خبرنامه دانشجویان ایران: شیعیان لندنی به اندازه وهابی ها خطرناک هستند و در قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارند. این جمله حسن رحیم پور ازغدی در خطبه های پیش از نمار جمعه تهران یکی از آخرین هشدارهای صریح در رابطه با جریانی بود که پیش از این رهبری با عنوان «شیعه لندنی» از آنان یاد کرده بود و امام نیز با تعابیری چون «روحانیون فاسد و جاهل و یک بعدی»، «افعی های خوش خط و خال حوزه» و «مقدس نمایان متحجر و بی شعور» آنان را جماعتی خوانده بود که از ساواک و شاه بیشتر خون به دلش کرده بودند. در نوشتارهای «اسلام منهای اسلام» به بررسی بخشی از این تفکر که در قالب جریان «انجمن حجتبه» تعریف می شود، پرداخته ایم.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ حجتالاسلام والمسلیمن شجونی دائرهالمعارف خاطرات انقلاب و اتفاقات پیرامون انقلاب است. وی که از ابتدای شکلگیری جریان انقلاب به عنوان یکی از خطبا و منبریهای توانا در این جریان حضور داشته، تمام اتفاقات مربوط به انقلاب را بهخوبی در خاطر دارد. به همین دلیل پای صحبتهای او از مناسبات جریان انجمن حجتیه با حرکت انقلاب اسلامی نشستیم.
دیدگاه مردم در قبل از انقلاب نسبت به انجمن حجتیه چطور بود؟
قبل از انقلاب، انجمن حجتیه یک مجموعهای از آدمهای خوشنام بودند که تنها با بهاییها مبارزه میکردند. البته ما که جوان بودیم دلمان میخواست کسانی که اهل مبارزه هستند، با «علت» که رژیم شاه است مبارزه کنند وگرنه با چهار تا آدم ساده و فریب خورده که بهایی شدهاند، مبارزهای نبود که از نظر ما بتوان به آن تکیه کرد.
با این حال در همان زمان انجمن حجتیه چندان رابطه بدی با رژیم شاه نداشتند. مثل موضوع حج سال50؟ گویا شما در آن زمان به این حرکت آنها اعتراض کرده بودید؟
بله! ما چند نفر بودیم، بنده شهید محلاتی، مرحوم لاهوتی و مروارید.
شیخ علی اصغر؟
بله! ما روی منبر تعریضی داشتیم به این حج. آن زمان امام قیام کرده و در نجف حضور داشتند و فرموده بودند مردم مالی از خودشان را وقف سازمان اوقاف ایران نکنند. از سوی دیگر حج هم در دست این سازمان بود و آخوندهای درباری و ناباب را به مکه میفرستاد.
یعنی همه روحانیها اجازه رفتن به مکه را نداشتنند؟
نه! من یادم نمیرود که به همراه همسرم میخواستیم برویم مکه. جایی که گذرنامه چک میشود و میخواستیم از پلههای هواپیما بالا برویم، من را برگرداندند و همسرم تنها رفت. رفتم سازمان اوقاف و به رئیسشان اعتراض کردم. گفتم من میخواستم مکه بروم، نمیخواستم مسکو بروم که! چرا دل ما را پر خون کردید؟
مرحوم حلبی در همان برهه، از همان سازمان اوقاف درخواست کرده بود که صد نفر از انجمن حجتیه را به مکه ببرد. ما چند نفر واعظ به این حرکت حمله کردیم و آن را مورد انتقاد قرار دادیم. ایشان هم یک سری فحشهای بدی به ما داده بود. ما هم عین فحش او را بردیم پیش آقای فلسفی و خواستیم که این مسئله را به ایشان منتقل کند. مرحوم حلبی از این حرفها میزد.
شنیدهام آدم بددهنی بوده است؟ گویا علیه ملاصدرا هم چیزهایی میگفتهاند؟
بله! مثلا به ملاصدرا میگفت ملاتهتا! به هر حال امام یک وقتی از این جریان علیه بهاییها حمایت میکرد اما وقتی امام گفته بود که با سازمان اوقاف بی ارتباط باشید، دیگر هرکس که میخواست مکه برود یا با سازمان اوقاف ارتباط میداشت پیش ما منفور بود.
گویا آقای حلبی در مورد آن حج گفته بود که بیایید شما را ببرم دستتان را بگذارم در دست امام زمان؟
بله! ایشان این حرف را زده بود. گفته بود میخواهم دست 100 نفر را بگذارم در دست امام زمان و این مشهور شد.
