اینکه کشتیبان اعتدالی نه از جایی آمده و نه به جایی میرود بدان معناست که او به مقولات ایدئولوژیک نگاه نمیکند، قرار نیست هدفی را دنبال و در راستای هدفی تلاش کند و بابت آن انرژی، وقت و هزینه صرف کند بلکه آنچه مهم است و انجام میدهد کشتیبانی و استمرار کشتیبانی است. وضعیت اعتدال در جامعه ما نیز اینچنین است؛ اعتدالگرایان نیروهای ایدئولوژیک نیستند بلکه کشتیبانانی هستند که برای ماندن بر اریکه کشتیبانی قدرت، سیاست میکنند. قرار نیست برای تحقق ایدهای کاری انجام شود، بلکه قرار است ایده استمرار قدرت مبنای کنش باشد. این یعنی عملگرایی (پراگماتیسم) در سیاست. عملگرایان، فایدهمندی شخصی مبنای کنششان است. بهرهوری در سیاست عملگرایانه، تحقق درصد بیش از پیشتر یک ایده بیرونی نیست بلکه بهرهوری در این نگاه بهمعنای تحقق حداکثری فایده شخصی و درونی است.
حال با توجه به این توضیح اگر بخواهیم رفتار رادیکالی کنشگران اعتدالی را توضیح دهیم باید گفت این رادیکالیسم ایدئولوژیک نیست. عملگرایان تنها ایدئولوژی که به آن پایبندند، فایدهمندی شخصیشان است، این یعنی ایدئولوژی عملگرایی. رادیکالیسم اعتدالی یعنی رادیکالیسمی در جهت استمرار قدرت و فایدهمندی برای فرد اعتدالی. رادیکالیسم زمانی در سیاست کشتیبان اعتدالی معنا مییابد که تضمینکننده اعتدال کشتی قدرت، کشتیبان اعتدال باشد. در این رویکرد، رادیکالیسم زمانی اتفاق میافتد که حرف از لزوم گستردهکردن عرشه کشتی قدرت کشتیبان در میان باشد. زمانی که بهاعتدال ماندن در کشتی قدرت بههم بخورد و تا زمانی که اعتدال به کشتی قدرت بازگردد، فرد جواز لازم را مییابد تا رادیکالیسم را مبنای کنش خود قرار دهد.
اما این همه ماجرا نیست؛ در کنار عملگرایی اوکشات تاکیدهای دیگری نیز دارد که با اعتدالگرایان ما همخوانی دارد. مایکل «اوکشات» این نماینده قرن بیستمی اعتدال در مقالهای تحت عنوان «عقلگرایی در سیاست» در کنار عملگرایی بر محافظهکاری نیز تاکید میکند. این نظریهپرداز میگوید محافظهکار بودن یعنی «ترجیح دادن معلوم بر مجهول، ترجیح دادن آزموده بر ناآزموده، عینیت بر ذهنیت، واقع بر امکان، محدود بر نامحدود، نزدیک بر دور، کفایت بر فراوانی زیاد، مناسب بودن بر کمال، شادمانی حاضر بر سعادت خیالی.» این منطق به چیزی شبیه مردابوارگی سیاست توجه میکند. این منطق، سیاست کهنسالانه را بر سیاست پرخروش جوانانه ترجیح میدهد و این منطق واپسگرایی را بر تحولگرایی ترجیح میدهد.
پارادوکس و تناقضنمای اعتدالی دقیقا همینجا خودنمایی میکند. چگونه میتوان با منطق عملگرایی، رادیکالیسم را بهعنوان تلاشی برای ماندن در قدرت برگزید و به کار بست، اما در عین حال محافظهکار بود؟ چگونه میتوان الهیات محافظهکاری را شبانهروز در رسانهها بهمثابه ارزش پمپاژ کرد اما در ساحت عمل جواز به کنش رادیکالی داد. واقعیت این است که نمیتوان خود را پیامبر محافظهکاری نامید اما برای استمرار و بسط قدرت، رادیکالیسم پیشه کرد. واقعیت این است که این چیزی شبیه به همان معادلات خودنقیض است.
واقعیت این است که رادیکالیسم برای محافظهکار یعنی پایان، یعنی بنبست. رادیکالیسم مانند سنگی است که وسط برکه و مرداب میافتد و موجب شکلگیری امواج میشود. نمیتوان انتظار داشت رفتار رادیکالی در جامعه تاثیر بر دیگر اجزای جامعه نداشته باشد. سنگ که در برکه بیفتد امواج غیرقابل کنترلی آغاز میشود و تا کرانههای جامعه پیش میرود. واقعیت این است که رادیکالیسم، رادیکالیسم میآفریند.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا