خبرنامه دانشجویان ایران: مهدی نیک صفت مطلق*// یکی از اتفاقات عجیب و قابلتامل اخیر در حوزه علوم انسانی، این بود که سخنرانی دکتر محمد فاضلی با عنوان «افسانه پیل و پراید» در کانال تلگرامی دکتر محسن رنانی، حدود دو میلیون و 700هزار نفر بازدید داشت. اساسا این میزان بازدید در کانالهای تلگرامی، نادر و لابد از جهتی مایه مباهات فضای نخبگانی جامعه است که توانسته چنین توجهی را به خود جلب کند.
پرسشهای مهمی اما از پس این اتفاق به ذهن خطور میکند:
مضمون سخنرانی دکتر فاضلی چه بود که چنین بازخوردی داشت؟ و اساسا آیا حرف جدیدی در این سخنرانی مطرح شده است که قبلا آن را نشنیده باشیم؟ آیا علت این بازخورد، صرفا تبلیغ کانالهای مختلف تلگرامی بوده است؟ یا آیا دکتر فاضلی توانسته است زبان علم را به زبان عموم مردم نزدیک کند؟
مساله اصلی اما فراتر از این سوالات است: این سخنرانی چقدر «جدی» است.
در ادبیات علوم انسانی، وقتی میگوییم فلان سخن، فلان کتاب، فلان مقاله یا... «جدی» است، از حرف جدیدی صحبت میکنیم که میتوان با اتکای به آن، از شکلگیری یک جریان جدید دم زد. ما نیز برای فهم اینکه این سخنان چقدر جدی بوده است، در ابتدا به بررسی این سخنان میپردازیم و امید است که با موشکافی آنها به مساله اصلیمان نزدیکتر شویم.
به صورت کلی از سه جهت میتوان این سخنرانی را بررسی کرد:
1. بلاتکلیفی بین طرح مساله و ارائه راهکار
فاضلی در ابتدای سخنرانی تصریح میکند که هدفش بیان راهکاری مشخص است، اما آنچه به وضوح در سخنان ایشان دیده میشود، بیشتر طرح پراکنده شماری از مسائل است.
فاضلی از ابتدا مساله را به «جای دادن فیل در پراید» تشبیه کرده و به این ترتیب از همان بدو امر، رای به لاینحل بودن آن دادهاند! اساسا کار سیاست و علم، تدبیر کردن و حل مسائل است و اگر کسی از اهل سیاست یا علم (در اینجا علوم انسانی) بگوید که مسالهای که با آن مواجهیم از بیخ و بن، حلناشدنی است، طبعا باید به سراغ کسانی دیگر (از اهالی سیاست یا علم) رفت تا بتوان برای مشکل موجود، راهحلی جست.
به علاوه ایشان ربط و نسبت بین مسائل و راهکارها را مشخص نمیکند. ایشان صورت بعضی مسائل را تکرار میکند و دست آخر کلید حل این مسائل را در شکلگیری یک «گفتوگوی شفاف مسالهمحور» میبیند. سخن این است که آیا راهحل تمام این مسائل، «گفتوگوی شفاف مسالهمحور» است؟ مسلما خیر. حل برخی مسائل اصلا نیازی به گفتوگوی شفاف ندارد. مثلا «اجرای دولت الکترونیک» یا «توجه به حل مشکلات موجود به جای مقالهمحوری در نظام دانشگاهی و علمی» یا «بیمبالاتی در واردات»، آیا نیازی به گفتوگو دارد؟
البته گفتوگو برای رسیدن به تفاهم بین طرفین ذینفع یا مسئول در یک مساله مهم است اما نمیتواند راهحل مسائل مشخص با راههای آزموده و مشخص باشد. به عبارت دیگر، گفتوگو شرط لازم است اما کافی نیست و مشخصا ریشه عدم حل مشکلات در عدم ارائه شروط کافی است اما دکتر فاضلی گفتوگو را تنها راهحل مشکلات مختلف میداند. اینکه ریشه همه مشکلات را -که هر کدام معلول علل متفاوتی هستند- با یک بیان کلی به «گفتوگوی شفاف» ختم کنیم، نهتنها راهکاری برای حل بحران نیست، بلکه احاله به مجهول و اعترافی دیگر است بر اینکه «نزد ما راهی نیست». این خود بحرانی دیگر است، بحرانی که اسم آن را میگذاریم بحران «گفتوگوزدگی». البته بحران گفتوگوزدگی، همهاش ضرر نیست و منافعی هم بر آن مترتب است. یکی از منافع آن است که کسی «هواداران گفتوگو» را در مقابل خود نمیبیند و معارضی نخواهند داشت و علیرغم آنکه راهی به جایی باز نمیکنند و مشکلی را حل نمیکنند، میتوانند همچنان در صحنه سیاسی و تصمیمسازی باقی بمانند. این شعار گفتوگو، صرفنظر از وضعیت اجتماعی جامعه، بهعنوان یک راهکار مطرح شده؛ یک راهکار ایدهآل که اولا افقی ندارد. گفتوگو کجا پایان مییابد؟ و آیا بالاخره به راهحلی خواهد رسید؟ این سوالها را دکتر فاضلی پاسخ نداده و بعید است که با آن سازمان نظری، بخواهد و بتواند پاسخی برای آن ارائه کند.
