به گزارش خبرنگار«خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سریالهایی که این شبها قاپ خانوادههای ایرانی را بیشتر از سایر برنامههای تلویزیون ربودهاند، «همه چیز آنجاست» و «سالهای ابری» هستند، سریالهایی با دو موضوع کاملا متفاوت و البته جذاب که در ادامه، نگاهی کوتاه به هر دو این سریالها خواهیم داشت.
سریال همه چیز آنجاست که تاکنون 40 قسمت آن روی آنتن شبکه سوم سیما رفته است، داستانی معمولی و آشنا با روزمرگی مردم در جامعه امروز ما دارد اما با همین داستان معمولی، بیش از چهار خانواده مختلف را بدون اینکه در ارتباط باشند-یعنی خانوادهها به طور مستقیم به هم ربطی ندارند- تصویر میکند و روی دوربین را به زیبایی هر چه تمامتر روی خط فیلمنامه جلو میبرد.
چهار خانواده با چهار طبقه اجتماعی متفاوت از هم در این سریال تلویزیونی در حال معاش و زندگیاند و نگاه جالب و متفاوت سازنده است که باعث تاثیرگذاری آن شده است.
آنچه از دل برآید، لاجرم از بر دل نشیند، فلذا وقتی داستانی برآمده از متن زندگی مردم و مشکلاتی که این روزها به نوعی درگیر آن هستند در قالب فیلم برایشان نمایش داده میشود، حتما هم موثر خواهد نشست؛ حال اگر راه حلهای آموزندهای برای این مسائل را نیز تعریف کند، در آینده حتی میتوانیم منتظر نتیجه آن در جامعه مخاطب باشیم.
پررنگ ترین خانوادهای که در این سریال مورد بررسی قرار گرفته است، خانواده فرهمند است. خانوادهای از طبقه متوسط جامعه که در این برهه، با مشکلاتی مواجه شده است؛ جالب اینجاست که مشکلات پیش روی این خانواده مطابق با مشکلات روز خانوادههای ایرانی است.
میتوان به مشکلاتی از جنس اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی و چند مورد دیگر که خانوادههای امروزی بلاشک درگیر با آن هستند طوری پرداخت که سیاه نمایی تام باشد، درحالی که میشود مشکلات خانوادهها را طوری مطرح کرد که بیننده راغب به دیدن ادامه سریال برای کسب راه حل مناسب همان مشکل باشد.
طرح مشکلات در این سریال به زیبایی و ظرافت هرچه تمامتر تا جایی میرود که حتی تحریمها را به عنوان مشکلی مطرح میکند که راه حل آن بالابردن کیفیت تولیدات داخلی و عادت به عدم اتکا به واردات است.
حجتالاسلام علیرضا پناهیان هفته گذشته در برنامه «هفت» گفت: سینما قابلیت این را دارد که یک مفهوم را طی یک فیلم با کیفیتی بسیار بالا به بیننده انتقال دهد در حالی که ممکن است این مفهوم حتی با یک دهه سخنرانی روی منبر هیئات هم منتقل نشود.
از همین رو است که میتوان سریال «همه چیز آنجاست» را تاثیرگذار در عرصه اجتماعی بدانیم.
سریال «سالهای ابری» اما بر خلاف «همه چیز آنجاست» موضوع مورد بحثش، فاصله زیادی با جریان زندگی امروز مردم دارد؛ جالبتر اینکه از ابتدای داستان، ذهن مخاطب درگیر یک سوال میشود – حسین سالار، واقعا کیست و آیا جاسم راست میگوید؟ - و تنها جذابیت برای دریافت پاسخ آن سوال، مخاطب را بیینده سریال نگاه میدارد و البته هر از چندگاهی غافلگیر کردن مخاطب – همدست بودن مهران و جاسم - چاشنیهایی است که به جذابیت داستان اضافه میکند.
از طرفی، احتمال اینکه مخاطب اصلا با این سریال ارتباط برقرار نکند، بسیار زیاد است، چرا که این سریال، هم کاراکترهایی دارد که نمونههای بسیار نادر است – فردی با خصوصیتهای فرهاد پوردلجو که فرزاد حسنی نقش آن را بازی میکند – و هم نمایشهایی که کمی دور از واقع است؛ مثلا اینکه مدیرعامل بزرگترین بانک خصوصی کشور انقدر بیکار است که هر کاری میکند الا رسیدگی به امور مربوط به حوزه ریاست در یک بانک بزرگ کشوری که احتمالا فعالیتهای بینالمللی فراتر از اینها باید داشته باشد،اما جالب اینجاست که نهایت درگیریاش با فعالیتهای بانکی، گشتن اسناد برای گرفتن مچ فرد دیگری از هیئت مدیره است!
دیالوگهای شعارگونه و البته فوق تصنعی در این سریال، دیگر ضعفی است که امروزه دیگر توانایی افزایش رغبت بیننده را در بر ندارد؛ امروز مردم دنبال حرفهای تازه در سینما و تلویزیون هستند، حرفی که به دردشان بخورد و یا حداقل تازگی داشته باشد؛ غالب داستانهایی که در سینما و تلویزیون مخاطب قابل توجهی را جذب میکنند، اگر آثار طنز را در نظر نگیریم، آثاری هستند که حرف تازهای برای گفتن دارد، حرفی که دغدغه مردم نیز هست.