خبرنامه دانشجویان ایران: مهدی جمشیدی*// «یکی از مهمترین آفتهای همه انقلابها، ارتجاع است. ارتجاع [... ] یعنی این حرکتی که انقلاب شروع کرده بود و ملت داشتند در این مسیر با نیروی انقلابی و با سرعت حرکت میکردند، در یک جاهایی سست بشوند، بعد متوقف بشوند، بعد برگردند [به دوره پیشاانقلاب... ]. ارتجاع وقتی اتفاق میافتد، معنایش این است که همان آدمهای انقلابی سابق، سر کارند، اما [آنها] خط [... و] راه [انقلاب] را عوض کردهاند؛ [چنانکه] کأنه، انقلاب شده بود برای اینکه آنها بروند و ما بیاییم سر کار!»(رهبر انقلاب، در دیدار مردم آذربایجان شرقی، 29 بهمن 1396).
نیروهای اعتدالگرا، همانند نیروهای تکنوکرات و لیبرال، امتداد درونی و بومی تجدد هستند و به جهان اجتماعی و تاریخی ما، از منظر ایدئولوژی لیبرالیستی مینگرند. از اینرو، خواهناخواه، «ایدئولوژی انقلاب» را برنمیتابند و میکوشند تا هر چند بهطور نرم و خزنده، از خطوط قرمز فرهنگی آن عبور کنند و از جهان فرهنگی برخاسته از انقلاب، «انقلابزدایی» کنند.
نیروهای اعتدالگرا از آغاز شکلگیری تاکنون، چه در نظر و چه در عمل، نشان دادهاند که دغدغهای نسبت به صیانت از «اصالتهای اسلامی- انقلابی» ندارند، بلکه معتقد هستند هر اندازه از «ارزشها» فاصله بگیریم و از ادبیات و رفتار خویش، «ایدئولوژیزدایی» کنیم، بیشتر به «منافع ملی» دست خواهیم یافت، و چون «منفعت» بر «ارزش» ترجیح دارد - و درنهایت باید «ارزش» را بهگونهای توجیه و تفسیر کرد که «منفعت» را به مخاطره نیفکند - باید چنین کرد. این فکر که چون انقلاب به سبب اصرار بر آرمانها و هدفهای بلندپروازانه و اتوپیاییاش، ما را گرفتار ماجراجویی و تنشزایی و بحران با دیگران میکند، امری بازدارنده در برابر توسعهیافتگی است و به همین علت باید آن را متعلق به تاریخ «سپریشده» و بخش «بایگانیشده» از تجربه سیاسی خویش انگاشت، از سالها پیش در ذهن اعتدالگرایان شکل گرفته بود:
«[مساله مناقشهبرانگیز این است که] آیا میخواهیم جمهوری اسلامی ایران باشیم، یا میخواهیم انقلاب اسلامی باشیم؟! اگر بناست انقلاب اسلامی باشیم، رسالت بسیار بزرگی بر دوش داریم؛ [... چون باید] این فرهنگ [انقلابی] را در سطح منطقه و جهان اسلام، نشر بدهیم [... ]، اما اگر میخواهیم جمهوری اسلامی ایران باشیم، رسالت اولیه و اولویت ما، [... ] حفظ این نظام خواهد بود. [... ] در واقع، انقلاب کردیم تا به جمهوری اسلامی برسیم و دیگر نباید به گذشته، رجعت کنیم.» (حسن روحانی، «ثروت ملی یا قدرت ملی»، فصلنامه راهبرد، شماره سیونهم، بهار 1385، ص 13).
در اینجا، حسن روحانی میان «انقلاب اسلامی» و «نظام جمهوری اسلامی»، تمایز قائل میشود و بهصورت تلویحی، «هدفهای بلندپروازانه انقلاب» را برای «موجودیت نظام جمهوری اسلامی»، مضر توصیف میکند، چون لازمه دستیابی به چنین هدفهایی آن است که بیاعتنا به مقدورات درونی و اقتضائات بیرونی، جوامع دیگر را نیز انقلابی گردانیم و جبههای فراگیر ضد نظم مستقر در جهان تشکیل دهیم. در این حال، روشن است که نظام جمهوری اسلامی، از گزند و تعدی دیگران در امان نخواهد ماند و «بحران» و «تنش» حاکم خواهد شد.
