خبرنامه دانشجویان ایران: مهدی رحمانی*// چند سالی است که به لطف خداوند با جشنواره پروژههای دانش آموزی تبیان همکاری دارم، جشنوارهای که امروز جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۹۷ اختتامیه سیزدهمین دوره آن برگزار شد. جشنوارهای با حضور بیش از ۷۵۰۰ دانشآموز که در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
هر بار که مسئولیت داوری پروژهها را بر عهده میگیرم تمام فکر و ذهنم میشود، تمرکز و دقت بر روی کار بچهها، طرحهایی که هر کدام مسالهای پشت آن خوابیده و در پی حل معضلات جامعه است. از درمان سوختگی و بیماریها گرفته تا رفع آلودگی و بهینهسازی خاک و بسیاری ایدهها و طرحهای جدید و نوین که نخبگان و آیندهسازان مملکت به اندازه توانشان برای حل مشکلات کشور ارائه میکنند.
گروهی از دانش آموزان برای حل معضل آلودگی هوا مادهای ساخته بودند که در ارزیابیهای دانشگاهی نمره قابل قبول گرفته بود، ایدهای خلاقانه بدون مشکلات زیست محیطی و برای رفع مسائل مربوط به آلودگی هوا، گروهی دیگر پروژهای ارائه کرده بودند با عنوان "بیمارستان: فضای درمان یا فضای زندگی؟" آنها بیمارستانی برای بیماران سرطانی پیشنهاد کرده بودند که بیمار در آن فضا احساس آرامش کند، متاسفانه برخی افراد بیشتر عمرشان را در بیمارستان سپری میکنند و جو پر استرس و تنش بیمارستانها بر روحیه آنها تاثیر منفی میگذارد. آنها بیمارستانی طراحی کرده بودند که علاوه بر امکانات پزشکی و بیمارستانی، فکری هم برای روح بیماران کرده بود، فضایی برای اهمیت دادن به انسان، گروه دیگری از دانش آموزان یک داروی گیاهی برای درمان زخمهای دیابتی ساخته بودند، دارویی که نصف زمان لازم برای داروهای شیمیایی نیاز دارد تا زخمهای دیابتی را درمان کند. یکی دیگر پکیجهایی برای مبتلایان به سرطان پیشنهاد کرده بود، پکیجهایی که کتاب و موسیقی اصل اولیهشان بود، کودکان ما هم پی به اهمیت کتابدرمانی و موسیقی درمانی بردهاند و در پکیجهایشان کتاب جایگاه ویژهای داشت.
گروهی دیگر به فکر طراحی مرکز خرید با رویکرد استفاده از انرژی پاک بودند و در ماکتشان اشاره ویژهای به استفاده از انرژی بادی و خورشیدی داشتند، برای ایجاد باد و یا جذب حداکثری انرژی خورشیدی راهکارهایی ارائه کرده بودند، یا یکی دیگر کتابخانهای طراحی کرده بود با تمام امکانات و شرایطی که مد نظرش بود، کتابخانهای که بخش کودک و بزرگسالش از هم فاصله داشت، کتابخانهای که تمام خواستههای کودکان را در آن دیده بودند، برای کتابخانه بام سبز در نظر گرفته بودند و امکانی را فراهم ساخته بودند تا براساس سلایق مختلف افراد بتوانند از امکانات کتابخانه استفاده کنند، همچنین ایدههای مختلفی برای کم کردن آلودگی کتابخانه و افزایش کاربران، اما ایدهای خیلی ذهنم را مشغول کرد، کودکی دبستانی پروژهای ارائه کرده بود برای کارخانه فولاد، پدرش کارگر شرکت فولاد بود و در مسیر ریختن مواد به کورهها اذیت میشد، بنابراین کودک دبستانی دستگاهی طراحی کرده بود تا مواد را خودکار در داخل کوره میریخت، مواد مذاب داخل بشکههایی ریخته میشد و بشکهها به سمت مخزن بعدی به صورت ماشینی برده میشدند، ماکتش را ساخته بود و با روشن کردن دستگاه کل فرایند در کمترین زمان انجام میگرفت.
همهاش با خودم فکر میکردم خب دستگاه تو اگر در کارخانه فولاد به کار گرفته شود که پدرت بیکار میشود. شما نظر دیگری دارید؟ وقتی از همه سوال میپرسیدم که آیا طرح شما به جایی ارائه شده است یا نه؟ همه میگفتند بله ارائه شده است اما کسی حمایت نکرده است.
همواره سوال اصلیام دانش آموزان این بود که فکر کنید من نماینده یک شرکتم و میخواهم ایده شما را بخرم و تجاری کنم، اگر بخواهید ایدهتان را معرفی کنید و نقاط قوتش را بگویید تا من مجاب شوم و از آن حمایت کنم چه میگویید؟ خیلی خوشحال میشدند و خیلی دقیق و با جزئیات نقاط قوت کارشان را میگفتند. اما بعد از رفتنشان به این فکر میکردم که آیا واقعا قرار هست کسی دنبال ایدههای دانش آموزان برود؟
مسئولان ما بیشتر بودجهشان صرف جلسه و پیدا کردن مشکل میشود اما کسی دنبال راهکار نیست، ۷۵۰۰ دانش آموز در یک جشنواره بزرگ شرکت میکنند و همه دغدغهشان جامعه و مشکلات کشور است، (دانشجویان و نخبگان کشور بماند). اما مسئولان ما یا دنبال نمونههای خارجی هستند و یا در فکر برگزاری جلسه و گرفتن حق جلسه برای حل مشکلات، مشکلاتی که قرار هست شرکتهایی آن را حل کنند که خودشان دستی در ایجاد مشکل دارند یا رانتهایی دادهاند تا با پول بیت المال جیبشان را پر کنند. هیچ مدیر و مسئولی از این جشنوارهها بازدید نمیکند و کسی دنبال ایده یابی و شناسایی نخبگان نیست، چون همه خودشان علامه دهرند و کسر شان دارند از چنین جشنوارههایی بازدید کنند. انگار نه انگار اطلاعاتی دارد رد و بدل میشود و این دانش آموز در حد توانش برای حل مشکل کشور تلاش میکند.
اما مدیر ما یک ساعت وقت نمیگذارد تا از غرفهها بازدید کند. موفقیت یک کشور حمایت از نخبگان آن کشور است. تا حدی که رهبر انقلاب سالهاست، سال جدید را با عناوینی چون تولید ملی، حمایت از کالای ایرانی و موارد اینچنینی نام گذاری میکند.
ولی مدیران ما کت و شلوار انگلیسیشان را میپوشند، ادکلن فرانسویشان را میزنند، گوشی آیفونشان را سایلنت میکند. خودکار آلمانیشان را برمیدارند و زیر درخواستهای نخبگان ما مینویسند، مدیر محترم … براساس قوانین اقدام شود. سپس کاپوچینویش را برمیدارد و مینوشد. نخبه و کارآفرین هم آنقدر از پلههای ساختمانهای اداری بالا و پایین میرود که دیسک کمر میگیرد و مجبور میشود درد مردم را رها کند و به درد کمرش برسد. آخرش هم میرود و با دیسک کمر همان میتواند در اسنپ کار میکند.
*دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه تهران