تاریخ انتشار: یکشنبه 1394/01/30 - 10:13
کد خبر: 164074

محمد علی‌بیگی؛

«جنگ برد ـ برد با خصم ملوس»؛ مخاصمه دیپلماتیک ایران و غرب با نگاهی به نیچه و فلسفه‌ورزی او

«جنگ برد ـ برد با خصم ملوس»؛ مخاصمه دیپلماتیک ایران و غرب با نگاهی به نیچه و فلسفه‌ورزی او

پس، از نظر نیچه، فیلسوفان، تاییدکنندگان وضع موجود نیستند و به‌همین سبب «دیوانه» یا «خطرناک» توصیف می‌شوند. دیگر فیلسوفان نیز هرکدام به‌نحوی، فیلسوف را توصیفگر می‌دانند. البته این توصیف زبان خاص خود را دارد. نیز باید گفت همواره بین فلسفه و وضع تاریخی، ارتباطی هست. فیلسوف در خلأ فکر نمی‌کند و با مسائل و وضع تاریخی دورانش روبه‌رو است.

خبرنامه دانشجویان ایران: اگر خواستی ایشان را چیزی دهی، صدقه‌ای بیش مده و بگذار آن‌را نیز دریوزه کنند. نیچه

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ محمد علی‌بیگی در مطلبی با عنوان "جنگ برد ـ برد با خصم ملوس" به مخاصمه دیپلماتیک ایران و غرب با نگاهی به نیچه و فلسفه‌ورزی او پرداخته است:

آگاهی ما از وضع تاریخی‌مان، از جنگ و صلح‌مان، بدون توجه به متفکران و وضعی که در آن قرار گرفته‌ایم، چندان مقرون به صحت نیست. ما در منازعه‌ای صوری با چند کشور دیگر نیستیم، بلکه منازعه ما با طرفین مقابل، اساسی‌تر از جدالی سیاسی‌ است. فلسفه و فیلسوفان می‌توانند ماهیت این نزاع را برای ما روشن‌تر سازند و اگر از بنیاد به این منازعه نظر کنیم، تصمیم سیاسی بهتری اتخاذ توانیم کرد. گفتیم که برای شناخت این منازعه، از فیلسوفان کمک می‌توان گرفت اما مگر فیلسوف چه‌کاره عالم است؟ و چه می‌گوید؟ نیچه در این باره، نظری این‌چنین دارد:

«فلاسفه در مقام انسان‌هایی که ناگزیرند به فردا و پس‌فردا بیندیشند، همواره با امروز خویش در ستیز بوده‌اند. دشمن آنها آرمان امروز است. این پیش‌برندگان غیرعادی بشر، خود را دوستدار خردمندی نمی‌دانند بلکه دیوانگانی ناخوشایند و پرسش‌کنندگانی خطرناکند. آنها وظیفه خویش را در این یافته‌اند که وجدان بیدار زمانه خود باشند. [...] در چنین زمانه‌ای، چیزی بر‌جاتر از سستی اراده نیست. بنابراین آرمان بزرگی و عظمت در نظر فیلسوف، عبارت است از قوت اراده، استواری و توانایی و جامه عمل پوشاندن به عزم مزبور». (1)

پس، از نظر نیچه، فیلسوفان، تاییدکنندگان وضع موجود نیستند و به‌همین سبب «دیوانه» یا «خطرناک» توصیف می‌شوند. دیگر فیلسوفان نیز هرکدام به‌نحوی، فیلسوف را توصیفگر می‌دانند. البته این توصیف زبان خاص خود را دارد. نیز باید گفت همواره بین فلسفه و وضع تاریخی، ارتباطی هست. فیلسوف در خلأ فکر نمی‌کند و با مسائل و وضع تاریخی دورانش روبه‌رو است. پس سخن فیلسوف را باید جدی گرفت بویژه سخن نیچه را که نه تنها خودش ادعای نقد وضع موجود زمانه‌اش را دارد بلکه از آنجا که فیلسوفان و متفکران پس از او، نقد وی را جدی گرفته‌اند و ذیل عناوین «شناخت مدرنیته» و «نقد مدرنیته» به آن پرداخته‌اند، پس می‌توان نیچه را منتقد جدی وضع انسان مدرن دانست و از نقد او برای شرح وضع کنونی، مدد جست.