بهعبارت دیگر، پایبندی به هدفهای انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی را با خطر «دوام» و «بقا» روبهرو میسازد و آن را در سطح جهانی، با همه قدرتهای بزرگ، دست به گریبان میکند. استدلال دیگر روحانی این است که انقلاب اسلامی، مرحلهای «گذار» و «موقتی» از حرکت عمومی و جمعی مردم ما بوده است، چنانکه با تحقق نظام جمهوری اسلامی، خواهناخواه، از انقلاب اسلامی «عبور» کردیم. از اینرو، نظام جمهوری اسلامی نسبت به انقلاب اسلامی، یک گام «تکاملی» و «رو به پیش» بهشمار میآید و «بازگشت به گذشته»، ناموجه است. انقلاب اسلامی، «تمامشده» و با تمام شدن انقلاب اسلامی، «هدفهای پیامبرانه» نیز پایان یافته است، و اگر هم ناگزیریم که همچنان به برخی از هدفهای آن پایبند باشیم، این هدفها باید با چارچوبهای جدید نظام جمهوری اسلامی و مناسبات ما بهعنوان یک نظام سیاسی با جهان، تعدیل شوند.
همانطور که پیداست، تحلیل و تفسیر برخی دولتمردان از حرکت جمعی ما و فلسفه وجودی انقلاب اسلامی، بهشدت «عملگرایانه» و «غیرایدئولوژیک» است و چنان سکولاریستی و تجددمآبانه به انقلاب اسلامی مینگرند که ما را به عبور از آن توصیه میکند و کمترین دغدغهای برای اینکه «ارزشهای قدسی و جهانی»اش تحقق یابند، ندارد. چنین برداشتی از انقلاب اسلامی، بیش از همه به ذائقه و سلیقه فکری «نیروهای تکنوکرات» نزدیک است. از سالهای پایانی دهه شصت به این سو، این نیروهای تکنوکرات بودند که نخستین گامها را در این باره برداشتند و در عمل، «انقلاب اسلامی» و «دفاع مقدس» را به «بایگانی تاریخ» سپردند و کوشیدند جامعه و جهان فرهنگی ما را دچار «گسست» و «انفصال» از گذشتهاش کنند و تاریخ غلبه نگاه «مکتبی» و «معنوی» در آن را به موزه بسپارند. در گام بعدی، «نیروهای اصلاحطلب» بهعنوان برادرخوانده نیروهای تکنوکرات، قصد کردند که حتی «امام خمینی» را نیز به موزه بسپارند و بساط خط و تفکر ایشان را بهطور کلی برچینند، چنانکه با صراحت، این قصد را بر زبان خویش جاری کردند.
از اینرو، بهدرستی گفته شده که روحانی، «کاندیدای بروکراسی» است و او به تقویت «سرمایهداری صنعتی» برای حل مشکلات اقتصادی، اعتقاد دارد و هدفش، «روالمند کردن و عادیسازی بروکراسی» است. همچنین از آنجا که سرمایهداری صنعتی، همیشه «عقلانی» عمل میکند، در رویکرد نیروهای اعتدالگرا، نقطه کانونی و اصلی، «عقلانیت» است. به این ترتیب، نیروهای اعتدالگرا مشتمل بر جمعی از «بروکراتها»ست که نمایندگان عقلانیت بهشمار میآیند. (سعید حجاریان، «قدرت و عقلانیت»، ماهنامه اندیشه پویا، شماره 42، اردیبهشت 1396، ص 23).
اعتدالگرایان تکنوکرات که از لحاظ فلسفی، ریشه در «عملگرایی» دارند، حاضر هستند از «ارزشها» به نفع «توسعه اقتصادی»، عقبنشینی کنند و در این باره، معتقد به هیچ خط قرمزی نیستند؛ چراکه وقتی عملگرایی به منطق و مبنای تصمیمگیری تبدیل شد، همه ارزشها، ابتدا «تاریخی» و «موقعیتی» و «وابسته به شرایط»، و سپس «سیال» و «شناور» و «نسبی» میشوند. «انقلاب» و «انقلابیگری» نیز از جمله ارزشهایی است که اگر هم در دهه شصت، بجا و بحق بوده، اما پس از آن و در اثر تغییر کردن «اوضاع و احوال جامعه و جهان»، باید بهطور کلی کنار نهاده شود تا به مانعی در برابر «منافع مادی و دنیوی» تبدیل نشود. در اندیشه تکنوکراتها، ما ناگزیریم میان دوگانههایی از قبیل «ارزش/ منفعت»، «معنا/ ماده»، «مبارزه/ رفاه»، «حقیقت/ مصلحت»، «آخرت/ دنیا»، «دین/ علم»، «تعهد/ عقلانیت»، «عدالت/ توسعه»، «تحریم/ تعامل»، «استکبارستیزی/ تنشزدایی» و... یکی را انتخاب و از دیگری صرفنظر کنیم، و اصالت از آن عنصر دوم هر یک از این دوگانههاست. تکنوکراتهای دولتی معتقدند که تجدد، یک «ضرورت تاریخی» است، نه یک «انتخاب»، به این معنی که ما نمیتوانیم میان تجدد و غیر آن، انتخاب کنیم، بلکه ناگزیریم در همان راهی روان شویم که غرب متأخر آن را پیموده است. تجدد، صورت غالب و مسلط سبک زندگی در جهان کنونی است و ما نمیتوانیم در برابر وجود سیلآسای آن «مقاومت» کنیم؛ نه میتوان به دور خویش، دیوارهای بلند و آهنین کشید، و نه میتوان بر غول مهیب تجدد، سیطره یافت. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، تاریخ در چنین مسیری افتاده است و حرکت آن، همچنان با شتاب و در ابعاد جهانی ادامه دارد.
