به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، سیدمصیب افتخاری عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد گچساران پیرامون زلزله اخیر تهران نوشت: زلزله یک واقعیت غیرقابل انکار است که امروز بدلیل شناخت کم ما از این پدیده آن را بعنوان یک بلا میشناسیم. در گذشته برخیها این واقعه را خشم زمین یا خدایان معرفی میکردند البته قبل از ورود به بحث باید اعتراف کنیم که همه عالم در ید قدرت الهیست. بدون اراده خداوند برگی از درخت نخواهد افتاد و وقوع هر حادثه یا پدیدهای بیشک دارای حکمت و دلایلیست که شاید از فهم ما خارج باشد و باید گفت همه زلزلهها به دلیل قهر خداوند به جهت فساد و... نیست. مانند سیل، روزگاری انسان قدرت مهار سیلاب را نداشت و از دانش هواشناسی هم بهرهای نبرده بود و به همین دلیل چون نمیتوانست سیلاب را مهار کند و یا تدابیر لازم را برای پیشگیری از آسیبهای احتمالی آن بیندیشد، باعث بروز خسارات جانی و مالی میشد که عجز خود از جهل به موضوع را به پای قهر الهی مینوشت. البته شاید برخی از آن وقایع هم به جهت قهر خداوند بوده باشد ولی بی شک نمیتوان گفت سیلابی که منجر به خسارات مختلف میشود به جهت فساد و ناسپاسی بشر است هرچند هر واقعهای جای تدبر و تامل دارد، بنابراین اگر تصور ما غیر از این باشد، پس مهار سیلابها بوسیله سدها و... باعث شده که ما جلو اثر خشم خداوند را بگیریم!
سیدمصیب افتخاری
اگر 500 سال پیش دانش هواشناسی امروز را کسی با خود داشت بیشک میتوانست ادعای بزرگی نماید که مرتبط با خداوند است. اما امروز میتوان تحولات هواشناسی را به دامنه بسیار پیشبینی نمود و هرچند که در همان عصر برخیها به جهت تجربه، برای مدت کوتاه میتوانستند پیشبینیهای درستی هم داشته باشند. امروز هم ماجرای زلزله چیزی شبیه سیل است چون در حال حاضر برای زلزله نه قادر به پیشبینی علمی مانند پیش بینیهای هواشناسیست و عاجز از ذخیره نیروی ایجاد شده توسط این واقعه است. در آینده بشر مانند امروز که انتظار بارش فراوان را دارد تا بتواند آن را توسط سدها ذخیره کند و به تسخیر خود درآورد و گاها خود به دنبال باروری ابرهاست، در خصوص زلزله نیز همین رفتار را خواهد داشت. یعنی برای وقوع زلزله جهت ذخیره انرژی و استفاده از آن لحظهشماری خواهد کرد. شاید این نظر بنده را خیلیها نپسندند، اما این یک واقعه است و عجز امروز ما نباید باعث رد آن شود. به هر حال نباید به بهای اندک بودن دانش نسبت به این واقعه بزرگ ما را نامید کند بلکه باید تلاش کرد و برای رسیدن به مهار انرژی آن گام های بزرگتری برداشت.
* زلزله غرب کشور را پیشبینی کرده بودم!
حدود چهار سال پیش چند زلزله مانند دشتستان، فتح آباد، چلگرد، ایلام را پیشبینی کرده بودم که هنوز اثراتی از آن پیشبینی در آرشیو برخی رسانهها موجود است. البته به جهت حفظ آرامش نمیتوان هر مطلبی را رسانهای کرد و متاسفانه به دلیل همان نداشتن مبنای علمی قوی دستگاههای ذیربط ضمن رد ادعا، تهدید به اتهام هم میکنند. در چند کلاس درس حدود اوایل آبان ماه امسال نیز پیشبینیهایی نسبت به وقوع زلزله در غرب کشور را داشتم و حتی بعد از وقوع زلزله خسارت بار اخیر کرمانشاه در کلاس درس مهندسی زلزله نسبت به وقوع چند زلزله تا پایان دی ماه امسال در نواحی جنوبی، غربی و تهران بحث گردید و اکنون معتقدم این ماجرا برای امسال هنوز به پایان نرسیده است و امیدوارم ختم به خیر شود. اما آنچه که امروز مهم است ماجرای مدیریت بحران است که متاسفانه خود برای کشور ما تبدیل به یک بحران شده است. بحرانی که به دلیل عدم مدیریت خسارات غیرقابل جبرانی بوجود آورده است.
* انتقاد از مدیریت بحران در کشور
ما بیش از آنکه از مدیریت بحران منفعتی ببریم از بحران مدیریت متضرریم. این موضوع را بسیاری از مردم در ماجرای زلزله تاسفبار کرمانشاه به وضوح درک کردند. اما ای کاش مدیران عالی رتبه با لحاظ اتفاقات اخیر به فکر چارهای برای این مدیریت لجام گسیخته بیپشتوانه در حوزه بحران باشند. زلزله سر پل ذهاب آنقدر بزرگی نداشت که این همه خسارت جانی و مالی بوجود بیاورد. کمتر کسی به دنبال دلیل واقعی این همه خسارات بوده و هست. تنها زلزله را مقصر میدانیم و او را هم نمیتوانیم در هیچ دادگاهی احضار و محاکمه نماییم. کاستیها و عیوب کارهای بشری را با مقصر دانستن زلزله و صدور یک حکم غیابی برای او به تاریخ میسپاریم. کاری که سالها از تکرار آن نه خسته شدهایم و نه عبرتی گرفتیم، بلکه مانند یک امر بدیهی با آن برخورد کردهایم. ماجرای زلزله را برخیها در کشور ما شوخی طبیعت فرض کردهاند و معتقدند هرزگاهی بیاطلاع میآید و نیشگونی میگیرد و تا به خود بیاییم درد آن تسکین مییابد و ما را از واکنش و انتقام منصرف میکند. زلزلههایی چون رودبار، منجیل، بم، کرمانشاه مسئولین مرتبط را از خواب بیدار نخواهد کرد، چون سنگینی خواب را سبکی نسیم، دست به دست میکند.
* تغییر پایتخت ضروری اما محال است!
بنده هم مانند بسیاری معتقد به تغییر تدریجی پایتخت هستم ولی میدانم یک امر شبیه محال است چون برخی صاحبان قدرت و ثروت آنقدر فربه شدهاند که دیگری توانی برای برخواستن از تهران ندارند. مگر میشود پایتخت را تخلیه کرد وقتی برخیها ثروتشان در تهران و اطراف است. تغییر پایتخت یعنی فقر اغنیاء و این هم تا حدودی با حساب و کتاب امروزی امریست محال. اما ای کاش حالا که آنها هم میخها را خوب کوبیدهاند و هم سفت، عدهای به فکر ساختار مدیریت بحرانی باشند که بتواند ظرفیتهای کشور را در همه حال کنترل و راهبری کند و تنها به حرف و تعطیلی یک روزه نینجامد.
ساختار کنونی ستاد مدیریت بحران نشان داد که نتوانسته موفق باشد که دلایل متعددی دارد که در حوصله این مقال نمیگنجد. چنانچه مدیریت بحران شکل رسمیتری تحت عنوان یک وزارت مییافت احساس میشود پاسخگوتر و با برنامهتر میشد. وزارتی که نه تنها باید برای حین وقوع چارهجویی کند، بلکه باید مراحل آمادگی قبل، حین و بعد از بحران را جزء ماموریتهای واقعی خود قلمداد کند که در این خصوص ایده بسیاریست اما گوشی برای شنیدن نیافتم.