«اقبال لاهوری» نیز به اهمیت نیچه در نقد و رد مغرب پی برده و درباره‌ وی سروده است: گر نوا خواهی ز پیش او گریز/ در نی کلکش غریو تندر است// نیشتر اندر دل مغرب فشرد/ دستش از خون چلیپا احمر است// آنکه بر طرح حرم بت‌خانه ساخت/ قلب او مؤمن، دماغش کافر است// خویش را در نار آن نمرود سوز/ زانکه بستان خلیل از آزر است.(2)

درکی که اقبال از نیچه پیدا کرده است در بسیاری از معاصران هموطن او به چشم نمی‌خورد. وی به چند نکته در باب نیچه اشاره کرده است که بسیار پراهمیتند. یکی آنکه نیچه بر قلب تفکر مغرب‌زمین نیشتر زده است و دستش از خون مسیحیت محرف و ممسوخ، خونین شده است، دیگر آنکه با قلب مؤمن و مغز کافر، بر طرح حرم، بتخانه ساخته است و اگرچه به دنبال حرم ساختن بوده ولی توفیق آن را نیافته؛ به سخن دیگر، نیچه علاوه بر فهم وضع تاریخی غرب، نیشتری کاری بر قلب این وضع تاریخی، یعنی تفکر غربی زده است.

انسان موجودی تاریخی‌ است. به این معنا که در هر دوره، وضعی جدید در مواجهه با عالم اختیار کرده است، زمانی دین‌دار و آگاه به حقایق، روزگاری قائل به خدایان اساطیری و تأثیر آنها در عالم شده و روزگاری دیگر، خود را مرکز عالم می‌دانسته و با غره بودن به علم، در پی تغییر جهان و مطابق ساختن آن با مطلوب خویش بوده است. تاریخ، نسبتی‌ است که انسان با حق، با خویشتن و دیگران دارد. نسبتی که انسان با عالم و آدم دارد تاریخ خوانده می‌شود. از این‌ رو کشف باطن وضع تاریخی امری کم‌اهمیت یا تفننی نیست و فیلسوف باید آن را به جان خود بیازماید، چنانکه «در احوال نیچه این نکته تامل‌آور هم وجود دارد که: خود می‌داند کشفی خارق‌العاده و سنگین برایش حاصل شده است، نیچه از محتوای کشف خود شاد نیست. می‌داند اعلام آن، دیگران را نیز رنجیده‌خاطر می‌سازد، ولی گویی خود را دارای رسالتی برای بیان آن احساس می‌کند».(3)

فی‌المثل گزارش شده پس از ملاقات با ستاره‌شناسی خوش‌قلب در فلورانس، به دوست خود می‌گوید: «آرزو می‌کردم این مرد هرگز کتاب‌های مرا مطالعه نکرده بود. او مردی بسیار خردمند و سخت خوش‌قلب است و من او را خواهم رنجاند».(4) او حتی به مادرش توصیه کرده بود آثارش را نخواند و وقتی می‌شنود مادرش چنین کرده بشدت ناراحت می‌شود. و آیا علت این کتمان‌ها چیزی به‌جز گزنده بودن نقدهای او بر وضع تاریخی دورانش بود؟

وی اساساً فیلسوفان را سخنگویان اوضاع تاریخی می‌داند و فلسفه را ذکر تاریخی می‌خواند. بیان روشن‌تر نیچه در کتابش با نام «فراسوی نیک و بد» چنین است: «رفته‌رفته بر من روشن شده است هر فلسفه بزرگ تاکنون چه بوده است، چیزی نبوده است جز اعترافات شخصی مؤلفش و نوعی خاطره‌نویسی ناخواسته و نادانسته».(5) و نیز می‌نویسد: «فیلسوفان جماعتی «تحت تاثیر جذبه‌ای نامریی» هستند و «امری نامشخص» آنان را هدایت می‌کند».(6)

پس فیلسوف توصیفگر مقصدی است که انسان، دانسته یا نادانسته به‌سوی آن می‌رود.