بنابراین، باید با این روند جهانشمول و عام، همراه شویم و بیجهت، دستوپا نزنیم و غوغا نکنیم. باید به جای اینکه غضب غرب را برانگیزیم و آن را به «تهاجم» و «خشونت» و «جنگ» تحریک کنیم، داوطلبانه و خودجوش، قواعدشان را گردن نهیم و در برابر الزامها و فشارهایشان، سر تسلیم و تمکین فرود آوریم. البته این استدلالها، از تجددخواهی هراسآلود و آمیخته با اجبار و اضطرار حکایت میکند، ولی واقعیت این است که تکنوکراتها، فارغ از رفتار و واکنش دولتهای غرب، خودشان در فضای تجددی تنفس میکنند و دلباخته تمدن غرب و فتوحات مادی آن هستند و در سایه اقتضائات اجتنابناپذیر جامعه ایران، تلاش میکنند همواره در موقعیت بینابین قرار گیرند. نیروهای اعتدالگرا بر این باورند ما از یک طرف جامعه مسلمان هستیم و مردممان دیندارند و از طرف دیگر ما در مقابل دنیایی قرار گرفتهایم که از لحاظ قدرت سیاسی، اقتصادی و ثروت، بر ما سبقت دارد و ما به آنها نیاز داریم. بر این اساس، اعتدالگرایی به این معنی است که باید کمی ملاحظه متدینان و انقلابیها شود و کمی هم لحاظ آنهایی که چشم امید به غرب دارند و به ارزشهای تجددی معتقدند.
به بیان دیگر، منظور از اعتدال، حد وسط بین «شریعت» و «خواستههای عمومی شایع در فرهنگ جهانی» است. نتیجه گرایش به حد وسط بین شریعت و فرهنگ جهانی این میشود که کمی از این و کمی از آن را باید برگرفت و در کنار یکدیگر نشاند تا بتوان در آرامش و بدون تنش و نزاع زندگی کرد و به رفاه مادی دست یافت. در این صورت، آنچه اکنون «اعتدال» خوانده میشود، در واقع «التقاط» است. (محمدتقی مصباحیزدی، در همایش دفتر پژوهشهای فرهنگی، پایگاه اطلاعرسانی آثار، 25 اسفند 1392).
نیروهای تکنوکرات انقلاب را در درون خود به زنجیر کشیدهاند و زندانی کردهاند؛ بالهای پریدن انقلاب را بریدهاند و آن را زمینگیر کردهاند؛ با انقلاب بیگانهاند و به تجدد وفادار؛ کارگزاران بومی تجدد هستند که به آن سرسپرده و دلباختهاند؛ «من» آنها، همان «دیگری» انقلاب است؛ با انقلاب نیستند، اما برای انقلاب تصمیم میگیرند؛ هم «در انقلاب» هستند و هم «بر انقلاب»؛ به روی انقلاب لبخند میزنند و بر قلبش، خنجر زهرآلود فرومیبرند؛ اظهارات و ادعاهای زبانیشان با مکنونات باطنیشان مطابق نیست و آنچه بر زبان میآورند، در دل ندارند؛ «نام» امام خمینی را میبرند، اما به «راه» او نمیروند؛ در نظرشان، امام خمینی همچون «میراث فرهنگی» است که گرچه درخور تمجید و تکریم است، اما در عمل به کار نمیآید؛ میکوشند با فرسودن و زدودن ارزشهای انقلاب، انقلاب را میانتهی و پوک کنند؛ همانند موریانههای موذی پایههای انقلاب را میجَوند؛ میدانند و میتوانند، اما نمینخواهند.
* عضو هیاتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی