خبرنامه دانشجویان ایران: رای مردم در سوم تیر ۱۳۸۴ تا چه میزان سلبی بود یعنی مردم چه چیز هایی را نمی خواستند و تا چه میزان ایجابی بود یعنی مردم به چه خصوصیاتی رای دادند؟ آیا مرحله اول و دوم انتخابات تحلیل واحدی دارد یا اصلاً متفاوت است؟ صرف نظر از رای دهندگان، این انتخابات برای گروههای سیاسی و نهادهای مدنی ایران حامل چه پیامی است؟ آیا وزن سیاسی و جایگاه هر کدام از گرایشات موجود در جامعه ایران با این انتخابات تغییر کرد؟
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، در نگاه اول میتوان سوم تیر 84 را با انتخابات دوم خرداد۷۶ مقایسه کرد. یعنی این که حادثه ای که در سوم تیر امسال رخ داد تکرار مجدد حادثه ای بود که در دوم خرداد ۷۶ اتفاق افتاد و آن هم چیزی جز تکرار اصل انقلاب نیست که باز هم تکرار خواهد شد. این خاصیت نیز به دلیل چند لایه بودن پدیده های اجتماعی است که سیاست سطحی ترین آنها است.
این پیوستگی حوادث نیز منبعث از یک حرکت مردمی در قالب تفکر شیعی بود. لایه عمیق حادثه سوم تیر ریشه در عمیق ترین بعد تمدن یعنی فرهنگ شیعی و عرفان اسلامی دارد که در این صد سال اخیر گرفتار یک چالش جدی بوده است. پس از انقلاب مشروطه جریانی که ریشه در آموزش شیعی داشت کاملاً از بدنه حکومت جدا شد اما تعاملش را با مردم از دست نداد و با یک حرکت ۷۰ساله موج دیگری را انقلاب اسلامی ایجاد کرد.
این جریان پس از جنگ تحمیلی به بازسازی خود و تفسیر حوادث پرداخت و در دوم خرداد ۷۶ باز خود را نشان داد. اما فعالان عرصه سیاست دوم خرداد را طوری تفسیر کردند که با برداشت مردم متفاوت بود. در سوم تیر84 هم این انحراف در شناسایی ریشه پدیدده و کاهش سطح بحث به بحث هایی چون مواجهه فقر و غنا و اینکه انقلاب اسلامی در عرض ۲۵ سال نتوانسته است برای پابرهنه هایی که انقلاب کردند، کاری کند و سوم تیر انقلاب دوباره همان پابرهنه ها است، رخ داد.
انتخابات سوم تیر طیف وسیعی از تحلیلهای عجیب و غریب را به همراه داشت. عده کثیری معتقدند که رای مردم در سوم تیر بی معنا بود و این حادثه به معنی هیچ رخداد سیاسی مشخصی نیست. تمام کسانی که اینگونه تحلیل میکنند، تفسیر خاصی راجع به دوم خرداد ۷۶ ارائه کردند. آنان میگویند که اصلاحات زنده است و مسیر اصلی ایران مسیر دموکراسی است. به تعبیر آنها آقای احمدی نژاد هم بسترسازی میکرد که ایران به مسیر اصلی خود بازگردد.
اما در مقابل این تحلیل عده دیگری نظر دیگری داشتند و آن اینکه جامعه ایران دارد به جای خاصی میرود. به اعتقاد این گروه اساساً نباید جامعه ایران را با نظرهای موجود سنجید چرا که در تاریخ ایران ما هرگز به سمت تجدد نرفته ایم مگر تجدد خاص خودمان. این نوع تفسیر سپس به انتخابات دوم خرداد بازمی گردد و میگوید: آن هم چیز متفاوتی نبود. شما فکر میکردید که ما به تجدد بازگشتهایم اما تفسیرهای شما بی معنا بود.
یکی دیگر از محورهای تحلیل انتخابات این است که آیا رای مردم در سوم تیر ۸۳ به معنی بازگشت به ارزش ها و آرمانهای سال ۵۷ و تلقی مردم از اسلام در آن مقطع است یا ممکن است با بازنمایی و رشد قرائتهای دیگری از اسلام مواجه باشیم .
برای تحلیل این موضوع باید اشاره کرد که فضای دینی آن روز جامعه متاثر از دو نوع دیدگاه دینی ریشه دار بود. دو دیدگاهی که حتی فضای سیاسی کشور را از ابتدای انقلاب تا کنون تحت تاثیر خود قرار داده است. دیدگاه اول که متاثر از کانون هایی بود که مجموعاً نیروهای انقلابی در آن متمرکز بودند مثل حسینیه ارشاد و مسجد قبا و مسجد هدایت که بار مبارزه را به دوش میکشیدند و روحانیان سرشناس و فعال به نوعی به این مراکز وابسته بودند.
دیدگاه دوم نیز متاثر از کانونهای دیگری مثل مهدیه تهران و مسجد جمکران بود که برای بخش دیگری از مردم که فعالیت انقلابی نداشتند، وجود داشت. به نظر میرسد تحلیل در این سطح اندکی دچار اغراق شده است. بدین دلیل که تحولات رخ داده در دهد اول انقلاب در عرصه تحولات سیاسی عملا سبب تغییر در جایگاه گروه های مذکور و انفکاک و اتصال جدیدی شده بود و خود این مساله تفاوت ذکر شده را از بین برده است.