گفتوگوزدگی مسالهای است که اساسا بهخاطر کلی و انتزاعی و ایدهآلبودنش تبدیل به بحران شده است. کلی است از آن جهت که حدود و ثغورش در نسبت با بحرانهای مختلف مشخص نیست و ایدهآل است به جهت آنکه یک گفتوگوی خوب، هرگز پایان نمییابد و به جزم و یقین و عزمی برای حل مسالهای منتهی نمیشود؛ مگر آنکه کسی با اشراف به مسائل و راهکارهای ارائه شده، بخواهد راهی برگزیند تا مشکلات را چاره کند و این تصمیم البته غیر از گفتوگو و پایان گفتوگوهاست. اساسا در مسائل علمی و سیاسی، بحث و گفتوگو «کار نمیکند» و این مباحث سالها سابقه دارند و شاید هرگز به پاسخ قطعی و یقینی و مورداتفاق همه طرفها منتهی نشوند.
٢. طرح مسائل بدون ذکر علل آن
ازجمله مسائل مهمی که دکتر فاضلی با اطناب و تفصیل به آنها اشاره میکند، میتوان این موارد را برشمرد:
الف) انباشت ناکارآمدی
ناکارآمدی در سطوح مختلف از بحران آب و محیطزیست تا مساله جمعیت.
ب) افزایش دامنه سیاست
ورود سیاست به همه ابعاد زندگی و معرفی کردن خود (یعنی سیاست) بهعنوان مسئول همهچیز.
ج) همافزایی بحرانها
یعنی تجمع بحرانها، از مسائل حیاتی سیاست خارجی تا مساله کمآبی.
د) بحران دستاورد
از نظر دکتر فاضلی نظام در چهل سال گذشته، دستاوردی نداشته است که مستقیم و ملموس با زندگی مردم مرتبط باشد و دستاوردهایی مانند فناوری نانو، انرژی هستهای و... تاثیری بر زندگی مردم نگذاشته است.
اینها چهار (که هر چهار، قابل مناقشه و به نظر مخدوشند) محور اصلی بحرانهایی است که فاضلی معتقد است وضعیت ما را با دشواری روبهرو کرده است. اما مدعای دکتر فاضلی، چقدر علمی است یا به علوم انسانی مربوط است؟ در علوم انسانی باید قبل از بیان یک مساله یا یک بحران، ابتدا علل و منشأ آن را بیان کنیم. در فضای علمی، سخن، بدون بیان علت، حتی اگر درست هم باشد، دارای وجه علمی نیست و از این جهت تفاوتی با سخنان فردی عامی ندارد. بحرانها و مشکلات را هرکسی میتواند بیان کرده یا بتراشد. ذکر این جمعبندی که «دیگر آخرزمان شده و مشکلات از در و دیوار میبارد» چقدر به بیان علمی یا به کشف راهحل نزدیک است؟ اساسا تفاوت اصلی یک عالم با یک عامی، در تدقیق و موشکافی مسائل است که در ضمن بیان منشأ و علل مسائل، خود را نشان میدهد. وقتی یکسری مسائل را بهعنوان بحران، بدون ذکر علل آنها مطرح میکنیم، باید فکری به حال پرسشهایی که در مواجهه با آن مطرح میشوند، کرده باشیم، در غیر این صورت، حتی اگر ادعا و طرح مساله ما درست باشد، قابل اتکا نیست و با کوچکترین پرسش، اعتبار خود را از دست میدهد.
٣. امید سلبی
پیرامون «امید» بحثهای مفصلی صورت گرفته و آن را به انواع گوناگونی تقسیم کردهاند که یکی از آنها، «امید سلبی» است.
الف) چیزی بیش از دلبستن به امکانهای عینی، ظرفیتهای ساختاری و فرصتهای نظاممند موجود در یک وضعیت تاریخی است.
