من سال 1358 وارد دانشگاه شدم؛ دانشکده دماوند که دانشکده مجزایی بود و برای فرحناز پهلوی ساخته شده بود. این دانشکده بسیار شیک و مجلل و با امکانات خوبی بود. زبان رسمی این دانشکده هم انگلیسی بود، یعنی من که رشته الهیات و معارف اسلامی قبول شده بودم باید با زبان انگلیسی رشته معارف را تحصیل میکردم. همان اوایل که وارد دانشگاه شدم قضیه لانه جاسوسی به وجود آمد، من هم چون عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده بودم بهعنوان نماینده انجمن در لانه جاسوسی فعالیت میکردم.
نمیتوان گفت جریان سیاسی خاصی این تصمیم را گرفت، کسانی که این تصمیم را گرفتند، بچههای انجمن اسلامی بودند که دغدغهشان هم عملکرد دولت آمریکا، قبل و بعد از انقلاب بود.
از طرفی تمایل رئیس دولت موقت به سمت آمریکا بود. دیدار بازرگان با برژینسکی در الجزایر باعث شد یک نارضایتی عمومی در مردم نسبت به عملکرد دولت موقت شکل بگیرد. رئیس دولت موقت بازرگان این را عنوان کرده بود که ما مایل هستیم ارتباط دوستانهمان را با آمریکا ادامه دهیم یا در جای دیگر عنوان کرده بود که بالاخره گذشته، گذشته است. درواقع سمت و سوی دولت موقت به این مسیر میرفت که به قول یکی از کارکنان سفارت، اگر همان روند ادامه پیدا میکرد، شرایط آمریکا در ایران، بسیار بهتر از قبل از انقلاب میشد.
مهار انقلاب، هدف اصلی آمریکا بود و وقتی انقلاب مهار میشد دیگر انقلاب ایران بهعنوان انقلاب الگو مطرح نمیشد و سرنوشتی مثل انقلاب نیکاراگوئه، که ۶ ماه بعد از پیروزیاش با چرخشی به سمت آمریکا رفت، پیدا میکرد و ساقط میشد. رئیس دولت موقت عنوان کرد که سیاست ما گامبهگام است و گفت که من بولدوزر نیستم که کار کنم؛ من یک ماشین فولکس واگن هستم و به آرامی کار میکنم. این حرف به معنای این بود که دولت موقت حرکتهای انقلابی را نمیتوانست تحمل کند.
مجموع این صحبتها نشان میداد که آمریکا دارد خط نفوذش را در داخل کشور باز میکند. بعد از انقلاب اسلامی حضرت امام فرمایشی کردند که همه هجمهها به سمت آمریکا بیاید و دانشجویان به این نتیجه رسیدند که وقت آن است که به دولت آمریکا اعتراض کنند؛ چون دولت آمریکا یک حرکت بسیار زشتی که کرد این بود که شاه را پذیرفت. این یک اهانت و توهین به ملت ایران بود که بعد از این همه جنایت حالا بهعنوان میهمان در آمریکا پذیرفته شد. این قضیه پیامی هم برای سایر وابستگان آمریکا داشت که بالاخره آمریکا حمایتش را از آنها قطع نمیکند.
مجموع اینها بهخصوص پذیرفتن شاه باعث شد دانشجویان یک جلسهای برگزار کنند و در آن جلسه عنوان شد که نهایتا برای سه ساعت، یا فوقش برای یکی دو روز در حیاط سفارت تحصن کرده و اعتراضشان را نسبت به پذیرفتن شاه از سوی آمریکا عنوان کنند؛ چون خواست ملت ایران و حضرت امام(ره) این بود که شاه باید به ایران برگردد تا محاکمه شود ولی کمترین توجهی به این خواسته نشد و دانشجوها بعد از تصرف سفارت آمریکا متوجه شدند که رفتارهای خیلی غیرعادی در آنجا مشاهده میشد.
من البته به علت بیماریای که داشتم، یکی دو روز بعد ملحق شدم ولی بچهها میگفتند که آنها مسلح بودند و میخواستند به نوعی بچهها را معطل کنند که وارد ساختمان نشوند تا آنها فرصت داشته باشند اسناد را نابود کنند. بچهها که وارد ساختمان میشوند با دستگاههای بسیار پیچیده جاسوسی مواجه میشوند و این باعث شد بچهها در سفارت بمانند چون آنجا دیگر مرکز استراقسمع و شنود و خلاصه یک مرکز اطلاعاتی - امنیتی آمریکا در منطقه شده بود.
بله، فکر میکنم بچههای علم و صنعت بودند.