در بعد سیاسی اما تحلیل هایی از جنس دیگر بیان میشد. در تفسیرهای گروه اول که انتخابات اخیر را بی معنا میدانند، سه سطح یافت میشود: سطح تحلیل سیاسی که خود شامل تحلیل اقتصادی، اجتماعی و تحلیل فرهنگی است. از دیدگاه این گروه آنچه از صندوقهای رای در سوم تیر درآمد، محصول عملیات فنی بوده است. چنان که جلایی پور سه دلیل برای شکست اصلاح طلبان برمیشمارد: ۱- وجود نهاد هایی مثل حزب شبه پادگانی ۲- عدم ائتلاف اصلاح طلبان ۳- تحریم انتخابات، که همه ابزارهای فنی و عملیاتی هستند.
یعنی پیروزی طرف مقابل معلول سازماندهی خوب، پول خوب و تبلیغات خوب بوده است. مضمون این تحلیل آن است که مردم تحت تاثیر قرار گرفته اند و اگر این عملیات پیچیده صورت نمی گرفت اینگونه رای نمیدادند. بنابراین هیچ چیز در ایران اتفاق نیفتاده و همان که بود، هست.
از طرف دیگر برخی از این افراد نتیجه آرا را به پوپولیسم ارجاع میدهند به معنای منفی آن. یعنی رقیب عوام فریبی کرد و با طرح شعارهای عوامانه بالا آمد. در تحلیلگری دکتر اباذری نتیجه این انتخابات را ضجه فقر و شکوه درماندگان و مظلومان خوانده و میگوید:«ما در تاریخ ایران زود جلو رفته ایم. در حالی که تغییرات لازم صورت نگرفته بود، ما گمان کرده بودیم که زیرساختهای اجتماعی - اقتصادی لازم ایجاد شده است و الان به سطوح بالاتری از پیشرفت رسیدهایم. اما طبقات اجتماعی فقیر که تابع ضرورت هستند چنین رای دادند. این اتفاق معنای خاصی ندارد و ایران دوباره به مسیر اصلی خود بازخواهدگشت».
به راحتی معلوم میشود که این تحلیل برگرفته از نظریه هانتینگتون در سامان سیاسی است که میگوید: توسعه سیاسی بدون ایجاد زیرساختهای مناسب، آن کشور را دچار انقلاب میکند. مفهوم این تحلیل آن است که حاصل توسعه در ایران افزایش طبقات فقیر بوده است و این طبقات هم تابع ضروریات زندگی خود هستند.
در سطح فرهنگی تحلیلگران جامعه ایران را جامعهای سنتی میدانند و میگویند در این انتخابات سنتیها وزن انتخابات را تغییر دادند. همه این تحلیلها انتخابات سوم تیر را مثل روی کار آمدن فاشیستها در ایتالیا تفسیر میکنند. آنان در پاسخ به اینکه چرا فاشیسم به وجود آمده، آن را نتیجه طبیعی تجدد تلقی میکنند و میگویند تاریخ ایران تاریخ تجدد است و گاهی پیش میآید که در این مسیر رفتارهای غیرعقلانی بروز میکند. افرادی مثل علیرضا رجایی مشکل را به شکل نگرفتن کامل جامعه مدنی نسبت میدهند. او میگوید: «دموکراسی وقتی درست جواب میدهد که خوب اداره شود. در حالی که سازوکارهای اداره درست جامعه به روش دموکراتیک در ایران وجود ندارد. وقتی پیچیدگیهای لازم در جامعه مدنی شکل نگرفته باشد، درست عمل نمی کند. و جامعه مدنی ما در واقع یک جامعه توده ای بود.»
اما گروه دوم حادثه سوم تیر 84 را معلول شکاف های اجتماعی و اقتصادی ناشی از برنامه های غلط 16 ساله جریان توسعه گرا میدانست. جریانی که دچار خطای تحلیل در بررسی ماهیت جامعه ایران شد و پشت بند این خطای تحلیل که جامعه را در حال گذار به مدرنیسم میدانست روش های مدیریت اشتباه نیز تجویز کرد. این روند اشتباه سبب ایجاد شکاف های گستره بالاخص شکاف فرهنگی در جامعه و در رویگردانی مردم از این گفتمان و اقبال به گفتمان «عدالت گرای سوم تیری» شد، گفتمانی که الزاما دولت محمود احمدی نژاد و حامیان وی نبودند و نیستند، به خصوص دولتی که در دوسال پایانی خود از همین گفتمان «سوم تیری» که در پیشانی دولت احمدی نژاد بود، فاصله گرفت، و ظهور «جریان انحرافی» باعث شد، احمدی نژادی که در ابتدای سال 84 با کاپشن «روشن» وارد عرصه سیاسی شود با کت و شلوار «مشکی» در سال 92 با گفتمان «سوم تیری» خداحافظی کند.