نیچه بر آن است که در تاریخ فلسفه غرب، با اصالت یافتن «انسان» به عنوان موجود شناسنده، از ابتدا به نحوی به «قدرت» اصالت داده شد. یعنی آنکه فرض شد انسان، فاعل شناسایی است و این فاعل لاجرم باید قدرت بر «شناخت» می‌داشت و اراده بر شناخت نیز می‌کرد. لذا در کژیتوی دکارت[= می‌اندیشم، پس هستم] و حتی در «می‌اندیشم» او، نحوی قدرت و اراده اظهار می‌شود. این نکته در «فرانسیس بیکن» با بیان «دانایی توانایی‌ است» آشکار شده است.(7)

نیچه نیز قدرت و اراده معطوف به آن را اساس وضع غربی می‌شمارد. از منظر وی فرد و جهان مجموعاً از نیروهای فعال و ناپایداری که همواره برای ایجاد سلطه و چیرگی بر یکدیگر در چالشند، تشکیل شده است(8) و هر موجود زنده بالاتر از همه، می‌خواهد نیروی خویش را نشان داده و اظهار کند.(9)

پس بر خلاف نظر داروین، زندگی صرفاً تنازع برای باقی ماندن نیست. حتی می‌توان گفت از نظر او تمایل به بقا نشانه‌ای است از «وضعیتی ناامیدکننده» و «سرکوب غریزه حیات واقعی»؛ چون غریزه حیات واقعی، به‌دنبال بسط و توسعه «قدرت» است و نه فقط باقی ماندن. هدف همه چالش‌ها و مبارزات، چه کوچک و چه بزرگ، برتری، رشد و قدرت است و این همان میل و خواست زندگی است.(10)

انسان ذاتاً نیازمند هدف است؛ یا نباید [انسان] باشد یا اگر بود، باید هدفی داشته باشد. به عبارت دیگر نیستی را خواستن برای انسان، خوش‌تر است از نه‌خواستن/ نخواستن.(11) و از این جهت است که انسان بدون «ارزش‌ها» قادر به زندگی نیست.

گفتیم که «اراده به‌سوی قدرت» انسان را به سمت ارزشگذاری سوق می‌دهد و نیروی محرک همه ارزشگذاری‌های ماست. نیرویی است که تعبیرهای ما را از جهان به «چشم‌اندازمان» وابسته می‌کند.(12) وابسته شدن تعبیر ما از جهان به «چشم‌انداز»، یعنی تفسیرگری. «تفسیرگر بودن انسان» اراده معطوف به قدرت را در برابر دیدگان آدمی قرار می‌دهد.(13) دیگر مهم نیست که «حقیقت» چیست، بلکه تفسیری که «انسان» از آن می‌کند مورد اهمیت است. واضح است که منظور از ارزش «شرایط حفظ و افزایش اراده معطوف به قدرت» است. این اراده منشأ همه ارزشگذاری‌ها و آخرین حقیقت مسلمی است که بشر غربی به آن روی می‌آورد.(14)

نیچه صریحاً اعلام می‌کند در این جهان به‌جز خواهش‌ها و شور و شهوت‌های بشر غربی، چیز واقعی وجود ندارد و بشر غربی به‌سوی هیچ واقعیت دیگری فرا و فرو نتواند رفت؛ مگر واقعیت انگیزه‌ها، رانه‌ها، سوائق[کشش‌ها] و انگیختارهای درونی؛ در این‌صورت، اندیشه غربی عبارت است از رابطه این سوائق با یکدیگر. به نظر نیچه، جهان مکانیکی نیز صورت ابتدایی‌تری از همین جهان سوداها و انفعالات درونی است.(15)

