خبرنامه دانشجویان ایران: علی مرادخانی// بعضیها معتقدند جنبش دانشجویی چند سالی است که دچار ضعف و حتی انحطاط شده؛ بعضی بر این گمانند که معنای دانشجویی در ایران قبل شده و دانشجوی امروز مملکت، شباهت آنچنانی با دانشجوهای سالهای دهه شصت و دهه هفتاد ندارند. بعضی هم هستند که حال فعلی جنبش دانشجویی را بد نمیدانند و دانشجوهای امروز را وارثان خوبی میدانند برای اسلاف خود، هم در عدالتخواهی و هم آرمانگرایی و هم در سایر شاخصههای مطلوب یک دانشجوی انقلابی.
اما خیلیها درباره یک خصیصه در دانشجویان امروز مملکت مشترک هستند: کم مطالعهگی! پای حرف خیلی از قدیمیهای نهضت دانشجویی که مینشینی میگویند دانشجوهای امروز مملکت اصلاً خوب مطالعه نمیکنند، شناختشان از تاریخ و نگاهشان به لایههای زیرین اتفاقات جامعه، هیچ در شأن نام فعال دانشجویی نیست و آن هم مهمترین دلیلش همانی است که گفتم: کم مطالعگی!
قدیمیترها میگویند ماها- دانشجوهایی که نسبتاً جدید به حساب میآییم و توی گود فعالیت هم بودهایم- در اکثر موارد پفکی رشد کردهایم و آنقدر حریف قَدَر به پستمان نخورده که ما شدهایم یدککشان نام فعالان دانشجویی. غافل از آنکه اگر ماها مثلاً 30 سال قبل دانشجو بودیم، نه تنها طلایهداری جنبش دانشجویی بهمان نمیرسید، بلکه همان گوشهها یک دانشجوی علاقهمند به فعالیت به حساب میآمدیم، تازه آن هم با ارفاق!
بگذریم. من نه میخواهم درباره قدیمیترها اظهارنظر کنم و نه جدیدترها. به گمانم در تمام این نگاهها به خصوص درباره فعالیت امروز جنبش دانشجویی نکتهای به غفلت دچار شده و هیچگاه به شایستگی با آن برخورد نشده. موضوع گفتوگوی من همان کیمیای مغفول است: فرهنگ.
جنبش دانشجویی هر چه که باشد، ضعیف یا قوی، اما در هر حال نشان داده که در حوزه سیاست قابل قبول وارد شده، آنقدر که حتی توی دهه اخیر هم میشود مثالهای قَدَری برای این ورود مؤثر جنبش دانشجویی آورد. ماجرای دانشگاه آزاد، زنجیره انسانی دور نیروگاه نظنز، انتقادات آزادمنشانه به دولت احمدینژاد و ایستادن در برابر کردانیسم و سنگالیزاسیون(!)، مطالبه مکرر درباره مفاسد اقتصادی و... اینها تنها نمونههایی بودند از ورود جنبش دانشجویی به عرصه سیاست که توانست زمین بازی را دستخوش تغییر و معادلات را جابهجا کند. منصف اگر باشیم باید اذعان کنیم زور بازوی جنبش دانشجویی بود که دولت وقت را وارد ماجرای دانشگاه آزاد کرد و آن یکی دولت وقت را هم درباره مسئله هستهای به نوعی به مقاومت واداشت و قسعلیهذا. این یعنی جنبش دانشجویی در زمینه سیاست همواره احساس تکلیف کرده و کم و زیاد اما همیشه درباره موضوعات حساس سیاست مملکت وارد عمل شده است. آنقدر که نگاه همه رؤسای قوا، کابینه و نمایندگان مجلس به سخنرانیهای تشکلهای دانشجویی است در ماه مبارک رمضان در برابر رهبر انقلاب؛ که نکند جنبش بیتعارف، عدالتطلب و صریح دانشجویی پیش حضرت آقا از آنها بد بگوید و به آنها انتقادی کند! اما...
فرهنگ توی مملکت ما سالهاست که تهِ گنجه است و در غربت. مدتهاست دارد آن گوشهها خاک میخورد و هیچ کداممان انگار حواسمان بهش نیست و در مظلومیتش همین بس که چند سال است که رهبر مملکت اسم سال را درباره فرهنگ میگذارد و بارها در کلامش، مسئولان و مردم را به فرهنگ متوجه میسازد اما هر سال به لطف عنایت خاص مسئولان و حتی خود ما وضع فرهنگ دارد در خوشبینانهترین حالت در جا میزند و چه تلخ که جنبش دانشجویی هم در این کمتوجهی به مقوله فرهنگ دارد با سایر تصمیمسازان مملکت همراهی میکند...!
بله! به اعتقاد من جنبش دانشجویی به خصوص در سالهای اخیر که مسئله فرهنگ جدیتر از قبل مطرح بوده و نیاز به اصلاحات فراوان در آن بیش از همیشه حس میشود، جنبش دانشجویی هم همپای سایر تصمیمسازان اعم از دولت و مجلس و امثالهم در زمینه فرهنگ ورودی ویترینی داشته و جز مقداری اظهار نظر و بیانیه خشک و خالی و بیاثر، کار مؤثری از خود نشان نداده.
بگذارید مثال بزنم. جشنواره فیلم فجر به عنوان ویترین یک ساله سینمای ایران در سالهای اخیر روزگار خوشی را تجربه نکرده و همواره در مظان اتهام به ضعیف شدن و لوکس شدن و... بوده. این ضعف هم چند سالی هست که مشهودتر از قبل شده، صندلیهای خالی سینماها هم گواهش. یا صدا و سیمای ملی مملکت که بزرگترین دستگاه فرهنگساز ممکلت است و به فرموده حضرت روحالله در سالهای اخیر زیر پیکان انتقادات جدی در حوزه فرهنگسازی و عملکرد گاه ضدفرهنگی بوده. آنقدر که خیلیها اصلاً از آن قطع امید کرده و اصلاً آن را از خودیها نمیدانستند.
یا فرضاً اوضاع موسیقی، ترانهها، کنسرتها و... که در اعظم اوقات هیچ ارتباطی به جمهوری اسلامی نداشته و دارد با تورهای فلان خواننده لسآنجلسنشین در دبی رقابت میکند! اما آیا تا به حال هیچ وقت شد که جنبش دانشجویی ما درباره انحطاط سینمای مملکت به طور جدی ورود کند؟ آیا روزی را دیدیم که درباره ضعف مفرط فرهنگسازی در صدا و سیما، انتقاد جدی از تریبونهای دانشجویی به عمل آید؟ آیا تا به حال درباره وضعیت بغرنج نشر کتاب و وضعیت مضطر موسیقی و امثالهم صدایی از جریانات دانشجویی شنیده شد؟
حواسم به بیانیههای گهگاهی که از جانب فلان تشکل فلان دانشگاه در محکومیت مثلاً بدحجابی بازیگران در جشنواره فجر صادر میشود هست، اتفاقاً ممنونم از نگاه فرهنگی آن تشکل. اما وقتی تحلیل جدی و دقیق گاردین را درباره این جشنواره میخوانم یک کمی تنم میلرزد. که آیا واقعاً این سطح از توجه از طرف دانشجویان یک مملکت شایسته مقوله فرهنگ هست؟ واقعاً نگاه ما به فرهنگ آن قدر جدی و مهم هست که به مقوله سیاست؟ رفقای نازنین من در تشکلهای مختلف موقع تنظیم سخنرانی برای دیدار با رهبر انقلاب، آن قدری که به فرهنگ توجه میکنند که به سیاست؟ آیا جنبش دانشجویی که به تعبیر شهید بهشتی مؤذن جامعه است، در مقوله فرهنگ اهتمام شایسته داشته است؟ ما که بحق تلاش میکنیم تمام خطکشیهایمان بر اساس معیارهای رهبر فرزانه انقلاب و مبانی اصیل انقلابی باشد، در زمینه توجه به فرهنگ به اندازه «رهبر»مان جدی بودهایم؟ نگاه ما به فرهنگ، به اندازه توجه خود انقلاب به فرهنگ بوده و هست؟ نکند مؤذن جامعه، درباره فرهنگی که به تعبیر رهبری مثل هوای جاری در زندگیمان است غافل شده است؟ نکند خواب بمانیم؛ خواب ماندن ما، خوابآلودگی جامعه را دچار میشود...