بعضیها مخالف با اشغال لانه جاسوسی بودند، دلیلش این بود که اشغال لانه جاسوسی را باعث تضعیف دولت یعنی دولت جمهوری اسلامی تلقی میکردند بنابراین با این موضوع خیلی همراهی نکردند؛ البته دانشجویانی از دانشگاه علم و صنعت وارد این حرکت شدند و همراهی کردند اما کسانی هم بودند که همراهی نکردند.
آن موقع انجمنهای اسلامی واقعا اسلامی بود اما تشکل دیگری به نام انجمن دانشجویان مسلمان بود که میگفتند اینها میثمی و پیمانیاند. در اقلیت هم بودند، خیلی هم تحرک خاصی نداشتند. در حقیقت میشود گفت که اینها شاخهای از سازمان منافقین بودند که قائل به مشی مسلحانه و مشی قهری نبودند ولی تاثیرگذار در لانه به هیچ عنوان نبودند. اصلا ببینید عنوانی که دانشجویان پیرو خط امام برای خودشان انتخاب کردند به هیچ عنوان یک عنوان سیاسی نبود، دانشجویان مسلمان پیروخط، یعنی پیرو ولایت فقیه، پیرو حضرت امام، یعنی هیچ برچسب سیاسی به این حرکت نمیچسبد.
بله. ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ هم جریان چپ مثلا چریکهای فدایی خلق اقدام کردند؛ همان جلوی حیاط سفارت آمدند و شعار دادند اما مردم هیچ حمایتی نکردند؛ چیزی حدود سه ساعت بیشتر طول نکشید که اینها از سفارت اخراج شدند.
مردم کاملا حمایت کردند. یکی از شعارهای مردم این بود که بعد از شاه نوبت آمریکاست. اما دولت موقت و اساسا تفکر نهضت آزادی قائل به این بودند که ما باید با آمریکا کنار بیاییم و اصلا نمیشود آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ تلقی کرد.
کمااینکه یکی از حرفهای بسیار بدی که بازرگان به دانشجویان زد این بود که اینهایی که آمدند اینجا را اشغال کردند، ضدانقلاب و فرزندان شیطان هستند. یعنی آن تعبیری که حضرت امام درمورد آمریکا به کار برده بودند که آمریکا شیطان بزرگ است، بازرگان گفت که ما فرزندان شیطانیم که آمدیم لانه جاسوسی را گرفتیم. چون ایشان قائل بر این بود که اصلا چیزی به نام استقلال و اینکه شما بخواهید مستقلا در دنیا حرکت کنید، معنی ندارد؛ دنیا یک کدخدایی دارد به نام آمریکا.
حتی اینها قائل بر این بودند که همان قانون اساسی فرانسه را با قدری اصلاحات اجرا کنیم اما با مخالفت امام و مجلس خبرگان قرار شد قانون اساسی را متناسب با قوانین انقلاب اسلامی و اهداف آن تدوین کنند. بنابراین مردم با تعجب و یأس به رفتار دولت موقت نگاه میکردند. آن سیل خروشان مردم را یک مرتبه دولت بازرگان نگه داشت و میخواست همهچیز را با سازش حل کند. به هرحال مشیدولت بازرگان به این سمت داشت میرفت که انقلاب را به نوعی کنترل کند به این معنا که انقلاب یک حرکتی بوده که انجام شد و نتیجه هم داد و شاه هم رفت و دیگر همهچیز تمام شد و آمریکا هم با اینکه این همه جنایت علیه ما کرده، صرفا عذرخواهی کند و بهعنوان یک کشور مودب در کنار هم تعاملاتمان را داشته باشیم.
جالب اینکه اسنادی که از لانه جاسوسی به دست آمد، نشان میداد که اینها خیلی امیدوار بودند هیات حاکمه آمریکا بتوانند با دولت موقت انقلاب را کنترل کنند. بنابراین با اشغال لانه جاسوسی به نوعی انقلاب اسلامی تثبیت شد. شما ببینید چقدر کودتا در آمریکای جنوبی و آفریقا اتفاق افتاد که توسط خود آمریکا هدایت میشد.
در هر کجا که آمریکا باشد کودتا آنجا یک چیز خیلی عادی است. به قول یکی از استراتژیستهای آمریکایی که میگفت در آمریکا هیچوقت کودتا نمیشود به خاطر اینکه آمریکا در آمریکا سفارت ندارد. هر کجا که سفارت آمریکا باشد، مرکز توطئه است.