نیچه اراده معطوف به قدرت را مبنایی برای تحلیل نظام ارزش‌ها قرار داده است، او این آموزه را برای سنجش افراد، نظام‌های اخلاقی، پدیده‌های فرهنگی و به طور کلی خود فرهنگ، به کار می‌گیرد. در مواردی که نیچه خشونت و ویرانی را مورد تایید قرار می‌دهد، می‌توان گفت او تنها به زندگی نخبگان و برگزیدگان نظر دارد. در این لحظات نیچه ما را با بحران آشیلی[پهلوان یونانی رویین‌تن که پاشنه آسیب‌پذیرش معروف است] روبه‌رو می‌سازد. یعنی یا باید زندگانی پرشکوه و حماسه‌آمیز اما پرخطر و کوتاه را سپری کرد یا چون انسان‌های میان‌مایه، طولانی زیست و در گمنامی در بستر آرام مرد. تنها انسان‌های میان‌مایه‌اند که از ورطه کشمکش جان سالم به در می‌برند.(16)

نیچه به طور کلی به عنوان کاشف نیست‌انگاری شناخته می‌شود. نیست‌انگاری برای نیچه یعنی: «آنکه والاترین ارزش‌ها بی‌ارزش می‌شوند. نیست‌انگاری یعنی «بدون هدف ماندن» و «از دست رفتن معانی»(17) وی می‌نویسد: نیست‌انگاری، سهمگین‌ترین میهمان اروپاست که دم در ایستاده است!(18)

نیست‌انگاری، انحلال برترین ارزش‌ها یا غروب خدایان است. مرگ خدا نیز همین معنا را دارد. نیچه بهترین عبارات در بیان «مرگ خدا» را در کتاب «دانش طربناک» و از زبان دیوانه‌ای که روز روشن، با چراغ و در ملأعام به دنبال خدا در کوی و برزن سرگردان است، بیان می‌کند: «خدا را جویم! خدا را جویم» فریاد او خنده مردم را به دنبال دارد اما وقتی همه جمع می‌شوند دیوانه می‌گوید: «اینک به شما می‌گویم خدا کجا رفته است، من و شما یعنی ما او را کشتیم. ما قاتل خدا هستیم [...] دشنه ما خون مقدس‌ترین و مقتدرترین چیزی را که در دنیا تا به امروز وجود داشته، ریخته.[...] عظمت این قتل بیش از حد تصور ماست. [...] آیا ما خود نباید خدا شویم تا شایسته این کار [=قتل خدا] گردیم؟»(19)

اگر قبول کنیم «خدای ارزش‌های غربی» مرده است یعنی دیگر از جهان فراحسی ایده‌ها[= مثل] خبری نیست و به طور کلی این گستره تاثیر خود را از دست داده است، دیگر چیزی درکار نیست که بشر غربی بتواند به آن چنگ اندازد و به وجود خویش جهت بخشد. حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا در چنین حالتی وی در ورطه عدم، سرگردان نمی‌شود؟ اعلام مرگ خدا حاکی از تصدیق این واقعیت است که عدم بر همه جا سایه گسترده است، عدم در اینجا عبارت است از غیاب جهان فراحسی و تکلیف‌آور.(20)

پس بشر غربی بر چه مداری زندگی می‌کند؟ و مگر نیچه نگفته بود زندگی ناگزیر باید هدف و ارزش داشته باشد؟ نیچه پاسخ این پرسش را در همان تکه فوق‌الذکر آورده است: بشر اروپایی خود را به‌جای خدا نشانده است و از این رو واضع ارزش‌ها، دیگر خود اوست و زندگی او عبارت است از بهره‌برداری از بیگانگان و فرودستان و ناتوانان، آسیب رساندن به آنان و شکست و سرکوبشان.(21)
این است وصف نیچه از بشر غربی! او بر آن است که اخلاق بردگان بر غرب حاکم است. اما اخلاق بردگان چیست؟

نیچه میان دو دسته و به تبع آن میان دو نحو اخلاق تمایز می‌گذارد. دسته اول اشراف رزم‌آور و دسته دوم، اشراف کشیش هستند. اشراف رزم‌آور، تندرستی، نیرومندی، زیبایی، قدرت، عشق به زندگانی و زندگی مخاطره‌آمیز را ارج می‌نهند و در مقابل کشیشان، ناتوانی، مسکنت، دردمندی، خاکساری، عشق به دشمن و... را.

