ساعت از یک نیمهشب گذشته بود که گوشی زنگ خورد و من خواب و بیدار از مددکار امین میشنیدم که پسرک سم خورده است و الان دارند معدهاش را شستوشو میدهند. امین پیش ما درس میخواند؛ در خانه ایرانی لبخط. خانه ایرانی دو جور دانشآموز دارد: آنهایی که ترک تحصیل کردهاند یا اصلا مدرسه نمیروند و فقط پیش ما درس میخوانند و دیگرانی که مدرسه میروند ولی برای پشتیبانی تحصیلی و مددکاری و کارهای دیگر مثل ورزش و کلاس زبان و تئاتر و کتابخوانی و... میآیند خانه ایرانی. امین مدرسه میرفت، البته بعد از مدتی ترک تحصیل کرد و برای همین از همکلاسیهایش بزرگتر بود. به رفتار اما از همسن و سالهایش هم بالغتر به چشم میآمد. پسرک 15- 14 سالهای که بعد مدرسه میرفت سر کار و در خانوادهای که مدتها بود رنگ پدر به خودش نمیدید، کمکخرج خانواده پنجنفرهای میشد که نانآور اصلیاش برادر ارشد 18 سالهاش بود و جور اعتیاد پدر را میکشید. سرشار از شور زندگی بود و حالا میشنیدم «دارند معدهاش را شستوشو میدهند.»
2- اومد خونه. گفت «مدرسه گفتن باید پول بیاری.» گفتم «ندارم. از کجا بیارم؟ خواهر و برادر کوچیکترت هم مدرسه میرن، اونام پول میخوان... بسه دیگه هر چقدر خوندی. درس خوندن به کار ما نمیآد. آخرش هم همینی که هستیم هستیم. درس خوندن مال پولداراست. برادرت هم تنهایی نمیتونه از پس خرج ما بربیاد. دیگه از فردا نمیخواد مدرسه بری... .» تو روم دراومد که «نه! من هر جور شده باید برم مدرسه». من هم زدم تو گوشش و از خونه انداختمش بیرون. نگو رفته از تو کمد مرگ موش برداشته خورده. آخه خونهمون یه موشای گندهای داره، مرگ موش گرفته بودم برای اونا، بقیهاش رو گذاشتم تو کمد... .»
مادرش کنار ورودی اورژانس بیمارستان لقمان ایستاده و توضیح میدهد که چه شد و «خدا خیلی رحم کرده و دکتر میگفت دیرتر رسانده بودینش رفته بود و... .» خودش را بردهاند توی بخش و «ملاقات ممنوع» است.
مادرش راحت میگوید چه گفته و چه کرده است. خودش را مقصر نمیداند. به نظرش انتظار ناحقی نداشته است که پسرش رویای درس خواندن را رها کند و تماموقت برود سر کار. مثل بیشتر بچههای محل.
3- درس خواندن در آن محله قاعده نیست، استثناست. خیلی از بچهها یا اصلا مدرسه نمیروند یا بعد از چند سال درس خواندن ترک تحصیل میکنند و میروند سر کار. وضع مالی خانوادهها و فرهنگی که «کار کودک» در آن شیوه رایج بچه بزرگ کردن است، درس خواندن را جزء اولویتها قرار نمیدهد. انتظار اینکه بچهای درس خواندن را رها کند، انتظار عجیبی نبود و هیچکس توقع نداشت احتمال ترک تحصیل با واکنشی مثل «خودکشی» روبهرو شود. امین اما رویایی داشت که دنیا بی آن به چشمهای کودکانهاش ارزش ماندن نداشت. همین چند سال درس خواندن و رفتن و آمدنهایش توی خانه ایرانی و کتابخوانی و... دنیای جدیدی را برابرش گشوده بود. دنیایی که همهاش پرسکاری و دستفروشی و در بچهسالی ازدواج کردن و شیشه و دوا و ظلمات نبود. دنیای روشنتری که میخواست به آن برسد و راهش از مدرسه میگذشت و حالا میشنید «دیگه نمیخواد بری مدرسه. پولش رو از کجا بیارم؟»
4- «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد...» را اصل سیام قانون اساسی گفته است، اما هیچ کدام مان هم از مریخ نیامدهایم. بیشتر ما در دوران دانشآموزیمان دیدهایم که «کمک به مدرسه»هایی که طلب میشوند، انگار منافاتی با رایگان بودن آموزش ندارند. برای بیشتر ما اما ماجرا از یک جایی فرق میکرد.
برای طبقه متوسط و کمی بالا یا پایینش، پرداختن مبالغ کمک به مدرسه اگرچه خوشایندمان نبود، ولی با دادن یا ندادن آن تغییر آنچنانی در زندگیمان ایجاد نمیشد و فشار غیرقابل تحملی بر خانوادهمان وارد نمیکرد. اما در یک محله محروم مثل لبخط، درخواست یک «کمک به مدرسه» 200 یا حتی 100 هزار تومانی، مشوق خوبی برای ترک تحصیل کودک است؛ کمکی که اگر دریافت نشود، هر روز میتواند کودک را در کلاس انگشتنما کند یا باعث شود سر صف اسمش را بخوانند که «فلانی هنوز مبلغ کمک به مدرسهاش را نداده است و اگر فلان تعمیرات انجام نمیشود به این خاطر است و...» یا بچه را از کلاس هوشمند رهنمون کنند به سمت کلاس غیرهوشمند و قس علیهذا... . کودک میماند بین فشار مدرسه برای پول گرفتن و فشار خانواده برای ترک تحصیل؛ و مگر یک بچه چقدر توان و تحمل دارد؟ والدین هم در این محلات اغلب یا بیاندازه گرفتارند یا بیسواد و کمسواد و نمیتوانند به حق قانونیشان استناد کنند و مطالبهگر حق تحصیل فرزندشان باشند. بعضی در برابر درخواستهای مکرر مدرسه سر خم میکنند و برخی دیگر، فشار را منتقل میکنند به فرزندانشان. یا بعد از مدرسه سر کار میفرستندشان یا کلا مانع تحصیلشان میشوند.
5- امین زنده ماند. به مدرسه هم برگشت. رفتیم و با مدرسهاش صحبت کردیم. توضیح دادیم وضع مالی خانوادهاش را. قرار شد از او کمکی برای مدرسه نخواهند. داخل دفتر که بودیم مادر دو تا از بچهها آمده بودند برای تخفیف گرفتن. بیرون آمدنی، حیاط مدرسه پر از امینها بود.