اینکه جریان لانه جاسوسی که به تعبیر حضرت امام(ره) انقلاب دومی بزرگتر از انقلاب اول نام گرفت، علتش حمایت حضرت امام و حمایت گسترده مردم بود. یعنی حمایت بینظیر مردم از این حرکت باعث شد که این حرکت ماندگار شود ولی گروههای سیاسی مثل منافقین یا چریکهای فدایی خلق اصلا پایگاه مردمی نداشتند و برای اینکه به نوعی خودشان را از اینکه با آمریکا ارتباط دارند، تبرئه کنند، میخواستند این حرکت را انجام دهند و درنهایت شما امروز میبینید که اینها کاملا با آمریکا ارتباط دارند.
بچهها میخواستند یک حرکت دانشجویی بهعنوان اعتراض انجام بدهند، یعنی یک حرکت خودجوش دانشجویی یا به عبارتی آتش به اختیار. این دغدغه هم بود که اگر حضرت امام(ره) این حرکت را تایید نکنند، بلافاصله از سفارت خارج بشوند و این آمادگی وجود داشت.
ساعت ۱۰صبح روز 13 آبان که سفارت اشغال شد، یکی از بزرگواران با سیداحمدآقا تماس میگیرند که به حضرت امام بگویید لانه تسخیر شده و ببینید که نظرشان چیست؟ امام هم فرموده بود، به آنها بگویید خوب جایی را گرفتهاید، محکم نگه دارید.
این امر یک شادمانی زیادی بین بچهها ایجاد کرد و بچهها بعد از این خبر، آنجا را ساماندهی کردند و گروههای مختلفی شکل دادند؛ گروه تبلیغات، روابطعمومی، عملیات، پشتیبانی و گروه ترجمه اسناد. حتی برای دانشجویان کارت صادر شد؛ برای اینکه وقتی به داخل لانه رفت و آمد میکنند، از لحاظ امنیتی هم مراعات شود، چون دانشجوها گروگانها را امانت میدانستند.
البته صحبتهایی هم در رابطه با اینکه گروگانها محاکمه شوند، بود اما این بیشتر یک جو سیاسی و هجمه رسانهای بود برای اینکه آمریکا تحقیر شود.
آمریکا آن موقع یک پروپاگاندای سیاسی راه انداخت، یک پروپاگاندای خیلی عجیب و غریبی که اینها آمدهاند سفارتخانه را گرفتند و طبق کمیسیون وین حق نداشتند این کار را انجام دهند. بعد از این، دانشجویان شروع به افشای اسنادی که در داخل لانه جاسوسی بود، کردند. حتی بعضا این اسناد در رابطه با برخی اعضای دولت موقت بود و منجر به محکومیت یکی از اعضای هیات دولت که سخنگوی هیاتدولت بود، شد و او سالها در زندان بود.
در برخی نقلقولها گفته شده هدف دانشجوها پایین کشیدن دولت موقت بوده است نه مبارزه با آمریکا. این حرف تا چه حد درست است؟
اصل شکلگیری این حرکت، به خاطر این بود که آمریکا شاه را پذیرفت. یعنی چند روز بعد از اینکه آمریکا شاه را میپذیرد این حادثه اتفاق میافتد. بنابراین شکلگیری این حادثه کاملا مرتبط با عملکرد آمریکاست اما اینکه الان بیایند و تحلیل کنند حال دولت موقت را میخواستیم بگیریم نه؛ اینطور نبود، شاید نتیجه این حرکت این شد که دولت استعفا داد.
خیر. این نیست. بازرگان بعد از تسخیر لانه جاسوسی استعفا داد و دو شرط را هم گذاشت. یک اینکه جاسوسها بلافاصله آزاد شوند، دوم اینکه انقلابیها در کار آنها دخالت نکنند. ایشان با نهادهای انقلابی کاملا زاویه داشت مثلا یک اعتراض خیلی جدی ایشان به دادگاه انقلاب بود که میگفت دادگاه انقلاب باید تعطیل شود یا در بحث ارتش هم مخالف برخورد با سران ارتشی بود.
من به جرات عرض میکنم انگیزه اصلی دانشجویان این بود که آمریکا شاه را پذیرفت و این اهانتی به ملت ایران بود. خاطرم هست من در تبلیغات لانه بودم؛ یک چادر را خارج از لانه، دانشجویان گذاشته بودند که چادر تبلیغات بود و من از صبح تا 12 شب آنجا بودم. جواد ترکآبادی که الان سفیر ایران در سوریه است و مجید شفاهی، هم در تبلیغات بودند. عمده خواستهها در پوسترها و تراکتهایی که دانشجویان چاپ کرده بودند، بازگشت شاه و محاکمه او بود. حالا درست است سه روز بعد از تسخیر دولت موقت استعفا داد ولی علت اصلی اینکه بچهها سفارت را اشغال کردند، شیطنتهای آمریکا بود. درواقع نتیجه اشغال لانه جاسوسی انزوای دولت موقت بود نه علت اشغال لانه جاسوسی؛ علتش آمریکا بود، پذیرش شاه بود، یعنی ادامه دشمنی آمریکا با ملت ایران.
نتیجه اشغال سفارت جنگ هم بود؟
جنگ اتفاق میافتاد، حتی اگر لانه جاسوسی اشغال نمیشد. آمریکا تحلیلش این بود که خب الان ارتش شاکلهاش به هم ریخته، سران ارتش که اعدام شدند، از آن طرف انقلابی که حدود هفت، هشت ماهی است که شکل گرفته به لحاظ اقتصادی، به لحاظ ساختارهای متفاوت دولتیاش، هنوز آن استقرار لازم را ندارد و قطعا چه سفارت اشغال میشد و چه نمیشد، آمریکا یکی را تحریک میکرد که به ایران حمله کند. کمااینکه میبینید نقشه حمله صدام به ایران قبل از اشغال سفارت بوده است. نشانهاش تحرکات مرزی عراق بعد از پیروزی انقلاب است که صدام مدام به مرزهای ایران حمله میکرد.
در نظام بینالملل آن موقع، کشورها یا طرفدار بلوک غرب بودند یا طرفدار بلوک شرق و نظم پذیرفتهشدهای در نظام بینالملل شکل گرفته شده بود که براساس این نظم، کشورهای خردهریز تابع بودند. چرا؟ برای اینکه مواد معدنی، نفت، گاز، اورانیوم و مس داشتند. اینها باید در اختیار نظام سلطه قرار میگرفت یعنی در اختیار آمریکا و شوروی. ناگهان در این وسط یک سیدی پیدا میشود و شعاری را مطرح میکند. این شعار مورد حمایت قرار میگیرد و این تئوری به نتیجه میرسد. آن چیست؟ آن همان شعار نه شرقی نه غربی بود. این یعنی به هم ریختن نظم موجود. این نظم موجود را کشوری به هم میریزد که نوپاست. نه اتحاد جماهیر شوروی میتواند تحمل کند و نه آمریکا. بنابراین قطعا و حتما صدام بهعنوان جایگزین شاه به ایران حمله میکرد. اما خیر و برکت تسخیر لانه جاسوسی به بیان حضرت امام این بود که وابستگان به آمریکا دستشان در داخل ایران کوتاه شود و دیگر نمیتوانستند طرح براندازی را در داخل کشور با هدایت سفارت آمریکا پیش ببرند و این باعث میشود انقلاب از خطر آمریکا مصون بماند. میماند دشمن خارجی که آن هم با بسیج مردمی، صدام شکست خورد.
چون حرکت مردمی بود. حرکت باید همینطور دانشجویی باقی میماند. البته این بچهها بعدا خیلیهایشان سردار سپاه شدند مثل عزیز جعفری.
اولا بعد از اینکه قضیه گروگانها حل و فصل شد یک بیانیهای دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دادند مبنیبر اینکه از این به بعد کسی با نام دانشجویان پیرو خط امام حق هیچگونه فعالیتی ندارد و این عنوان فقط خاص اشغال لانه جاسوسی بوده است.
بله شما میآیید و من از آن واقعه برایتان میگویم. ولی به این معنا نیست که این عنوان عنوانی شود برای من که بخواهم پستی بگیرم. بحث این بود که این عنوان نباید مستمسکی باشد برای فعالیتهای سیاسی بعدی. ولی خب آیا به این بیانیه عمل شد؟ این بیانیه صادر شده بود و قرار شد که بعد از این جریان کسی تحت این عنوان هیچ فعالیتی نکند و درحقیقت رانتخواری نکند.
دانشجویان خط امام اکثرا یا جذب سپاه شدند یا مشغول کارهای فرهنگی. اینها همه دانشجو بودند؛ یا دانشجوی پزشکی بودند یا مهندسی یا ادبیات میخواندند. رشتههای مختلف بودند و رفتند ادامه تحصیل دادند. من خودم به شخصه بدون اینکه بخواهم نامهای از اینها دریافت کنم یا امتیازی بگیرم، خیلی ساده رفتم وزارت آموزش و پرورش و گفتم میخواهم معلم شوم؛ گفتند بیا و فلان منطقه ما نیاز داریم و بروید کار کنید، دیگر عزیزان هم همینطور. بخشی از این بچهها وارد سپاه شدند و خوش درخشیدند، بهعنوان فرمانده لشکر مطرح شدند، مثل شهید ورامینی.