دانش اخلاقی بنیادشده بر پایه ارزش‌های اشراف کشیش، اخلاق بشر والاتبار نیست، زیرا از انگیزه‌هایی که با ناتوانی همراه است، از کینه و بغض بالیده است و بدین‌سان اثباتی و فعال نیست بلکه بر انفعال و پذیرش منفعلانه تاکید دارد. این اخلاق متحمل و بردبار است و بر خضوع تاکید می‌کند، نه بر شرافت.(22) اشراف رزم‌آور نیک‌بختی را در فعالیت می‌یابند ولی اشراف کشیش آن را در کاهلی بردبارانه پیدا می‌کنند.‌(23)

نیچه البته انسان غربی را نکوهش می‌کند و وی را دچار اخلاق رمگان[گله‌ها] یا همان اخلاق کشیش‌های مسیحیت تحریف‌شده می‌داند و بر آن است که انسان دیگری باید ظهور کند تا اخلاق بشر والاتبار ظهور نماید: اَبَرانسان.

نیچه می‌نویسد حتی رفتارهای نیک نیز کافی نیست و نشانه نیکی انسان به شمار نمی‌آید، چرا که انسان غربی بر مبنای اخلاق رمگان، انگیزه نیکویی از این رفتارها ندارد بلکه با حس ترحم یا کین اینچنین می‌کند: اگر ارزش‌هایی از این دست می‌باید والا باشند، باید محرک‌شان انگیزه‌ای والاتبارانه باشد و نباید بر پایه سرکوب کمبودها بنا شوند.(24)

نیچه، ابرانسان را برای توضیح معنای گذار از وضع انسان‌محور موجود به مرحله‌ای که امکان چیرگی بر وضعیت مزبور فراهم آید، به کار می‌گیرد. ارمغان زرتشت -که نیچه در یکی از آثارش از زبان او سخن می‌گوید- برای مردمانش این است که انسانیت، غایت و فرجام هستی نیست، بلکه پلی‌ است که باید از آن گذشت و به مرحله دیگری دست یافت. او این مرحله را شأن ابرانسان تلقی می‌کند و می‌گوید انسان‌های معاصر باید معنای زندگی را در این پایگاه جست‌وجو کنند.(25)

این ابرمرد باید ابتدا بر خویشتن چیره شده باشد و سپس واضع ارزش‌هایی نو شود: چیر‌گی بر خود عبارت است از فرمان راندن بر خود که بزرگ‌ترین نوع فرمان دادن است و باعث می‌شود فرد از فرمان غیر، آزاد شود.(26) این نوع فرمانروایی بر خود برای فرمانروایی بر غیر خود ضروری است: آنکس که نمی‌تواند بر خود فرمان براند، همواره مستعد آن است که بر وی فرمان برانند.(27)
تقابل 2 انسان غربی و مسلمان

«یان آلموند» در کتاب «تاریخ اسلام در تفکر آلمانی» بر آن است که ستایش نیچه از اسلام، در برابر جریان اصلی تفکر آلمانی قرار دارد که بیش از 200 سال سعی کرد چهره اهریمنی از اسلام نشان دهد. رویکرد مثبت نیچه به اسلام همواره مورد انتقاد شدید برخی متفکران غربی بویژه متفکران مسیحی نظیر «کاپلستون» قرار گرفته است، نیچه بن‌مایه اصلی تفکر غربی را تحت تأثیر مسیحیتی تحریف‌شده می‌داند که علم مبارزه با هر جریان فکری و فرهنگی زندگی‌افزا را بلند کرده است، این جریان فکری حتی توانست سلحشوران آلمانی را به خدمت خود درآورده و آنان را به کاسه‌لیسان و مزدوران خود تبدیل کند و ایشان را واداشت با مسلمانان که در شمار عناصر شریف این کره خاکی بودند، بجنگند. این در حالی است که به زعم نیچه جنگ نیک و درستی که باید برپا می‌شد و نشد، جنگیدن اروپاییان در کنار مسلمانان و در برابر شکل انحرافی و کینه‌توزانه یهودی-مسیحی‌ بود. (28) نیچه در کتاب خود به‌نام «دجال» می‌نویسد:

