از سویی دیگر پایبندی کارگردان به اخلاق و صلاحدید او در عدم لزوم استفاده از الفاظ رکیک، رابطه های نابجا و کلیشه های جنسی رایج و از سوی دیگر عدم سوء استفاده از احساسات مخاطب و «گدایی گریه» این اثر را قابل ستایش می کند.
خبرنامه دانشجویان ایران: محسن شهمیرزادی// لاک قرمز، روایت انسانهای معمولی در اتفاقات نا معمول زندگی است، لاک قرمزی که بر ناخن های دختر 16 ساله زده شده، دختری که بر خلاف دوستان هم سن خود لاک می زند و می خواهد زود بزرگ شود، لاکی که با خود معنای شادی، آرزوهای بلند و آینده ای روشن دارد، اما دیری نمی پاید که دختر مجبور است در مراسم ختم پدر خود لاک قرمزش را پاک کند تا وارد زندگی جدیدی شود، پدری که معتاد است، همسرش را کتک می زند، اما در عین حال خوش اخلاق و گاهی روشن فکر! نیز هست، مادری که شهرستانی است، گرچه مهربان و مادر خانواده بوده اما کمی پرخاشگر و بی احساس است، خواهر و برادر کوچکی که هر کدام دنیای خود را دارند، و این میان اکرم-این دختر 16 ساله- که هم باید زندگی نابسامان پدر و مادر خود را تحمل کند و هم بزرگتری باشد برای برادر و خواهرکوچک خود.
شاید بتوان پیام ضمنی لاک قرمز را در همین یک جمله توصیف کرد: با رنج است که می توان بزرگ شد؛ دختری که مجبور میشود لاک هایش را پاک کند و با مشکلات پی در پی دست و پنجه گرم کرده تا بتواند بزرگ شود، فیلم اگرچه که حرف زیادی برای گفتن ندارد اما کارگردان به خوبی توانسته حس مد نظر خود را به مخاطب منتقل نماید، بهره گیری از نماهای خوب که آزاردهنده نبوده و قصد فخر فروشی تکنیکی ندارند، صدا گذاری مناسب و استفاده به جا از جزئیات صوتی، و گارآمدی بازیگرانی که در مجموع چنان مشهور نیستند و همین باعث می شود تا مخاطب با پیش زمینه اولیه به شخصیت ها توجه نکند و بسیاری از عواملی که کارگردانی این فیلم را قابل قبول کرده است. از سویی دیگر پایبندی کارگردان به اخلاق و صلاحدید او در عدم لزوم استفاده از الفاظ رکیک، رابطه های نابجا و کلیشه های جنسی رایج و از سوی دیگر عدم سوء استفاده از احساسات مخاطب و «گدایی گریه» این اثر را قابل ستایش می کند.
اما در عین حال داستان این فیلم در همان کلیشه های فیلم های سیاه نمای اجتماعی بروز و ظهور مییابد، روایت فلاکت و بدبختی و مشکلات بی حد جنوبنشینان پایتخت که از چاله ای به چاه دیگر میافتند، تا حدی می توان گفت داستان بدون قهرمان و ضد قهرمان پیشمیرود: روایتی از انسان های معمولی. شخصیت ها کار خارقالعادهای انجام نمیدهند، دختری که باهمهی کودکی خود ناخواسته در شرایطی قرار میگیرد که همواره دریلم های سینمایی و زندگی واقعی هم سن های او چنین تجربه ای را کسب نمیکنند.
اگرچه کاراکترها ادعای واقع گرایی و طبیعی بودن کنند و در شخصیت ها این نیز خارق العاده نبودن برجسته باشد اما رویدادهایی که با آن مواجه میشویم، به هیچ وجه سیر منطقی نداشته و حوادث شدیدا تصنعی هستند و در یک سوم آخر فیلم زمانی که کارگردان تمام بلایا را بر سر دختر ویران میکند حفره های فراوانی در فیلمنامه بروز می یابد که اتفاقات را کاملا بی منطق پیش میبرد تا جایی که حربه ی نویسنده در پوشاندن این حفره ها ضربت های پر حجم و پر سرعت در انتهای فیلم است تا مخاطب بخواهد دربارهی یک حادثه تامل کند، اتفاقات شدیدی از پشت هم میایند و با همین ترفند سعی در پوشاندن ضعف فیلمنامه دارد و در برخی موقعیت ها این حجم از تعداد رویدادهای ناگوار بهشدت زننده بوده و در انسجام منطقی فیلم نیز تاثیر گذار می باشد.
در لاک قرمز ما هیچ گونه انسانیتی نمی بینیم، همسایه ای که تا روز قبلش با هم مراوده داشتند دیگر دیده نمیشود، خاله ای که حاضر نیست هیچ کمکی به خواهرش کند درحالیکه دوست دارد خواهر زاده اش، عروسش شود، دوست صمیمی که هیچ سراغی از اکرم نمی گیرد و فقط در یک نما به خواستهی دوستش مبنی بر قرض پول اندک جواب مثبت می دهد، در این میان تنها یک عموی مهربان وجود دارد که از شخصیت او انسان کامل عقلی برنمیآید، در کل کارگردان تمامی احتمالات کمک به دختر را با یک پاسخ منحرف کننده از بین برده است و یکی از پایه های رویدادهای تصنعی، شخصیت های اطراف اکرم هستند که هرچه باشند "انسان واقعی" نمی باشند.
هرچند در لاک قرمز سعی شده تا ازدواج و خانواده امری پسندیده نشان داده شود چه در آرزوهای کودکی و دیالوگ های متنوع در فیلم پیرامون ازدواج چه در نماهایی که از ازدواج و حلقه ی ازدواج در فیلم مشاهده می-شود، به خصوص جایی که اکرم دو هفته به هیچ کدام از کارمندان نیروی انتظامی حرفی نمی زند و در یک آن با دیدن حلقهی ازدواجِ مامور به آنها اعتماد کرده و اولین کاری که انجام میدهد اعتراف چیزست که گمان میکند جرم اوست، اما این نماهای تصنعی از ازدواج یک پارادوکس دیگری در فیلم را پدید می آورد، "منزل" و "مسکن" همواره نماد آسایش و سکونت است، جایی که همواره انسان ها از نابسامانی های اجتماع به منزل پناه می آورند اما در لاک قرمز مشاهده می کنیم که مشکلات و آشوب ها دقیقا در خود منزل وجود دارد، فضای خانه شدیدا موهوم و ترسناک بوده و هیچ وقت چراغ های منزل به صورت کامل روشن نیستند و خانه همیشه تاریک است، غذایی در آن پخته نمیشود و همواره ترسناکتر از محیط بیرون است.
اما در خارج از منزل، ما با چهار نهاد مواجه هستیم، بهزیستی، نیروی انتظامی، دادگستری و شهرداری، در فیلم سه نهاد نخست همواره منشا آرامش بوده و امور با سرعت و احترام فراوان پیگیری میشوند و تقریبا تنها موقعیت های یدر فیلم هستند که در آن ها شاهد صحنه های تشنج زا نیستیم. اما در مورد نهاد آخر، در خط اتوبوس شاهد باندبازی و بی عدالتی حتی در بین دستفروش ها هستیم، زمانی که دختر تصمیم می گیرد به جای باج دادن به باندهای دستفروشی، در کنار خیابان به فروش عروسک های پدرش بپردازد که ناگهان ماموریان شبه جلاد شهرداری از راه میرسند و با خشونت هرچه تمام وسایل دستفروشان را منهدم و بقیه دستفروشان نیز فرار میکنند.
لاک قرمز در طول روایت خود، همواره رنجهایی را از پی رنج دیگر میآورد، بی آن که روزنه امیدی را با خود به همراه داشته باشد، و با این حجم مشکلات غیرقابل انتظار فشار عصبی شدیدی را بر مخاطب روا می دارد، حتی در پایان فیلم نیز تکلیف مخاطب را مشخص نمی سازد، آیا با مبارزه در وضع موجود می توان راه نجاتی یافت؟ حالا که اکرم تصمیم گرفته «راه پدرش را ادامه دهد» آیا می تواند از پس مشکلاتش بر آید؟ پدری که خود مسبب بسیاری از مشکلات به وجود آمده است، ادامه ی راهش میتواند مشکلاتش را برطرف کند؟
عمده ی فیلم های اجتماعی در تمام مدت راوی رنج بی امید هستند و تلاش دارند در چند فریم آخر با پایان بندی خوش اثر را صاحب مجوز پخش کنند، این درحالی است که تاثیر القای ناامیدی های میانه فیلم به مراتب ماندگار تر از چند فریم امید بخش و غیرطبیعی پایانی آن میباشد و صاحبان اثر و سیاستگذاران باید در راستای اصلاح ژانر اجتماعی در ایران تاملات جدی نمایند.