بله. حلقه ارتباط با امام، سیداحمد خمینی بود که با بچههای شورای هماهنگی مرتبط میشد و از این طریق بچهها گاهی میرفتند پیش حضرت امام و اسناد را میبردند و صحبت میکردند و گزارش میدادند.
فکر میکنم حدودا پنجاه نفر بودیم.
اتفاق خندهدار زیاد افتاد ولی چیزی که ناراحتکننده باشد نه. [با خنده] برادرها برای نگهبانی دادن اصلا هیچ رحمی هم به ما نمیکردند که مثلا شب که میشود خانمها قسمتی از سفارت کشیک بدهند که کمتر ترسناک باشد. اصلا اینجوری نبود. کاملا تساوی [با خنده] رعایت میشد. مثلا آن شبی که خانم نورمحمدی پشت منزل کاردار کشیک میداد؛ جای پرت و ترسناک و تاریکی بود. خب آن شب یکی از گروگانها فرار کرد و رفته بود آن قسمت تا درنهایت در سطل آشغال پیدا شد. حوادث خندهدار هم بود. گاهی برادران عملیات میآمدند و به ما سر پست شبیخون میزدند که ببینند ما حواسمان جمع هست یا نه. اگر حواسمان جمع نبود، مثلا پاس بیشتری برایمان میگذاشتند. جالب اینکه به یکی از خانمها شبیخون زدند اما ایشان آن دو برادر را دستگیر کرد و سینهخیز برد تحویل عملیات داد. البته اینها بهخاطر حساسیت موضوع گروگانها بود و باید برای هراقدامی بچهها آمادگی لازم را میداشتند.
خدا رحمت کند شهید ورامینی را. ما را پارک چیتگر برای رزم شبانه برد و من اولین رزم شبانهای بود که میرفتم و یک جاهایی میترسیدم. برای اینکه خاطرم هست منافقین بچهها را تهدید کرده بودند.
بله. آنها خیلی سریع مواضع خود را نشان دادند. ما مقداری از ناحیه منافقین نگران بودیم و گاهی هم تیراندازیهایی به سمت لانه میشد.
اینها میخواستند رهبری انقلاب را به دست بگیرند، مثل نهضت آزادی که به امام گفته بودند ما برایتان دور تا دور قم را حصار و دیوار میکشیم؛ یعنی قم بشود مثل واتیکان. یکبار هم امام اشاره کردند که به من گفتند شما برو کاری نداشته باش و ما اداره میکنیم. خب منافقین هم میخواستند همین کار را کنند. یک کارهای ابتکاری تا رهبری انقلاب را دست خودشان بگیرند و جوانها را با خودشان همراه کنند. ولی خب مردم واقعا حمایت نکردند، چون به اینها اعتماد نداشتند.
آقا میآمدند سر میزدند و حرکت را قبول داشتند. زمان اشغال، ایشان حج بودند ولی بعد از اینکه تشریف آوردند یک روز آمدند لانه و با گروگانها دیدار داشتند. خیلی قشنگ صحبت کردند. دیدار دیگری هم بود که خود من با ایشان صحبت کردم. بعد از اینکه بازدید کردند یک صندلی گذاشتند و صحبت کردند. من آمدم جلو با ایشان راجع به سازمان نصر افغانستان _ که ازجمله نهضتهای آزادیبخش بود_ صحبت کردم؛ چراکه آنها امکانات میخواستند و نیاز به کمک داشتند. نهایتا آن روز که آقا آمدند از فرصت استفاده کردم. برای ایشان هم این نهضتها اهمیت داشت و حتی افراد و چهرههای این نهضت را میشناختند.
این هماهنگی انجام شده بود. ولی اعتراض شد که برای چی اجازه دادید؟ انگار خیلی دوست نداشتند حزب جمهوری هم مطرح شود. این درحالی بود که حرکت عمومی لانه در انحصار هیچکس نبود. واقعا این حرکت، حرکت دانشجویی بود. بچههایی که بودند به ولایت فقیه اعتقاد داشتند.
نکتهای که مهم است اینکه امروز دانشجویان باید عین دانشجویان سال ۵۸، آن آتش بهاختیاری و ابتکار عمل را به دست بگیرند. آمریکا امروز نسبت به سال ۵۸ زخمیتر است. آمریکا امروز رسیده به اینکه انقلاب اسلامی بهعنوان یک مدل و الگو مورد توجه دنیای امروز قرار گرفته و نهتنها در منطقه، بلکه مخاطبان جدیدی در کل دنیا پیدا کرده است.