راستش را بخواهید، همه چیز به حدود چند ماه پیش برمیگردد که تلفنم خراب شد! با خراب شدن تلفن و ناامید شدن از امکان تعمیر آن و اجبار به خرید تلفنی جدید، مقاومت طولانی مدتم در مقابل پیوستن به فضای مجازی در هم شکست! ماجرا از این قرار بود که دوستی برای نصب برنامهها در تلفن جدید یاریام کرد و تشویق ایشان باعث شد بعد از مدتها پاسخ منفی به همه دوستانی که در این زمینه مشوقم بودند و حتی داوطلبانه صفحاتی برایم ایجاد کردند، تصمیم بگیرم به این فضا بپیوندم.
چون بعضی شیوههای استفاده از این فضا و امکاناتش را دوست نداشتم و ندارم. به نظرم اگر بیهدف و بدون داشتن کنترل شروع به پرسهزنی در دنیای مجازی کنی، زمان فوقالعاده ارزشمندی را گاهی بابت مسائلی فوقالعاده سخیف از دست میدهی اما در عوض اگر بخواهی، میتوانی از این امکان بهترین بهرههای ممکن را ببری؛ مثل همه امکانات دیگر دنیا!
نوشتن مطالبی که در صفحهام میبینید بیشتر از چند دقیقه زمان نمیبرد، هر چند بسیاری از آنچه مینویسم جزو دغدغه سالهای زندگی بوده است. یکی دیگر از امکانات این فضا را کمک به انعکاس فعالیتها و نیازمندیهای دیگر دوستان یافتم؛ آنهایی که دامنه ارتباطشان به اندازه من گسترده نیست.
زبان پیامهایم، زبان مشترک انسانی است، فارغ از سن و جنسیت و باورها. میدانم که نوشتههایم طولانیاند و دارم کمکم خودم را تعلیم میدهم به موجزتر نوشتن و یک کانال تلگرام دارم که مطالب طولانی را آنجا با دوستان شریک میشوم. یکی از دوستان در ابتدای راهاندازی صفحهام تذکرات مشفقانهای به من داد که اگر فلان کار را بکنی و بهمان کار را نکنی، تعداد دنبالکنندهها هرگز زیاد نخواهد شد! و من در پاسخ به آن مهربان دلسوز گفتم: مگر نه اینکه بعضی از بیمحتواترین و مبتذلترین مسائل این کره خاکی گاهی بیشترین میزان لایکهای عالم را به خود اختصاص میدهند و بعضی از حیاتیترین و انسانیترین واقعیات موجود به دست فراموشی سپرده میشوند!؟
حقیقتش رابخواهید طی چند ماهی که جزو خانواده فضای مجازی شدم،جز یکی دو مورد که کمی در یافتن حریم شخصیشان دچار مشکل شده بودند، باقی همه صفاست و دوستی و مهر و مرور خاطرات خوش و... همه سهم من از این فضا شرمندگی است؛ شرمندگی و قدردانی نسبت به مردمی که طی همه این سالها هیچوقت، گیتی خامنه را تنها نگذاشتند.