«مسیحیت بعدها میوه فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهان شگفت‌انگیز مسلمانان اسپانیا که از بنیاد با ما قرابت بیشتری داشت، با ذوق و ادراک‌های ما صریح‌تر از یونان و روم سخن می‌گفت، لگدکوب شد. چرا؟ زیرا این فرهنگ شریف بود و خاستگاه خود را به غریزه‌های مردانه مدیون بود، زیرا در آن گنجینه نادر و عالی زندگی مسلمانان اسپانیا، به زندگی «آری» می‌گفت... جنگجویان صلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک می‌افتادند».(29)

پس دو اخلاق «رمگی/ گله‌وار» و «اخلاق شریف/ والاتبار» در این جنگ روبه‌روی یکدیگر ایستاده‌اند. یکی انسان را به زندگی دعوت می‌کند و دیگری او را به کاسه‌لیسی، نهان‌روشی و مزدوری. یکی انسان را به سلحشوری و ایثار و دیگری به کینه‌توزی و حیله‌گری.

بنابراین آنچه مسلم است بشر غربی نمی‌تواند ایثارگر باشد و ارزش‌های نو و چشم‌اندازی تازه به دیگران ببخشد:

«فضیلت ایثارگری شکلی است از خودخواهی که به ارزانی داشتن نیکی به دیگران می‌انجامد. خودخواهی انسانی که از راه «بر خود چیره شدن»، تسلطی بر غرایز پست‌تر خود نیافته، شکل ناپسند خودخواهی است، زیرا چیزی نیست جز روحیه دریوزگی و هرگز به دیگری چیزی ایثار نمی‌کند. فقط انسان والاتبار که غرایز خود را والایی بخشیده و فرماندهی بر خویشتن را به دست آورده است، می‌تواند غناهای معنوی‌اش را آنچنان گرد آورد که آنها خودبه‌خود جاری و به دیگران بخشیده شوند. خودخواهی فضیلتی است در ابربشر و رذیلتی است در گله‌ها. از آنجا که انسان بر خود چیره شده، آفریننده ارزش‌هاست، فضیلت ایثارگری عبارت است از: بخشیدن ارزش‌های نو و چشم‌اندازهای تازه به دیگرانی که شاید به آفریدن ارزش‌ها بهر خود توانا نباشند».(30)

خلاصه کلام آنکه خصم غربی، گرفتار در نیست‌انگاری اروپایی، کینه‌توز و حیله‌گر است. اخلاقش اخلاق اشراف رزم‌آور و جنگجو نیست. اعتماد به کین‌توز حیله‌گر نباید کرد. او را دست‌کم و متعهد نباید شمرد که هرگاه بتواند، خنجر از قفا می‌زند. او را موجه یا ملوس نیز نباید جلوه داد. او خصم ماست؛ نه فقط از آن جهت که منافعش در ضرر رساندن به ماست، این هم هست اما تمام مطلب نیست. این خصم ذاتا با خلق‌گرانمایگان دشمن است. حتی سعی دارد مردمانش را نیز به کاسه‌لیسان خود بدل کند و اخلاق‌شان را پست دارد. جنگ برد - برد با او نیز خیال خامی است. او در پی کین آمده است نه برای پیروزی شرافتمندانه. شمایان را چیزی نمی‌دهد و در نهایت اگر بخواهید صدقه‌تان دهد، باید از وی دریوزه کنید(31). این سخنی است از متفکر بزرگ غرب، «فریدریش ویلهلم نیچه».
................................................................................................
ارجاعات
نکته‌ای لازم به ذکر: آنچه نیچه از مسیحیت مراد می‌کند و بر آن می‌تازد، چنانکه خود او نیز گفته، به‌واسطه پذیرفته شدن فلسفه افلاطونی در برخی گرایش‌های مسیحی‌ است. بی‌شک تمام گفته‌های نیچه، نه مورد تایید نویسنده است و نه هیچ عاقلی.
1- ضیمران، محمد. (1390)، نیچه پس از هیدگر، دریدا و دولوز/ تهران: هرمس، ص182
2- مصلح، علی‌اصغر. (1384) تقریری از فلسفه‌های اگزیستانس،  تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص 69
3- همان، ص73
4- همان، ص71
5- نیچه، فریدریش ویلهلم. (1391)، فراسوی نیک و بد، ترجمه: سعید فیروزآبادی، تهران: جامی، ص17
6- همان، ص33
7- مصلح، علی‌اصغر. همان، ص95
8- ضیمران، محمد. همان، ص177
9- همان، ص178
10- همان
11- نیچه، فریدریش ویلهلم. (1393)، تبارشناسی اخلاق، ترجمه: داریوش آشوری، تهران: آگه، صص 126 و 209
12- مصلح، علی‌اصغر. همان، ص92
13- ضیمران، محمد. همان، ص179
14- نیچه، فریدریش ویلهلم. (1382)، نیست‌انگاری اروپایی با 3 شرح از هیدگر، کترینگ، فارل‌کرل، ترجمه: محمدباقر هوشیار، اصغر تفنگسازی، آبادان: پرسش، ص191
15- ضیمران، محمد. همان، ص178
16- ن.ک: ضیمران، محمد. همان، صص 181 و 182
17- نیچه، فریدریش ویلهلم: 1382، ص184
18- همان، ص59
19- ضیمران، محمد. همان، ص14
20- ضیمران، محمد. همان، ص277
21- ضیمران، محمد. همان، ص178
22- مک‌دانیل، استنلی. (1379)، فلسفه نیچه، ترجمه: عبدالعلی دستغیب، آبادان: پرسش، ص200
23- همان
24- همان، ص203
25- ضیمران، محمد. همان، ص24
26- پیروز، عبدالحسن. (1394)، فلسفه جنگ نیچه، تهران: علم، ص70
27- همان، ص68
28- همان، ص67
29- همان، ص65
30- مک‌دانیل، استنلی. همان، صص 247 و 248
31- نـ.ک: نیچه، فریدریش ویلهلم. (1386)، چنین گفت زرتشت، ترجمه: داریوش آشوری، تهران: آگه، ص20
* کارشناس و پژوهشگر فلسفه

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
دفتر بن‌گویر بیانیه داد
لحظه تصادف و واژگونی خودروی وزیر امنیت داخلی اسرائیل +فیلم
زخمی شدن وزیر امنیت داخلی اسرائیل پس از واژگونی خودرو +فیلم
کاهش عجیب بودجه آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۳
وزیر تندروی اسرائیلی تصادف کرد +فیلم
وضعیت وزیر امنیت داخلی اسرائیل وخیم است +جزئیات
نماز خواندن یک دانشجوی مسلمان بعد از دستگیری در حضور پلیس آمریکا +فیلم
حمایت دانشجوی دانشگاه کلمبیا از فلسطین با لباس عروس +فیلم
دست رد پاکستان به سینه آمریکا درباره رابطه با ایران
پلیس آمریکا در حال پاکسازی خون حامیان فلسطین در محل درگیری با دانشجویان +فیلم
حرکت جالب از ادای احترام دانشجویان آمریکایی به فلسطینان +فیلم
تیک تاک کسب و کارش را در آمریکا تعطیل می‌کند
عضو کارگزاران: ثابت شد اسرائیل پوشالی‌ترین رژیم منطقه است
نگاهی به طرح کنترل اجاره بهای املاک مسکونی
سرکوب اعتراضات در حمایت از فلسطین در آمریکا
تپانچه بادی ایران نایب قهرمان شد
نگارش پایان نامه: راهنمای گام به گام
با این پنج نکته، بهترین غرفه نمایشگاه امسال مال شماست
انواع موتور گیرلس
افزایش تعداد داوطلبان پنجاه و یکمین دوره آزمون دستیاری پزشکی
تمرین پدر و دختری دروازه بان استقلال +عکس
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top