خب این حرکت انجمن حجتیه برخلاف حرفهای امام به طور ضمنی معنی مخالفت با ایشان را میداد که ما این مخالفت را به صورتهای دیگر در بقیه برهههای تاریخ انقلاب هم میبینیم. علت این مخالفتها چه بود؟
اصل مخالفت انجمن و مرحوم حلبی با امام و نهضت، در مسایل عقیدتی بود. یک روایتی اینها پیدا کرده بودند و میگفتند غیر از نهضت امام زمان هر نهضتی شکست خواهد خورد. از سوی دیگر عقیده نداشتند که کسی برخیزد و حریف شاه باشد؛ لذا دعوای واقعی این افراد در مورد این مسایل بود.
اما به عنوان یک سوال مبناییتر مگر چه اشکالی داشت که اینها به آن حج میرفتند. بالاخره حج امری مستحب و مفروض در دین است؟
حج دست دربار و دستگاه شاه بود و امام هم مبارزه منفی خود را در ابتدا از مسایل مذهبی مثل حج آغاز کرد. وقتی امام سال 49 – 50 آن پیام را داد، هیچ کس حج نرفت. در مجموع این تشکیلات حرکتی غیر از حرکت عمومی جامعه را انجام میداد و در تشکیلات آنها دودستگی افتاد. در تهران مشهور شد که اینها وابستهاند و درحالیکه امام مخالفت میکرده است میخواهند به مکه بروند. از این مرحله بود که آن لطفی که امام به این گروه داشت از بین رفت.
یعنی بعد از این اتفاق در بین انجمن حجتیه دودستگی ایجاد شد؟
بله! بعد از این اتفاق یک عده مقلد امام شدند و یک عدهای باقی ماندند و تا الآن هم هستند. البته من یک بار در منبر مسجد جامع قلهک که مرحوم توسلی پیش نماز آن بود، گفتم که این انجمن حجتیه را ما قبل از انقلاب میشناختیم که آدمهای مذهبی بودند، زنهایشان چادری بودند، تهریش داشتند و... با بهایی مبارزه میکردند اما جرات مبارزه با شاه را نداشتند. ولی این طور نبودند که بگویند باید گناه کرد تا امام زمان بیاید.
مرحوم توسلی از پای منبر به من اعتراض کرد که تو چرا این حرف را میزنی؟ امام این حرفها را در مورد انجمن حجتیه زده است و...
شما به مبارزه انجمن حجتیه با بهائیت اشاره کردید درحالیکه اینها به طور کامل هم با بهائیت مبارزه نمیکردند و همان طور که شما گفتید با عدهای فریب خورده بهایی شده مبارزه میکردند.
بله! در همین رابطه من خاطرهای دارم. وقتی امام در ابتدای قیام در منزل حاجی روغنی در چهارراه قنات زندانی بود، من در قزل قلعه زندانی بودم. وقتی میخواستند ما را آزاد کنند، ورقهای جلوی من گذاشتند و گفتند تعهد بنویس و برو. سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران به من گفت این چندمین تعهدی است که میدهی؟ گفتم گمانم دومی یا سومی باشد؟ گفت آره جان خودت، این چهلمین تعهدی است که میدهی! اما میدانم که میخواهی بروی بیرون و باز هم شروع کنی. اما آقای شجونی بیا مثل آقای حلبی مبارزه کن که با بهائیت مبارزه میکند ما هم هیچ کاری با او نداریم.
هرگز ما او را گرفتیم زندان بیندازیم؟ گفتم نه! گفت پس بیا با بهائیت مبارزه کن که تو را هم نگیریم. گفتم چشم، اما من دانه درشت برمیدارم. گفت دانه درشت دیگر چیست؟ گفتم من میگویم هویدا بهائی است، دکتر مخصوص شاه بهائی است، تیمسار صنیعی، مهندس روحانی وزیر کشاورزی را میگویم.
یک مرتبه گفت مگر اینها بهاییاند؟ اگر اینها بهائی هستند من مخالفم. یعنی نگفت که تو اجازه داری بروی در مورد اینها صحبت کنی. بلافاصله گفت تعهدت را بنویس برو!
یعنی خودش خبر نداشت؟
خبر نداشت یعنی چه! او خبر داشت اما روشی که انجمن حجتیه داشت طور دیگری بود. آنها جرات نداشتند اسم هویدا و آریانا و... را بیاورند. آنها با آدمهای معمولی مبارزه میکردند نه با کله گندهها.
منبع: ساعت صفر
پیامبراکرم ص فرمود: بزرگی گناه تهمت زننده به بزرگی گناه کسی است که با مادر خود مرتکب زنا شده است.