مقصود این است که ائمه اطهار در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر مىگرفتند و چون دورهها و زمانها و مقتضیات زمان و مکان تغییر مىکرد خواه و ناخواه همان طور رفتار مىکردند که مصالح اسلامى اقتضا مىکرد و در هر زمان جبههاى مخصوص و شکلى نو از جهاد به وجود مىآمد و آنها با بصیرت کامل آن جبهه ها را تشخیص مىدادند.
خبرنامه دانشجویان ایران: شهید آیتالله مطهری، رسمیت امروز شیعه را معلول عملکرد امام صادق (ع) میداند و معتقد است: ائمه اطهار در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر میگرفتند و با بصیرت کامل، آن جبههها را تشخیص میدادند.
خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ به مناسبت سالروز شهادت امام ششم، صادق اهل البیت علیهم السلام به بازخوانی سیره علمی و دانشگاهی امام صادق از نگاه استاد شهید مطهری پرداخته که تقدیم میشود:
امام صادق علیه السلام در ماه ربیع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت «عبدالملک بن مروان اموى» به دنیا آمد و در ماه شوال یا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت «ابو جعفر منصور عباسى» از به شهادت رسید.
ایشان زمان یک خلیفه با هوش سفاک اموى به دنیا آمد و در زمان یک خلیفه مقتدر با هوش سفاک عباسى از دنیا رحلت کرد، و در آن بین شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان دیگر بود.
*فرصت طلایی
امام صادق علیه السلام شیخ الائمه است، از همه ائمه دیگر عمر بیشترى نصیب ایشان شد، شصت و پنجساله بودکه از دنیا رحلت فرمود. عمر نسبتا طویل آن حضرت و فتورى که در دستگاه خلافت رخ داد که امویان و عباسیان سر گرم زد و خورد با یکدیگر بودند فرصتى طلایى براى امام به وجود آورد که بساط افاضه و تعلیم را بگستراند و به تعلیم و تربیت و تاسیس حوزه علمى عظیمى بپردازد.
جمله «قال الصادق» شعار علم حدیث گردد،و به نشر و پخش حقایق اسلام موفق گردد. از آن زمان تا زمان ما هر کس از علما و دانشمندان اعم از شیعى مذهب و غیره که نام آن حضرت را در کتب و آثار خود ذکر کردهاند با ذکر حوزه و مدرسهاى که آن حضرت تاسیس کرد و شاگردان زیادى که تربیت کرد و رونقى که به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذکر کردهاند،همان طورى که همه به مقام تقوا و معنویت و عبادت آن حضرت نیز اعتراف کردهاند.
شیخ مفید از علماى شیعه مىگوید آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده که در همه بلاد منتشر شده. از هیچ کدام از علماى اهل بیت آنقدر که از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حدیث نام کسانى را که در خدمت آن حضرت شاگردى کردهاند و از خرمن وجودش خوشه گرفتهاند ضبط کردهاند،چهار هزار نفر بودهاند و در میان اینها از همه طبقات و صاحبان عقاید و آراء و افکار گوناگون بودهاند.
محمد بن عبد الکریم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب کتاب معروف «الملل و النحل»،درباره آن حضرت مىگوید: او، هم داراى علم و حکمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى کامل بود،بعد مىگوید: مدتها در مدینه بود، شاگردان و شیعیان خود را تعلیم مىکرد،و مدتى هم در عراق اقامت کرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و ریاست نشد و سر گرم تعلیم و تربیت بود. در آخر کلامش در بیان علت اینکه امام صادق توجهى به جاه و مقام و ریاست نداشت این طور مىگوید: یعنى آن که در دریاى معارف غوطهور استبه خشکى ساحل تن در نمىدهد، و کسى که به قله اعلاى حقیقت رسیده نگران پستى و انحطاط نیست.
کلماتى که بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجلیل مقام امام صادق صلوات الله علیه گفتهاند زیاد است،منظورم نقل آنها نیست،منظورم اشارهاى بود به اینکه هر کس امام صادق علیه السلام را مىشناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسهاى عظیم و پر نفع و ثمر که آثارش هنوز باقى و زنده است مىشناسد.حوزههاى علمیه امروز شیعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.
