقلاب شکل بدهند حال برای جلوگیری از این حق ملت ایران برای دفاع از خودشان این کار را کردند یعنی اصلا غیرقانونی نیست، چون تجربه شده است که اینها در همین سیستم 25 سال ما را بدبخت کردهاند و نباید اجازه داده شود تا بیایند.
عزت الله ضرغامی پذیرفتن شاه توسط آمریکا را یکی از دلایلی می داند که به تسخیر سفارت سرعت بخشید: اسناد به دست آمده گویای این واقعیت است. بنابر این حمله و تسخیر لانه دقیقاً و از هر جهت به نفع انقلاب مردم و امام تمام شد. ضمن این که این تقسیم بندی هایی که شما از احزاب سیاسی جمهوریخواه و دموکرات می گویید، بیشتر در آمریکا مصرف داخلی دارد. در بعد سیاست خارجی تفاوتی بین اقدامات جرج بورش از حزب جمهوریخواه و جیمی کارتر از حزب دموکرات نیست. کارتر مسئول کشتار هزاران نفر از مردم ایران و دیگر کشورها است. در طول سال های پیروزی انقلاب اسلامی و کشتار وسیع ملت ایران به خصوص در روزهای آخر حکومت شاه حمایت های مستقیم و علنی کارتر از رژیم ایران نشان دهنده مقابله رودرروی او با ملت ایران بود و به دلیل همین عملکرد جایزه صلح نوبل هم گرفت! اولین اقدام آقای کارتر، بلوکه کردن ۱۳ میلیارد دلار دارایی ایران در بانک های آمریکایی بود که تا به امروز ادامه یافته است. این مبلغ با بهره ۱۰ درصد در مدت ۲۰ سال جمعاً ۸۷ میلیارد دلار خواهد شد. آیا همین یک مورد بر استمرار خصومت و دشمنی او با ملت ایران کفایت نمی کند؟ کارتر حتی پس از سقوط شاه نیز حمایت خود را از شاه برنداشت. اتفاقاً ورود شاه به آمریکا و پناه دادن کارتر به شاه جنایتکار، یکی از دلایل اصلی اشغال لانه جاسوسی بود که حضرت امام(ره) پس از حادثه ۱۳ آبان در یکی از فرمایشات خود به این مسأله اشاره کردند. شما با چنین فضایی از دشمنی ها چگونه می توانید با دشمنی که هیچ وقت حاضر نشده از روح استکباری خود کوتاه بیاید، ملایم تر برخورد کنید؟
جّو تند ضد آمریکایی که به خاطر سخنرانیهای امام علیه آمریکا و بردن شاه به آمریکا در کشور به وجود آمده بود موجب شد این مذاکره خیلی برایشان گران تمام شود. آنان یک هفته قبل نیز توطئة انحلال مجلس خبرگان را چیده بودند و امیر انتظام سخنگوی قبلی دولت موقّت و سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی، طرّاح این توطئه بود که بعداً هم معلوم شد او با همدستی سفارت آمریکا و مأموران سازمان سیا به این کار مبادرت نموده است. البتّة این طرح در جلسة هیئت دولت با مخالفت سه تن از اعضا شورای انقلاب آقایان خامنهای و هاشمی و مهدوی کنی، که در جلسات هیئت دولت برای هماهنگی بیشتر شرکت مینمودند و به تازگی با قبول مسئولیتهایی در حد معاون وزیر عضو کابینه شده بودند، مواجه میگردد و قرار میشود آنان قبل از اعلام انحلال مجلس خبرگان آن را با امام در میان بگذارند. امّا دولت موقّتیها تصمیم میگیرند اگر امام با انحلال مجلس خبرگان مخالفت نمودند، آنان دسته جمعی استعفا بدهند. فردای آن روز ( ۲۹ مهرماه ) امام با شنیدن جریان از آقای مهندس بازرگان، شدیداً با آنان مخالفت میکنند و حتّی به آنان میگویند شما چکارهاید که میخواهید مجلس را منحل کنید و میگویند بروید اصلاً استعفا بدهید و آنان که می بینند امام محکم است میروند و سر خود را به زیر میاندازند و کارهای خود را پی میگیرند و هفتة بعد هم به ملاقات برژینسکی میروند.
حسین شیخ الاسلام از دانشجویان تسخیر کننده سفارت یکی از دلایل اصلی تسخیر سفارت را پناه دادن ایلات متحده به شاه می داند و می گوید: وقتی شاه را پناه دادند در ذهن خاطرات کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ زنده شد و می دانید که «کیم روزولت» و «آلن دالاس» دو مامور سیا بودند که مکلف به اداره کودتا از داخل سفارت در تهران شدند. دلیل دوم اشغال سفارت به گروگان گرفتن آمریکایی ها در عوض پس گرفتن شاه بود.
حساسیتهای مردم در مورد آمریکا در دولت موقت وجود نداشت. در همه مسائل بین المللی گویا همینطور بوده است. آنطور که شیخ الاسلام روایت می کند؛ در جریان قرار داد کمپ دیوید توسط مصر، امام فرمودند رابطه را با مصر قطع کنید اما آقای ابراهیم یزدی گفت خیر ما نمی توانیم چنین کاری را انجام دهید اگر می خواهید درخواست کتبی بدهید! حضرت امام به صورت کتبی نوشتند و الان دست خط ایشان در اسناد وزارت خارجه وجود دارد. بیشتر دیپلمات های وزارت خارجه آن زمان دیپلمات های شاه بودند و نیروهای جدید که بعد از انقلاب در آنجا حضور داشتند نیز با کار دیپلماتیک آشنا نبودند. بنابراین وزارت خارجه دولت موقت حساسیت های مردم را نداشت و این سبب شد کار به جایی برسد که سفارت آمریکا به تسخیر دانشجویان دربیاید.
کاردار آمریکا در ایران، راجع به اشتیاق بازرگان به حفظ روابط دوستانه با آمریکا مینویسد: «مناسبات حسنه با ایالات متحده از اعتقادات شخصی نخست وزیر است
در چنین شرایطی که وصف آن گذشت، بعضی از دانشجویان به این فکر افتادند که اگر آمریکاییها در پشت مشکلاتی که به آنها اشاره شد حضور دارند، باید مرکز تمام این توطئهها و محل نوشتن این سناریوهای شوم در سفارت آمریکا باشد. لذا به نظرشان آمد اگر این محل را تسخیر کنند، شاید بعضی از ریشههای این جریانات مشخص شود. علاوه بر این، در همان ایام شاه وارد آمریکا شد. آمریکاییها گفتند فقط بخاطر معالجه، شاه را پذیرفتهاند اما بخاطر شدت بدبینی نسبت به آمریکا که در کشور وجود داشت و حاصل سالها فتنهگری آمریکاییها بود، این توجیه پذیرفته نشد. بیشترین تحلیل این بود که عناصر فراری رژیم در آمریکا جمع شدهاند و مقصود آن است که شاه را هم به آنجا ببرند و با محوریت او به عنوان یک حکومت منسجم عمل کنند و فعالیتهای ضد جمهوری اسلامی را سازماندهی کنند. اما آمریکاییها اصرار داشتند هیچکدام از این مسائل و تحلیلها صحیح نیست و صرفا بحث معالجه شاه مطرح است؛ چون در آن ایام کشور دیگری نبود که بتواند همه تجهیزات را جهت معالجه شاه فراهم کند. ضمن آنکه آمریکاییها نیز از عواقب این کار مطلع بودند و آنچنان هم راضی نبودند که شاه را در کشورشان نگهداری کنند، باید خاطرات را در کنار هم قرار داد و از مجموع آنها نتیجهگیری صحیح داشت. با توجه به فعالیتها و توطئههای گذشته آمریکاییها که همگی در جهت مبارزه با نهضتهای آزادیخواهانه بود، این باور در جامعه وجود نداشت که آمریکا صرفا به خاطر کمکهای انساندوستانه شاه را پذیرفته است و هیچ انگیزه دیگری ندارد.