ب) پیوسته از تقلیلیافتن به چشمداشت منفعلانه آنچه قرار است روزی از راه برسد، تن میزند.
ج) از قدرت تخیل جمعی در طرحاندازی پیشدستانه آنچه هماینک و هنوز نیست، نیرو میگیرد و از اینرو، در تقابل با طبیعیسازی ایدئولوژیک بنبستها مبتنیبر «همین است که هست»، همه توانش را وقف این میکند که نشان دهد «آلترناتیوها وجود دارند» یا به تعبیر بهتر، آلترناتیوها ممکناند.
د) چنین امیدی را تنها به مثابه یک افق مشترک و در قامت یک همبستگی انسانی میتوان تجربه کرد. چنین امیدی از اساس یک امید سیاسی است، امیدی که میرود تا فضای آینده را در دل همین اکنون به روی همگان باز کند.
با ذکر ویژگیهای مذکور، سخن دکتر فاضلی، امیددهنده است اما سنخ امیدشان، امید سلبی است. وقتی عنوان سخنرانی، روایتی است افسانهگون و نشدنی، چطور میشود از دل این سخنرانی، عزم به تغییر را مبتنیبر یک راهکار مشخص به وجود آورد. چنین سخنرانیای مانند کنش دکتری است که در مواجهه با خانواده بیمار پس از عمل جراحی، با جدیت از سختیهای عمل و نارساییهای بسیار زیاد بدن بیمار، با آب و تاب سخن میگوید و دست آخر اعلان میکند که مریضتان خواهد مرد، مگر اینکه او را طی ٢۴ساعت آینده با پزشکی حاذق در بیمارستانی خوب، مورد مداوا قرار دهید! زنده ماندن بیمار امری شدنی است اما دکتر بدن بیمار را چنان آسیبپذیر و غیرقابلدرمان توصیف کرده است که خانواده بیمار حتی اگر بتوانند هم، عزمی برای طی فرآیند درمان بیمارشان نخواهند داشت، چون در اصل امیدی برایشان باقی نمانده است. توسط توضیحات پزشک، امید اولیای بیمار را مخدوش کرده است. امید سلبی هم در اصل یک امید خدشهدارشده است، یک امید زخم خورده که از نظر آقای فاضلی تنها سیاست میتواند آن را درمان کند. شاید ایشان مستقیما به این قضیه اشاره نکرده باشد، اما اساسا سخن گفتن از «گفتوگو» در چنین سطحی، یک «کنش سیاسی» به نظر میرسد تا یک راه علمی یا عملی.
سخنرانی دکتر فاضلی دیده شده، اما جدی گرفته نشده است. دیده شده، چون جنس امیدش، سلبی است، چون این روزها عموم مردم به چنین روایتهایی بیشتر بها میدهند. عموم مردم، راهی ارائه نمیکنند و متوقعند تا مشکلاتی که در حیات روزمره با آن مواجهند یا مشکلاتی که گفته میشود بهزودی پیش میآیند، توسط اولیای امور حل شود. دکتر فاضلی هم سخنی مطابق همین وضع عمومی و همگانی گفته است. سخنرانی ایشان دیده شده است اما نه جدی؛ چون اساسا بستر بحث، بستری علمی نیست، چون بحرانها صرفا شمرده میشوند و نه تبیین. این سخنرانی جدی گرفته نمیشود، چون حرف جدیدی ندارد، بسیاری از این سخنرانی را طی روز شاهدیم. راهکار این سخنرانیها هم همان چیزی است که از دهه هفتاد تا به امروز، افراد مختلف در سطوح گوناگون آن را مطرح کردند، یکی در قامت گفتوگوی تمدنها و دیگری در قامت «گفتوگوی شفاف مسالهمحور». همانقدر که طرح گفتوگوی تمدنها توانست جلوی حمله به خاورمیانه را بگیرد و مانع «محور شرارت» نامیده شدن ایران در همان دوره شود، این نوع سخنرانیها هم میتواند مشکلی از مشکلات ما را حل کند! این سخنرانی جدی گرفته نمیشود چون جنس مطالباتش واقعی نیست. شاید چون سخنران آن در قامت یک منتقد، خودش در پستها و جایگاههای مختلف در این نظام قدرت، حضور داشته و دارد.
ما امروز در فضای علوم انسانی نیازمند سخنان جدی هستیم، سخنانی که بتوانند با ارائه و تجویز راهکارهای واقعی، جریانسازی کنند. سخنانی که از دلشان راههایی برای حل بحرانها به دست آید و درنهایت سخنانی که مشتمل بر حرف جدی جدیدی باشند.
* دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه تهران