سخن در اطراف امام صادق سلام الله علیه میدان وسیعى دارد. در قسمتهاى مختلف مىتوان سخن گفت زیرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حکمت عملى و موعظه زیاد است و شایسته عنوان کردن است،ثانیا در تاریخ زندگى آن حضرت قضایاى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهریین و ارباب ادیان و متکلمان فرق دیگر اسلامى و صاحبان آراء و عقاید مختلف، بسیار دارد که همه قابل استفاده است.گذشته از همه اینها تاریخ معاصر آن حضرت که با خود آن حضرت یا شاگردان آن حضرت مرتبط است شنیدنى و آموختنى است.
سیره و روش امام صادق(ع)
با مقایسهاى بین سیرت و روشى که امام صادق علیه السلام در زمان خود انتخاب کرد با سیرت و روشى که بعضى از اجداد بزرگوار آن حضرت داشتند که گاهى به ظاهر مخالف یکدیگر مىنماید. رمز و سر این مطلب را عرض مىکنم و از همین جا یک نکته مهم را استفاده مىکنم که براى امروز ما و براى همیشه بسیار سودمند است.
*اصول ثابت و متغییر
این اختلاف و تعارض ظاهرى سیرت،به کمک بیاناتى که از پیشوایان دین رسیده،براى ما روشن مىکند از نظر اسلام در باب معیشت و لوازم زندگى چیزهایى است که اصول ثابت و تغییر ناپذیر به شمار مىروند و چیزهایى است که این طور نیست.
یک اصل ثابت و تغییر ناپذیر این است که یک نفر مسلمان باید زندگى خود را از زندگى عمومى جدا نداند،باید زندگى خود را با زندگى عموم تطبیق دهد.معنى ندارد در حالى که عموم مردم در بدبختى زندگى مىکنند عده دیگر با مستمسک قرار دادن قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق (4) در دریاى نعمت غوطهور بشوند هر چند فرض کنیم که از راه حلال به چنگ آورده باشند.
خود امام صادق سلام الله علیه که به اقتضاى زمان،زندگى را بر خاندان خود توسعه داده بود،یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقى کرد و قحط و غلا پدید آمد.به خادم خود فرمود چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟عرض کرد:زیاد داریم،تا چند ماه ما را بس است.فرمود همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش،گفت اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمى تهیه کنم.فرمود لازم نیست،بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایى تهیه خواهیم کرد،و دستور داد از آن به بعد خادم نانى که تهیه مىکند نصف جو و نصف گندم باشد،یعنى از همان نانى باشد که اکثر مردم استفاده مىکردند.فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختى و تنگدستى نان گندم بدهم،اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات مىکنم.
اصل ثابت و تغییر ناپذیر دیگرى که در همه حال و همه زمانها پسندیده است،زهد به معنى عزت نفس و مناعت طبع و بلند نظرى است که انسان در همه حال و همه زمانها خوب است نسبتبه امور مادى بى اعتنا باشد،دین را به دنیا،و فضیلت و اخلاق را به پول و مقام نفروشد،به امور مادى به چشم وسیله نگاه کند نه به چشم هدف و مقصد.
اما سایر امور که مربوط به توسعه و تضییق و بود و نبود وسایل زندگى استیک امر ثابت و تغییر ناپذیرى نیست.ممکن است در زمانى تکلیف جورى اقتضا کند و در زمانى دیگر جور دیگر،همان طورى که رسول خدا و على مرتضى علیهما السلام طورى زندگى کردند و سایر ائمه علیهم السلام طور دیگر.
*قیام یا سکوت
مثال دیگر که مثال زدم مساله قیام و سکوت بود. این مساله هم بسیار قابل بحث است،فرصت نخواهد بود که در این جلسه به طور کامل در اطراف این مطلب بحث کنم.براى نمونه سید الشهداء سلام الله علیه را از یک طرف،و امام صادق علیه السلام را از طرف دیگر ذکر مىکنم.
امام حسین علیه السلام بدون پروا،با آنکه قرائن و نشانهها حتى گفته هاى خود آن حضرت حکایت مىکرد که شهید خواهد شد،قیام کرد.ولى امام صادق علیه السلام با آنکه به سراغش رفتند اعتنا ننمود و قیام نکرد،ترجیح داد که در خانه بنشیند و به کار تعلیم و تدریس و ارشاد بپردازد.
به ظاهر،تعارض و تناقضى به نظر مىرسد که اگر در مقابل ظلم باید قیام کرد و از هیچ خطر پروا نکرد پس چرا امام صادق علیه السلام قیام نکرد بلکه در زندگى مطلقا راه تقیه پیش گرفت،و اگر باید تقیه کرد و وظیفه امام این است که به تعلیم و ارشاد و هدایت مردم بپردازد پس چرا امام حسین علیه السلام این کار را نکرد؟در اینجا لازم است اشارهاى به اوضاع سیاسى زمان حضرت صادق علیه السلام بکنم و بعد به جواب این سؤال بپردازم.
*اوضاع سیاسی در زمان امام صادق (ع)
در زمان امام صادق خلافت از دودمان اموى به دودمان عباسى منتقل شد .عباسیان از بنى هاشماند و عموزادگان علویین به شمار مىروند. در آخر عهد امویین که کار مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموى،به عللى سستشد،گروهى از عباسیین و علویین دستبه کار تبلیغ و دعوت شدند. علویین دو دسته بودند:بنى الحسن که اولاد امام مجتبى بودند،و بنى الحسین که اولاد سید الشهداء علیهما السلام بودند. غالب بنى الحسین که در تبعیت حضرت صادق علیه السلام بود از فعالیت ابا کردند.مکرر حضرت صادق دعوت شد و نپذیرفت. ابتداى امر سخن در اطراف علویین بود. عباسیین به ظاهر به نفع علویین تبلیغ مىکردند. سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهیم الامام با محمد بن عبد الله بن الحسن ابن الحسن،معروف به«نفس زکیه»بیعت کردند و حتى منصور-که بعدها قاتل همین محمد شد-در آغاز امر رکاب عبد الله بن حسن را مىگرفت و مانند یک خدمتکار جامه او را روى زین اسب مرتب مىکرد،زیرا عباسیان مىدانستند که زمینه و محبوبیت از علویین است.عباسیین مردمى نبودند که دلشان به حال دین سوخته باشد.هدفشان دنیا بود و چیزى جز مقام و ریاست و خلافت نمىخواستند.حضرت صادق علیه السلام از اول از همکارى با اینها امتناع ورزید.
بنى العباس از همان اول که دعات و مبلغین را مىفرستادند،به نام شخص معین نمىفرستادند،به عنوان«الرضا من آل محمد»یا«الرضى من آل محمد»یعنى«یکى از اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله که شایسته باشد»تبلیغ مىکردند و در نهان جاده را براى خود صاف مىکردند. دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند،یکى عرب به نام«ابو سلمه خلال»که در کوفه مخفى مىزیست و سایر دعات و مبلغین را اداره مىکرد و به او«وزیر آل محمد»لقب داده بودند،و اولین بار کلمه«وزیر»در اسلام به او گفته شد،و یکى ایرانى که همان سردار معروف،ابو مسلم خراسانى است و به او«امیر آل محمد»لقب داده بودند.
مطابق نقل مسعودى در مروج الذهب،بعد از کشته شدن ابراهیم امام(برادر بزرگتر سفاح و منصور که سفاح را وصى و جانشین خود قرار داده بود)نظر ابو سلمه بر این شد که دعوت را از عباسیین به علویین متوجه کند.دو نامه به یک مضمون به مدینه نوشت و به وسیله یک نفر فرستاد،یکى براى حضرت صادق علیه السلام که راس و رئیس بنى الحسین بود و یکى براى عبد الله بن الحسن بن الحسن که بزرگ بنى الحسن بود.امام صادق علیه السلام به آن نامه اعتنایى نکرد و هنگامى که فرستاده اصرار کرد و جواب خواست،در حضور خود او نامه را با شعله چراغ سوخت و فرمود جواب نامهات این است. اما عبد الله بن الحسن فریب خورد و خوشحال شد و با اینکه حضرت صادق علیه السلام به او فرمود که فایده ندارد و بنى العباس نخواهند گذاشت کار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد عبد الله قانع نشد،و قبل از آنکه جواب نامه عبد الله به ابو سلمه برسد سفاح که به ابو سلمه بدگمان شده بود با جلب نظر و موافقت ابو مسلم ابو سلمه را کشت و شهرت دادند که خوارج او را کشتهاند،و بعد هم خود عبد الله و فرزندانش گرفتار و کشته شدند.این بود جریان ابا و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت.
*علت امتناع امام صادق(ع)
ابا و امتناع امام صادق تنها به این علت نبود که مىدانست بنى العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهید خواهند کرد. اگر مىدانست که شهادت آن حضرت براى اسلام و مسلمین اثر بهترى دارد شهادت را انتخاب مىکرد همان طورى که امام حسین علیه السلام به همین دلیل شهادت را انتخاب کرد.
در آن عصر -که به خصوصیات آن اشاره خواهیم کرد- آن چیزى که بهتر و مفیدتر بود رهبرى یک نهضت علمى و فکرى و تربیتى بود که اثر آن تا امروز هست،همان طورى که در عصر امام حسین آن نهضت ضرورت داشت و آن نیز آنطور بجا و مناسب بود که اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همین جاست که در همه این کارها،از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منکرها و از سکوت و تقیهها،باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. اینها امورى نیست که به شکل یک امر تعبدى از قبیل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگیرد. اثر این کارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرایط مختلف فرق مىکند.گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سکوت و تقیه.گاهى شکل و صورت قیام فرق مىکند. همه اینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز،و یک تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد،اشتباه تشخیص دادن زیانها به اسلام مىرساند.
*اوضاع اجتماعی امام زمان
امام صادق علیه السلام در عصر و زمانى واقع شد که علاوه بر حوادث سیاسى،یک سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگیها و ابهامهاى فکرى و روحى پیدا شده بود،لازمتر این بود که امام صادق جهاد خود را در این جبهه آغاز کند.مقتضیات زمان امام صادق علیه السلام که در نیمه اول قرن دوم مىزیستبا زمان سید الشهداء علیه السلام که در حدود نیمه قرن اول بود خیلى فرق داشت.
در حدود نیمه قرن اول در داخل کشور اسلامى براى مردانى که مىخواستند به اسلام خدمت کنند یک جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافتبود،سایر جبهه ها هنوز به وجود نیامده بود و یا اگر به وجود آمده بود اهمیتى پیدا نکرده بود،حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافتبود و مردم از لحاظ روحى و فکرى هنوز به بساطت و سادگى صدر اول زندگى مىکردند.اما بعدها و در زمانهاى بعد تدریجا به علل مختلف جبهه هاى دیگر به وجود آمد،جبهه هاى علمى و فکرى.یک نهضت علمى و فکرى و فرهنگى عظیم در میان مسلمین آغاز شد. نحله ها و مذهبها در اصول دین و فروع دین پیدا شدند. به قول یکى از مورخین،مسلمانان در این وقت از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند.علوم اسلامى در حال تدوین بود. در این زمان یعنى در زمان امام صادق علیه السلام از یک طرف زد و خورد امویها و عباسیها فترتى به وجود آورد و مانع بیان حقایق را تا حدى از بین برد،و از طرف دیگر در میان مسلمانان یک شور و هیجان براى فهمیدن و تحقیق پیدا شد،لازم بود شخصى مثل امام صادق علیه السلام این جبهه را رهبرى کند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمى در معارف و احکام و اخلاق بپردازد. در زمانهاى قبل همچو زمینهها نبود،همچو استعداد و قابلیت و شور و هیجانى در مردم نبود.
در تاریخ زندگى امام صادق علیه السلام یک جا مىبینیم زنادقه و دهریینى از قبیل ابن ابى العوجا و ابو شاکر دیصانى و حتى ابن مقفع مىآیند و با آن حضرت محاجه مىکنند و جوابهاى کافى مىگیرند .احتجاجات بسیار مفصل و طولانى از آن حضرت در این زمینهها باقى است که به راستى اعجاب آور است. توحید مفضل که رسالهاى است طولانى در این زمینه، در اثر یک مباحثه بین مفضل از اصحاب آن حضرت و بین یک نفر دهرى مسلک و رجوع کردن مفضل به امام صادق علیه السلام پدید آمد.
در جاى دیگر مىبینیم که اکابر معتزله از قبیل عمرو بن عبید و واصل بن عطا که مردمان مفکرى بودند مىآمدند و در مسائل الهى یا مسائل اجتماعى سؤال و جواب مىکردند و مىرفتند.
در جاى دیگر فقهاى بزرگ آن عصر را مىبینیم که یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضى از آنها مىآمدند و از آن حضرت سؤالاتى مىکردند. ابو حنیفه و مالک معاصر امام صادقاند و هر دو از محضر امام علیه السلام استفاده کردهاند.شافعى و احمد بن حنبل شاگردان شاگردان آن حضرتند.مالک در مدینه بود و مکرر به حضور امام علیه السلام مىآمد و خود او مىگوید وقتى که به حضورش مىرسیدم و به من احترام مىکرد خیلى خرسند مىشدم و خدا را شکر مىکردم که او به من محبت دارد. مالک درباره امام صادق مىگوید: از بزرگان و اکابر عباد و زهاد بود و از کسانى بود که خوف و خشیت الهى در دلش قرار داشت.او مردى بود که حدیث پیغمبر را زیاد مىدانست،خوش محضر بود،مجلسش پر فایده بود. و باز مالک مىگوید: چشمى ندیده و گوشى نشنیده و به دلى خطور نکرده کسى از جعفر بن محمد فاضلتر باشد. ابو حنیفه مىگفت:از جعفر بن محمد فقیهتر و داناتر ندیدم.مىگوید وقتى که جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت که سختترین مسائل را براى سؤال از او تهیه کنم. من چهل مساله اینچنین تهیه کردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفى کرد،امام فرمود او را مىشناسم،پیش ما آمده است.بعد به امر منصور مسائل را طرح کردم. در جواب هر یک فرمود عقیده شما علماى عراق این است،عقیده فقهاى مدینه این است،و خودش گاه با ما موافقت مىکرد و گاه با اهل مدینه،گاهى هم نظر سومى مىداد.
در جاى دیگر متصوفه را مىبینیم که به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مىکردند که نمونه مختصرى از آن را قبلا عرض کردم.
زمان امام صادق علیه السلام زمانى بود که برخورد افکار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب مىکرد که امام کوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد.همیشه باید در این گونه امور به اثر کار توجه داشت.سید الشهداء علیه السلام دانست که شهادتش اثر مفید دارد،قیام کرد و شهید شد و اثرش هنوز هم باقى است. امام صادق علیه السلام فرصت را براى تعلیم و تاسیس کانون علمى مناسب دید،به این کار همت گماشت.بغداد که کانون جنبش علمى اسلامى صدر اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد. ظاهرا ایشان آخر عمر سفرى به بغداد آمده است. اثر امام صادق علیه السلام است که مىبینیم شیعه،در مقدم سایر فرق،در علوم اسلامى پیشقدم و مؤسس شد و یا لا اقل دوش به دوش دیگران حرکت کرد و در همه رشتهها از ادب و تفسیر و فقه و کلام و فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضى و تاریخ و جغرافى کتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون داد،عالىترین و نفیسترین آثار علمى را به جهان تحویل داد.اگر امروز مىبینیم اصلاح طلبانى به رسمیت مذهب شیعه-بعد از هزار سال-اقرار و اعتراف مىکنند به خاطر این است که شیعه یک مکتب واقعى اسلامى است و آثار شیعى در هر رشته نشان مىدهد که دیگر نمىتوان اتهامات سیاسى به آن بست. این آثار مولود ایمان و عقیده است،سیاست نمىتواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان یا تفسیر و حدیثى به وجود آورد.رسمیت امروز شیعه معلول طرز کار و عمل آن روز امام صادق سلام الله علیه است.
مقصود این است که ائمه اطهار در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر مىگرفتند و چون دورهها و زمانها و مقتضیات زمان و مکان تغییر مىکرد خواه و ناخواه همان طور رفتار مىکردند که مصالح اسلامى اقتضا مىکرد و در هر زمان جبههاى مخصوص و شکلى نو از جهاد به وجود مىآمد و آنها با بصیرت کامل آن جبهه ها را تشخیص مىدادند.
این تعارضها نه تنها تعارض واقعى نیست، بلکه بهترین درس آموزنده است براى کسانى که روح و عقل و فکر مستقیمى داشته باشند،جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانى را درک کنند که چگونه مصالح اسلامى اقتضا می کند که یک وقت مثل زمان سیدالشهداء علیه السلام نهضت آنها شکل قیام به سیف به خود بگیرد و یک زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شکل تعلیم و ارشاد و توسعه تعلیمات عمومى و تقویت مغزها و فکرها پیدا کند و یک وقت شکل دیگر.